طرحها -نقاشي - صنايع دستي - صحافي و ...

آمار مطالب

کل مطالب : 455
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 81

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 29
باردید دیروز : 47
بازدید هفته : 143
بازدید ماه : 29
بازدید سال : 58115
بازدید کلی : 243573

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ماندالا و آدرس mandala.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 47
بازدید هفته : 143
بازدید ماه : 29
بازدید کل : 243573
تعداد مطالب : 455
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

 

دریافت کد آپلود سنتر

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات

مینیمالیسم در عکاسی (Minimalism)


     مینیمالیسم یا کمینه گرایی (Minimalism) نوعی سبک هنری است که توسط تعداد زیادی از هنرمندان در قرن بیستم بکار گرفته شد. در این سبک (Style) از حداقل عناصر بصری همچون خط، بافت، شکل، رنگ و ... در ایجاد یک اثر هنری استفاده می شود. رویکرد عکاسان مینیمالیست بر نحوه ثبت تصاویر با یکدیگر متفاوت است. بعضی بر شکل ها و عده ای بر الگوهای تکرار شونده تمرکز می کنند. گروهی نیز تصاویری را که از فضاهای خالی پر است را به عنوان تصاویر مینیمالیستی باور دارند. این موضوع که همه عکاسان دیدگاه یکسانی از مینیمالیسم ارائه نمی دهند باعث شده است که تعریف آن در عکاسی کمی مشکل گردد.

عکاسان رویکردهای مینیمالیستی مختلفی دارند.

عکاسی مینیمالیستی چیست؟


     مینیمالیسم از دید خیلی از افراد رویکردی است که بطور کلی درباره سادگی (Simplicity) است و عکاسی مینیمالیستی (Minimalist Photography) را عکاسی از کمترین ها می دانند درحالیکه این تعریف شاید تعریف کاملی از مینیمالیسم نباشد. تعاریف متعدد دیگری نیز از مینیمالیسم ارائه شده است که محوریت اکثر آنها ساده سازی و بهترین روش برای رسیدن به یک ایده است.

     اگر بخواهیم چکیده نظرات مختلف در خصوص مینیمالیسم را بیان کنیم می توان گفت مینیمالیسم در باره رسیدن به ذات چیزهاست. ایجاد مفهومی ذهنی که بر اساس درک مخاطب تفسیر و معنی می شود. مینیمالیسم روند کنار گذاشتن عناصر غیرضروری و رسیدن به نهایت ایجاز در یک اثر هنری است.

     مینیمالیسم فرایندی کاهنده است که هر آنچه غیرمهم می باشد را حذف می کند یا به حداقل می رساند و آنچه مهم است را باقی می گذارد. عکاسی مینیمالیستی سعی می کند تا به طبیعت واقعی سوژه دست یابد. این نوع عکاسی در مورد اشکال یا رنگ های ساده نیست، بلکه تلاش می کند تا یک ایده یا احساس را در خالص ترین حالت آن ثبت نماید.

     البته بعضی از هنرمندان ممکن است با این مفهوم از مینیمالیسم موافق نباشند و این موضوع لزوما به معنی دریافت اشتباه آنها از این سبک نخواهد بود.

     عکاسی مینیمالیستی می تواند به شدت ساده باشد ولی در عین حال جنبه نمایشی بسیار قدرتمندی را در ثبت تصاویر ارائه دهد. توجه به این نکته مهم است که درک، تفسیر و اجرای آثار مینیمالیستی به شکلی اثربخش، نیاز به دانش، تفکر و تجربه خواهد داشت.

تصاویر مینیمالیستی عموما با مفهوم سادگی همراه هستند.

تاریخچه مختصر مینیمالیسم


     پس از جنگ جهانی دوم جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی (Abstract Expressionism) در امریکا ایجاد شده بود و جریان هنری غالب را تشکیل می داد. در دهه شصت میلادی جنبش مینیمالیسم توسط هنرمندانی که عموما نقاش بودند و احساس می کردند باید از هنر کهنه و آکادمیک پا را فراتر گذاشت، ایجاد گردید. موجی از تمایلات هنری جدید و سبک هایی که در گذشته متداول بود و دوباره کشف شده بودند، جوانان هنرمند را به سوی گذر از مرزهای متداول تشویق می کرد. مینیمالیست ها با حذف هر نوع استعاره ای در هنر ، با اکسپرسیونیسم انتزاعی فاصله گرفتند. آنها به خلق آثار هنری رو آوردند که از لحاظ ظاهری از ساختار هنرهای زیبا (Fine art) به دور بود بطوریکه در ایجاد این آثار با رویکردهای هندسی و اشکال بکار رفته در آنها بصورتی هدفمند از جذابیت های متعارف زیبا شناختی اجتناب می شد. آنها آثار خود را با این مضمون خلق می کردند که یک اثر هنری آن چیزی است که برای انتقال منظور یک فرد بوجود آمده است.

     در انتهای دهه هفتاد میلادی علی رغم مقاومت هایی که از طرف موزه داران، دلالان و ناشران هنری از یک طرف و مخالفت های بخش خصوصی و دولتی از طرف دیگر وجود داشت، مینیمالیسم در امریکا و اروپا رایج شد و گوی سبقت را از سایر سبک های هنری ربود. فلسفه مینیمالیسم از آن زمان تا کنون به عنوان رویکردی در حوزه های مختلف هنری و از جمله عکاسی وارد شده است و در کنار یا همراه با دیگر فلسفه های هنری به راه خود ادامه می دهد.

تصویری مینیمالیستی با استفاده از رنگ و سادگی در عناصر تصویر

الهام بخشی برای عکاسی مینیمایستی


     شاید یکی از مشهورترین جملات در مورد مینیمالیسم این است که، کم زیاد است! ولی پیروی کورکورانه از این تفکر نتیجه بخش نخواهد بود. شاید این فکر برای شروع خوب باشد، اما آنچه در عکاسی مینیمالیستی مهم است ابتدا وجود فکر و سپس توانایی انتقال مفاهیم با حداقل اجزای بصری است بطوریکه فرم جایگزین مفهوم نگردد.

     یکی از روش های تقویت خلاقیت، مرور آثار عکاسان مینیمالیست است. برای شروع سعی کنید فضاهای خالی را در تصاویر خود به گونه ای بکار برید که برای توضیح یا تاکید سوژه موثر باشد. یا اینکه از الگوهای ساده و مسطح در اجزای تصویر استفاده کنید. سعی کنید کادر تصویر خود را فقط با یک عنصر ساده بپوشانید.

استفاده از فضاهای خالی موجب تاکید بر سوژه خواهد شد.

     گاهی اوقات گزینه های فراوانی برای بیان یک موضوع در ذهن شما وجود دارد. یکی از تمرین های موثر برای ایجاد خلاقیت در ثبت تصاویر مینیمالیستی این است که گزینه های ساده را که خلاقیتی به همراه ندارند را از ذهن خود حذف کنید و تلاش نمایید راه حل یا رویکرد جدیدی که تا به حال به آن فکر نکرده اید را بیابید. وقتی در صحنه قرار می گیرید، چشمان خود را کاملا باز کنید و به کل صحنه نگاه کنید، به فضاها توجه کنید، رنگ ها یا عناصر موجود در تصویر را بطور جداگانه تصور کنید و یا آنها را بطور متناوب در ذهن خود نادیده بگیرید تا بتوانید تصویری مینیمالیستی در ذهن خود بسازید.

     می توانید خود را به یک سوژه ساده با یک پسزمینه تک رنگ و با کنتراست بالا محدود نمایید. یا از چیزهای مختلف در برابر یک سطح ساده و صاف در داخل منزل مثل یک پارچه سفید ، عکاسی کنید.

     از زاویه های مختلف دوربین عکاسی برای ثبت تصویر استفاده کنید. به فرم هندسی عناصر تصویر توجه کنید. منابع نور مختلف را در جهات مختلف امتحان کنید. تصمیم بگیرید در محیط بیرون عکاسی کنید و از الگوهای تکرار شونده در فضاهای عمومی عکس بگیرید.

پسزمینه تک رنگ و سوژه ساده یکی از روش های ایجاد تصاویر مینیمالیستی است.

     در کادر تصویر می توانید کل شیء را قرار ندهید و قسمتی از آن را به نمایش بگذارید، این کار روش بسیار خوبی برای تمرین دیدن است. همچنین می توان سوژه را در سطح کادر تصویر در اندازه کوچک نشان داد. طوریکه در ترکیب بندی به شکل یک نقطه دیده شود. توجه کنید که نقطه و خط در عکاسی مینیمالیستی از عناصر مهم بصری به حساب می آیند

     با استفاده از رویکرد مینیمالیستی می توانید عناصری را که موجب درگیری ذهن می شود را حذف کنید. درک مفهوم و فلسفه مینیمالیسم به همراه بکارگیری تکنیک های عکاسانه می تواند نتایج خلاقانه ای در عکاسی شما پدید آورد.

نقطه و خط در عکاسی مینیمالیستی کاربرد فراوانی دارند.

نکات کاربردی در عکاسی مینیمالیستیم


     با استفاده از بعضی روش ها و تکنیک های عکاسی می توان حالت مینیمالیستی مورد نظر برای تصاویر خود را فراهم کرد. توجه کنید که صرف مقداری وقت و تفکر برای رسیدن به مفاهیم بصری مورد نظر ، بسیار مهم است.

     در ادامه چند نکته که می تواند برای این منظور مفید باشد شرح داده می شود.

انتخاب هوشمندانه موضوع

     برای اینکه یک سوژه در یک تصویر نقش غالب داشته باشد حتی اگر نسبت به کل سطح تصویر اندازه آن کوچک باشد، بایستی شکل یا حالت متمایز و یا کنتراست متفاوتی نسبت به سایر عناصر تصویر داشته باشد.

     در عکاسی مینیمالیستی تقریبا همه توجه بر روی سوژه و اهمیت آن متمرکز می شود بطوریکه عناصر بصری دیگری که ممکن است ذهن را از آن منحرف کند، در کادر تصویر به حداقل می رسد. بنابراین هر عنصری در تصویر (غیر از سوژه) باید در حداقل اندازه و در موقعیتی با کمترین جلب توجه قرار داشته باشد مگر آنهایی که برای موضوع عکس از اهمیت زیادی برخوردار باشند. به عبارت دیگر از کمترین عناصر برای بیان موضوع و تشکیل تصویر استفاده گردد.

کنتراست رنگی و اندازه سوژه نسبت به پسزمینه موجب تاکید بر عناصر بصری تصویر می گردد.

ساده سازی در فرایند کار

     در هنگام برنامه ریزی برای اجرای یک کار عکاسانه به شیوه مینیمالیستی بایستی ابتدا در مورد آن فکر کنید و سعی نمایید تا همه چیز در ساده ترین حالت ممکن باشد. این کار موجب می گردد تا در زمان، صرفه جویی شود و در حین کار دچار سردرگمی نشوید.

     در عکاسی دیجیتال یادگیری تکنولوژی های جدید بسیار با ارزش است. افزایش توانایی در بکارگیری تجهیزات مورد نیاز عکاسی و نرم افزارهای ویرایش عکس می تواند در ساده کردن جریان عکاسی تا رسیدن به نتیجه نهایی بسیار اثربخش باشد.

ساده کردن و حذف عناصر بصری غیرلازم

     قاعده اساسی در عکاسی مینیمالیستی، ساده کردن عناصر تصویر است بطوریکه همیشه در این نوع عکاسی رویکردی تقلیل گرایانه حضور دارد. این نوع عکاسی از یک موقعیت غیرمینیمالیستی شروع می شود و در یک فرایند کاهشی با از بین بردن هر آنچه که اهمیت ندارد، به آنچه که مهم است می رسد.

     بنابراین در تصاویر مینیمالیستی حتی الامکان جزئیات غیر ضروری یا غیرلازم را باید از ترکیب تصویر خارج نمود. البته این کار به معنی کسالت آور کردن تصویر یا حذف عناصر بصری جذاب نمی باشد. در عکاسی مینیمالیستی حذف شلوغی در پسزمینه تصویر بدون اینکه عناصر ضروری تصویر از دست برود از مهارت های لازم است.

     برای تاکید بر روی سوژه یا یک عنصر بصری خاص، باید طوری آن را در ترکیب عکس قرار داد که اگر چه سطح خیلی زیادی از تصویر را نیز نپوشانده باشد ولی به عنوان یک عنصر بصری قوی دیده شود. مثلا فردی را در نظر بگیرید که در کنار یک دیوار عظیم ایستاده است.

     اگر پس از ثبت عکس، جزئیات اضافی یا غیرلازم در تصویر وجود داشته باشد، خصوصا اگر در نواحی کناری تصویر قرار گرفته باشد می توان در مرحله ویرایش دیجیتال با برش تصویر (Crop) آنها را حذف نمود. البته اگر عناصر مذکور در ناحیه میانی تصویر باشند، این روش موثر نخواهد بود. بعضی عکاسان نیز با روش های دیجیتال و استفاده از نرم افزارهای ویرایش تصویر (همچون فوتوشاپ) اقدام به از بین بردن عناصر زائد می نمایند.

حذف جزئیات غیرلازم از کادر تصویر از اصول عکاسی مینیمالیستی است.

استفاده از لنز های زوم و افزایش یا کاهش فاصله کانونی

     هنگام کادر بندی تصویر توجه کنید که وجود فضا در اطراف سوژه در برجسته کردن آن تاثیر دارد ولی از طرف دیگر اگر عناصر غیرلازم در صحنه وجود داشته باشد می توان با زوم کردن بر روی سوژه، آن عناصر را از محدوده کادر تصویر خارج نمود.

     گاهی با از زوم خارج کردن (خصوصا یک لنز واید) می توان حس فضای بیشتری در تصویر ایجاد نمود که منجر به کوچک تر دیده شدن عناصر نامطلوب تصویر می گردد.

گاهی با کادر بسته، می توان فضای مینیمالیستی بهتری خلق کرد.

توجه به ترکیب بندی قاب تصویر

     بکارگیری یک ترکیب بندی قوی در عکس مینیمالیستی، کلید رسیدن به بیشترین اثر نمایشی خواهد بود. استفاده از تکنیک های ترکیب بندی همچون قاعده یک سوم ها یا مثلا روش های ایجاد تعادل در تصویر می توانند در نحوه چیدمان عناصر تصویر و محل قرارگیری سوژه موثر باشند.

     در صحنه عکاسی همیشه به اشکال یا خطوط قوی توجه کنید زیرا ممکن است شما را به یک ترکیب مینیمالیستی هدایت کنند. توصیه کلی برای عکاسی مینیمالیستی این است که پیرامون سوژه و صحنه مورد نظر، با نوردهی های گوناگون، فواصل کانونی مختلف لنز و زوایای متفاوت دوربین اقدام به عکاسی کنید و نتایج حاصل را بررسی نمایید.

توجه به ترکیب بندی ، اثر تصویری عکس مینیمال را افزایش می دهد.

استفاده از عمق میدان

     از روش هایی که کمک می کند چشم بر روی سوژه متمرکز شود این است که عناصر بصری موجود در پسزمینه تصویر را از ناحیه فوکوس خارج کنید تا سوژه برجسته تر دیده شود. این کار با ایجاد عمق میدان (DOF) باریک تر امکان پذیر می گردد. علاوه بر آن در نواحی از تصویر که از فوکوس خارج می شود، عناصر موجود به صورت تار و غیرواضح دیده شده و تاثیر بصری کمتری بر ناحیه فوکوس (سوژه) باقی خواهند گذاشت.

با باریک کردن عمق میدان، سوژه برجسته تر دیده می شود.

بکارگیری مناسب رنگ ها

     استفاده از رنگ (Color) در عکاسی مینیمالیستی بسیار شایع است. برای اینکه رنگ عناصر موجود در صحنه عکاسی به خوبی دیده شوند لازم است که نور دهی مناسبی داشته باشند.

     برای ایجاد فضای مینیمالیستی، افراد عموما به دنبال یک رنگ واحد می باشند که پسزمینه و یا سوژه را شامل شود. ولی این حالت معمولا به سختی یافت می شود. بنابراین در هنگام بستن کادر تصویر، چشم خود را به دقت در صحنه بچرخانید و رنگ های مکمل و یا متضاد را شناسایی نمایید.

     ایجاد کنتراست رنگی بین سوژه و مابقی تصویر می تواند موجب برجسته سازی سوژه شود. در مواردیکه رنگ سوژه با رنگ پسزمینه تصویر یکسان است، ایجاد کنتراست در تونالیته عناصر بصری می تواند ضمن برجسته کردن، حس مینیمالیستی به آن ببخشد. البته بعضی عکاسان در مرحله ویرایش دیجیتالی عکس نیز ممکن است به تصاویر خود زمینه رنگی خاصی اضافه نمایند.

در این تصویر از یک رنگ غالب در پسزمینه و سوژه استفاده شده است.

استفاده از خطوط

     در عکاسی مینیمالیستی وقتی که موضوع و سوژه عکس محدود است، وجود خطوط قوی در کادر تصویر می توانند در نتیجه نهایی کار، سرنوشت ساز باشند. خطوط افقی یا عمودی قوی، ساختار تصویر را استحکام می بخشند. خطوط می توانند چشم را در مسیری که مورد نظر عکاس است هدایت نمایند. به عنوان مثال چشم را از مرکز تصویر به گوشه ها و یا به بیرون کادر تصویر هدایت کنند. در تصاویر مینیمالیستی که از حداقل عناصر بصری تشکیل شده اند، نحوه قرارگیری خطوط، شکل آنها و چگونگی ارتباط آنها با سایر عناصر موجود در تصویر از لحاظ نمایشی بسیار مهم است.

خطوط می توانند چشم را در مسیری خاص هدایت کند.

بافت های جذاب

     بعضی از تصاویر مینیمالیستی بدون اینکه عنصر خاصی در آنها به عنوان سوژه قابل تشخیص باشد، کاملا از بافت (Pattern) و رنگ تشکیل شده اند. در این موارد برای جلب توجه مخاطب و انتقال حس تصویر، جذابیت سطوح بکار رفته در عکس بسیار مهم است. با نورپردازی مناسب می توان بافت موجود در سطح عناصر تصویر را برجسته تر کرد و توجه مخاطب را به حالت یا ترکیب خاصی جلب نمود.

در این تصاویر، بافت به خوبی برای انتقال حس بکار رفته است.

تصویر سازی هدفمند

     بسیاری از عکس های مینیمالیستی چشم نواز هستند و با استفاده از خطوط یا رنگ های ساده ، تصاویری هنری خلق نموده اند. اما آنچه بعضی از آنها را از بقیه متمایز می کند مفاهیمی است که توسط آنها به مخاطب منتقل می شود. در تصاویری که از نظر شکلی رویکردی مینیمالیستی (کمینه گرا) دارند باید توجه کرد که آیا صرفا به دنبال خلاصه کردن تصویر و کم کردن عناصر بصری همچون رنگ و یا شکل هستند و یا پیام یا مفهومی را نیز به همراه دارند. آنچه باید همیشه به خاطر داشت این است که مینیمالیسم روشی برای بیان مفاهیم ذهنی است و ساده سازی تصویر بایستی در خدمت آن قرار گیرد نه برعکس بطوریکه فقط شکل کار مینیمال (کمینه) باشد و بیان تصویری خاصی به مخاطب منتقل نگردد. در عکاسی مینیمالیستی به صورت هدفمند از نور، حرکت، عوامل انسانی، فنون ترکیب بندی و سایر اجزاء بصری استفاده می شود تا موضوع مورد نظر با حداقل جزئیات مورد نیاز در قالب تصویر شکل گیرد.

ساده سازی تصویر در رویکرد مینیمالیستی برای تقویت انتقال مفاهیم ذهنی است

گردآوری و تالیف: امیر دولتیاری                


منابع:

  1. Darren Rowse (2017). Minimalism in Photography. Retrieve from https://digital-photography-school.com on Nov 25.
  2. Chris Ford (2017). Exploring Minimalist Photography: History, Philosophy, Inspiration. Retrieve from http://photodoto.com on Nov 28.
  3. Nancy Young (2017). 8 Tips to Become Excellent at Minimalist Photography. Retrieve from http://photodoto.com on Nov 28.
  4. Simon Bray (2010). A 10 Step Guide to Superb Minimalist Photography. Retrieve from http:// photography.tutsplus.com on Dec 4.
  5. Steve Johnson (2014). Minimalist Photography. Retrieve from http://theminimalistphotographer.com on Dec 5.
  6. Russell (2017).7 Ways to Make Your Minimalist Photography More...Minimal? Retrieve from www.lightstalking.com on Dec 5.
  7. Steve Johnson (2013). The Minimalist Photographer,Rocky Nook,Inc. Canada. (ترجمه فارسی: عکاس مینیمالیست، کریم متقی، چاپ اول، کتاب پرگار،1395)
  8. علیرضا سمیع آذر (1392). تاریخ هنر معاصر، جلد دوم:انقلاب مفهومی. چاپ دوم، چاپ و نشر نظر، تهران
تعداد بازدید از این مطلب: 378
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات

ژرفانمایی یا پرسپکتیو در عکاسی (Perspective)


از لحاظ تعریف، ژرفانمایی یا پرسپکتیو عبارت است از ارائه تصویر در یک سطح دو بعدی به گونه ای که شبیه به آنچه باشد که چشم بطور سه بعدی می بیند. پرسپکتیو کمک می کند تا عنصر عمق در تصویر به نمایش درآید.

پرسپکتیو به میزان زیادی در ترکیب بندی تصاویر بکار می رود. با ایجاد پرسپکتیو می توان چشم مخاطب را در مسیر مورد نظر هدایت نمود و حس عمق و مسافت را در وی ایجاد کرد. پرسپکتیو ، موقعیت قرارگیری و ارتباط عناصر تصویر با یکدیگر را با تاکید بیشتری به نمایش می گذارد و احساس سه بعدی بودن به تصویر می بخشد.

با استفاده از تکنیک های پرسپکتیو می توان حس عمق را تشدید نمود.

در هنر عکاسی بکارگیری پرسپکتیو (Perspective) و ایجاد حس عمق در تصویر، نقش مهمی در خلق آثار هنری دارد. روش های زیادی برای ایجاد پرسپکتیو در تصاویر وجود دارد که اساسا فنون ترکیب بندی و مبانی بصری را شامل می شوند. شما می توانید با فراگیری نکات مهم و اصول پایه پرسپکتیو، دید عکاسانه خود را ارتقا دهید و با تمرین و ممارست ، فنون مربوطه را در خلق آثار خود بکار گیرید.

خاصیت دید دو چشمی در انسان و ادراک سه بعدی از تصاویری که می بیند عاملی است که این حس سه بعدی را در بیننده ایجاد می کند. رعایت اصول ترکیب بندی و پرسپکتیو می توانند این موارد را در تصویر تقویت نمایند:

  • شکل موضوع (سوژه)
  • حالت موضوع (سوژه)
  • احساس حجم
  • احساس فضا
  • احساس عمق
  • احساس مسافت

پرسپکتیو به عنوان یکی از ارکان مهم در ترکیب بندی تصاویر بر اساس نحوه چیدمان عناصر تصویر،خصوصیات این عناصر، اندازه آنها و ارتباطی که با یکدیگر دارند، شکل می گیرد. بطور خلاصه عوامل اصلی تعیین کننده وضعیت پرسپکتیو در یک تصویر شامل این موارد است:

  • اندازه اجزاء تصویر
  • موقعیت قرارگیری عناصر تصویری
  • فضای بین عناصر تصویری

پرسپکتیو خطی (Linear Perspective)

خطوط موازی(Parallel lines) در فضا همواره در یک امتداد به صورت موازی ادامه می یابند ولی از نظر بیننده ای که از روبرو به آنها نگاه می کند به نظر می رسد که در نقطه ای در بینهایـت همدیگر را قطع می نمایند که به آن نقطه تلاقی (Vanishing point) یا نقطه فرار گفته می شود.

اگر فرض کنید دو خط موازی (مثل ریل قطار یا کناره های یک جاده) در تصویر وجود داشته باشد که از ناحیه نزدیک به دوربین به تدریج دور می شوند، در این حالت علی رغم اینکه دو خط مذکور در واقعیت موازی یکدیگرند، ولی در تصویر انگار که همگرا هستند و یکدیگر را در نقطه ای قطع می کنند. (نقطه تلاقی). در این حالت مغز انسان با توجه به دریافت های قبلی خود از خطوط موازی و با تحلیل این صحنه، حس دور شدن و عمق را حس می کند.

تصویری که دوربین عکاسی از یک سوژه سه بعدی ثبت می کند.

به چنین حالت هایی از پرسپکتیو که با خطوط یا امتداد مستقیم عناصر در یک جهت خاص، حس عمق و فاصله بوجود می آید، پرسپکتیو خطی (Linear Perspective) می گویند.

پرسپکتیو خطی از روش های شایع در ایجاد پرسپکتیو است که با استفاده از خطوطی که به سمت نقطه واحدی ( یعنی نقطه تلاقی) همگرا (Converge) می باشند ایجاد می گردد. این خطوط می تواند شامل عناصر خطی و یا خطوط دیدگانی باشند. نقطه تلاقی خطوط همگرا در کادر تصویر در جایی خواهد بود که چشم مخاطب را به سمت خود هدایت می کند و بنابراین بر عناصر تصویری قرارگرفته در آن ناحیه تاکید خواهد شد.

خطوط همگرا چشم را به سمت نقطه تلاقی هدایت می کنند.

پرسپکتیو خطی توسط عکاسان منظره و معماری زیاد استفاده می شود. این روش خوبی برای نمایش چشم اندازهای بزرگ و گسترده یا مناظر شهری است خصوصا هنگامی که عکاس قصد دارد بزرگی صحنه عکاسی را به مخاطب نشان دهد.

با استفاده از قانون طلایی یا قاعده یک سوم ها، می توان با منطبق کردن نقطه تلاقی بر روی یکی از نقاط طلایی تصویر، به ترکیب بندی بسیار جذاب و موثری دست یافت.

البته توجه به این نکته لازم است که همیشه نقطه تلاقی در کادر تصویر دیده نمی شود و ممکن است خطوط همگرا در محلی خارج از کادر تصویر یکدیگر را قطع کنند. در این حالت چشم بیننده به خارج از تصویر هدایت می شود و نقطه تلاقی به صورت تخیلی در ذهن او شکل خواهد گرفت.

نمایی از داخل مسجد امام در اصفهان. در پرسپکتیو، خطوط همگرا در خارج کادر تصویر به هم می رسند.

فاصله دوربین از موضوع(سوژه) و فاصله کانونی لنز عوامل اصلی در تعیین پرسپکتیو خطی هستند. لنز های واید انگل (با فاصله کانونی کوتاه) نسبت به لنز نرمال تصاویری با حس عمق بیشتر ایجاد می کنند. لنز های تله (فاصله کانونی بلند) نسبت به لنز نرمال تصاویری با حس عمق کمتر ایجاد می کنند. به این دلیل فشرده سازی عمق را به آنها نسبت می دهند. در ادامه مطلب بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.

بعضی از عکاسان تازه کار، گاهی این نوع پرسپکتیو را با مفهوم عمق میدان (DOF) اشتباه می کنند. توجه به این نکته مهم است که در عمق میدان، میزان عمقی از تصویر که دارای وضوح است مورد بحث قرار می گیرد ولی در پرسپکتیو خطی وضعیت نمایش عمق در تصویر مورد نظر است.

 

 

تصویر اصلی       |خطوط همگرا و نقطه تلاقی       

 

خطوط موازی ریل که به صورت همگرا دیده می شوند و در نقطه تلاقی به هم می رسند.

پرسپکتیو مسیر مستقیم (Rectilinear Perspective)


آنچه چشم انسان بطور طبیعی می بیند در مسیر مستقیم واقع شده است. همچنین اکثر لنز های دوربین اجزاء تصاویر و موقعیت آنها را در مسیر مستقیم نمایش می دهند. بنابراین پرسپکتیو ایجاد شده در تصاویری که با این نوع لنزها گرفته می شود از نوع پرسپکتیو مسیر مستقیم (Rectilinear Perspective) خوانده می شود. به عبارتی در پرسپکتیو مسیر مستقیم امتداد خطوط مستقیم است و انحنایی در خطوط صاف و مستقیم موجود در صحنه ایجاد نمی شود.

ولی بعضی از لنزها مثل لنزهای چشم ماهی(Fisheye) از پرسپکتیو مسیر مستقیم پیروی نمی کنند.این نوع لنز ها پرسپکتیو ساختگی به شکل منحنی(Curvilinear) ایجاد می کنند که با پرسپکتیو طبیعی که به شکل مستقیم است تفاوت دارد.

دوربین های ویژه عکاسی پانوراما(Panorama) نیز از لنزهایی استفاده می کنند که پرسپکتیو استوانه ای (Sylandrical Perspective) ایجاد می کند. در این نوع پرسپکتیو، خط افق به صورت مستقیم ولی خطوط افقی بالاتر و پایین تر از خط افق، به شکل منحنی دیده می شوند.

پرسپکتیو مسیر مستقیم در لنز نرمال در مقایسه با تصویر پانوراما و تصویر گرفته شده با لنز چشم ماهی.

نقاط تلاقی در پرسپکتیو


در یک پرسپکتیو ممکن است بیش از یک نقطه تلاقی (Vanishing Points) قابل تشخیص باشد. بر همین اساس پرسپکتیو را می توان بر اساس تعداد نقاط تلاقی که در تصویر قابل تشخیص می باشد تقسیم بندی نمود:

  • پرسپکتیو تک نقطه ای
  • پرسپکتیو دو نقطه ای
  • پرسپکتیو سه نقطه ای

1) پرسپکتیو تک نقطه ای(One-point Perspective)

هر گاه خطوط فرضی موجود در تصویر به سمت یک نقطه (Vanishing Point) همگرایی داشته باشند و ایجاد پرسپکتیو کنند، پرسپکتیو را تک نقطه ای می گویند. نقطه تلاقی را عموما در خط افق در نظر می گیرند. این روش بسیار ساده است و می تواند ابزار قدرتمندی برای ایجاد پرسپکتیو باشد. مثال هایی از آن را می توان در تصاویری از ریل راه آهن، یک جاده، یک پل یا راهرویی طولانی دید.

اگر در پرسپکتیو تک نقطه ای، نقطه تلاقی در مرکز تصویر واقع شده باشد به آن پرسپکتیو مرکزی(Central Perspective) گفته می شود. معمولا در پرسپکتیو مرکزی حس قرینگی در تصویر ایجاد می شود.

 

 

تصویر اصلی       |خطوط همگرا و نقطه تلاقی       

 

نمونه ای از پرسپکتیو تک نقطه ای و پرسپکتیو مرکزی

2) پرسپکتیو دو نقطه ای (Two-point Perspective)

پرسپکتیو دو نقطه ای وقتی ایجاد می شود که خطوط فرضی موجود در تصویر ، در دو سمت سوژه اصلی به دو نقطه تلاقی (Vanishing Point) مختلف برسند. در این حالت خطوط تصویر چشم مخاطب را به ناحیه بین دو نقطه تلاقی هدایت می کند و در این ناحیه حس برجستگی و نزدیک بودن در بیننده ایجاد می نماید. به عنوان مثال ساختمان مرتفعی را در نظر بگیرید که از زاویه پایین و از قسمت گوشه ساختمان به آن می نگریم. در پرسپکتیو دو نقطه ای عموما در کادر تصویر ، دو سطح که با یکدیگر برخورد دارند قابل شناسایی است و حس سه بعدی سوژه به حالت تشدید شده به نمایش در می آید.

 

 

تصویر اصلی       |نمایش خطوط همگرا       

 

نمونه ای از پرسپکتیو دو نقطه ای و نمایش خطوط همگرا در آن

3) پرسپکتیو سه نقطه ای (Three-point Perspective)

در حالتی که خطوط فرضی همگرا در تصویر موجود باشند بطوریکه در سه جهت مختلف حرکت کنند و سه نقطه تلاقی مختلف ایجاد نمایند، پرسپکتیو ایجاد شده به نام پرسپکتیو سه نقطه ای نامیده می شود. این نوع پرسپکتیو عموما وقتی ایجاد می شود که از زاویه ای بالاتر یا پایین تر از سوژه اقدام به عکاسی نمایید. به عنوان مثال در عکاسی هوایی از مناظر شهری که دوربین زاویه دید از بالا (High angle) دارد و ساختمانها عموما دارای ساختاری هندسی هستند، می توان این نوع پرسپکتیو را مشاهده نمود. یا مثلا وقتی از زاویه پایین (Low angle) از یک پل بلند و ستون های آن عکس بگیرید می توانید در تصویر، پرسپکتیو سه نقطه ای ایجاد کنید.

 

 

تصویر اصلی       |نمایش خطوط همگرا       

 

نمونه ای از پرسپکتیو سه نقطه ای و نمایش خطوط همگرا در آن

نکات کاربردی در ایجاد پرسپکتیو


تغییر در فاصله کانونی لنز

فاصله کانونی لنز از عوامل اصلی در تعیین پرسپکتیو خطی است. لنزهای با فاصله کانونی کوتاه (wide angle) نسبت به لنزهای نرمال و یا تله فوتو (Telephoto)، حس عمق بیشتری را در تصویر ایجاد می کنند و فشردگی کمتری بین سوژه و صحنه بوجود می آورند. لنزهای تله فوتو، فشردگی بیشتری ایجاد می کنند بطوریکه به نظر می رسد عناصر تصویر به هم نزدیک ترند و این باعث می شود حس عمق کمتری در بیننده بوجود آید.

در هنگام عکاسی بایستی توجه شود که در حالتی که دوربین و سوژه در موقعیت ثابت قرار دارند، با تغییر لنز نرمال به لنز واید یا لنز تله ، تغییر پرسپکتیو محسوس نمی باشد. در این حالت با تغییر میدان دید صحنه، در لنز واید نسبت به لنز نرمال یا تله، سطح بیشتری از صحنه دیده می شود. بطوریکه انگار از سوژه دور شده اید و برعکس با تعویض لنز به یک لنز تله، انگار به سوژه نزدیک شده اید و سوژه را با بزرگنمایی بیشتر و در یک میدان دید کمتر خواهید دید.

در این تصاویردوربین عکاسی و سوژه در موقعیت ثابت و فاصله کانونی لنز متغیر است.

حالا وضعیت دیگری را فرض کنید که دوربین با یک لنز نرمال و در فاصله مشخصی از سوژه قرار گرفته است و شما قصد دارید در هر شرایطی اندازه سوژه (مثلا ارتفاع آن) در تصویر ثابت باشد. در این حالت اگر لنز نرمال خود را با یک لنز واید تعویض کنید و دوربین در همان محل قبلی باشد، سوژه به اندازه کوچکتری دیده می شود. پس برای اینکه ارتفاع سوژه به اندازه حالت قبلی باشد بایستی محل دوربین به سمت سوژه جابجا شود و به آن نزدیکتر گردد. همینطور در مورد لنز تله، اگر به جای لنز نرمال بکار رود، برای اینکه اندازه ارتفاع سوژه تغییر نکند باید دوربین از سوژه دورتر شود.

با مقایسه سه تصویری که به این شکل گرفته اید، خواهید دید اگر چه ارتفاع سوژه در هر سه عکس برابر است ولی در حالتی که از لنز واید استفاده شده است، فاصله سوژه با پس زمینه تصویر به نظر خیلی بیشتر از دو تصویر دیگر است و حس عمق بیشتری در تصویر ایجاد کرده است در حالیکه در لنز تله، عناصر پس زمینه نزدیک تر به سوژه دیده می شوند. به این دلیل است که ذکر می شود لنزهای تله، پرسپکتیو یا عمق تصویر را فشرده می کنند. پس وقتیکه فاصله کانونی لنز را تغییر می دهید اگر در فاصله بین دوربین و سوژه نیز تغییر ایجاد کنید، پرسپکتیو تصویر بطور محسوسی تغییر خواهد کرد.

وقتی فاصله سوژه و پسزمینه ثابت است، لنزهای با فاصله کانونی کوتاه تر حس عمق بیشتری ایجاد می کنند.

تغییر زاویه دید دوربین عکاسی

در حالتی که فاصله کانونی لنز ثابت است، با تغییر در موقعیت دوربین و جابجایی آن، پرسپکتیو تصویر تغییر می کند. تغییر زاویه دوربین نسبت به سوژه در موقعیتی بالاتر از زاویه در سطح چشم (Eye level)، یا پایین تر از آن می تواند حس عمق و شدت پرسپکتیو را افزایش دهد.

قرار دادن دوربین در وضعیت زاویه دید از پایین (Low angle view) سوژه را بلند تر از حالت معمول نشان می دهد. همینطور قرار دادن دوربین در وضعیت زاویه دید از بالا (High angle view) می تواند سوژه را کوتاه تر از حالت عادی نمایش دهد.

با استفاده از زاویه دید از پایین می توان بر عناصری از صحنه که در پیشزمینه تصویر قرار گرفته اند تاکید نمود و یا نقاط توجه یا سطح فوکوس را در قسمتهایی از کنار تصویر متمرکز نمود تا حس عمق در آن تشدید گردد.

همچنین با حرکت به سمت چپ یا راست و تغییر موقعیت دوربین نسبت به سوژه، پرسپکتیو تصویر نیز تغییر خواهد یافت . در این موارد بایستی به وضعیت پس زمینه، پیش زمینه و عناصر موجود در تصویر و نحوه قرار گیری آنها در کنار یکدیگر توجه نمود. می توان با استفاده از زوایای مختلف دوربین از سوژه مورد نظر چندین بار عکس گرفت تا به پرسپکتیو مطلوب دست یافت.

با تغییر زاویه دوربین عکاسی به سمت چپ و راست، پرسپکتیو تصویر تغییر یافته است.

پرسپکتیو اندازه

چشم بر اساس اندازه اجزاء تصویر و زوایایی که با هم می سازند نسبت به فاصله آنها قضاوت می کند. عناصری از تصویر که چشم اندازه آنها را بر اساس سایر عناصر تصویر و یا با استفاده از حافظه بصری خود تعیین می کند، اگر در فواصل دور و نزدیک نسبت به دوربین قرار گیرند، در تصویر نهایی به اندازه های مختلفی دیده می شوند و در بیننده حس عمق ایجاد می کنند. به این حالت پرسپکتیو اندازه (Size Perspective) گفته می شود.

مثلا فرض کنید در تصویری یک آپارتمان ده طبقه در حدود بلندی فردی که در صحنه قرار دارد دیده شود، در این حالت تصویر دریافتی توسط مغز تحلیل می شود و با توجه به اطلاعاتی که از نسبت اندازه یک انسان به سایر اشیاء دارد، ساختمان را دورتر از فرد تشخیص می دهد.

به همین علت یکی از روش های تقویت پرسپکتیو این است که هنگام عکاسی اگر امکان داشته باشد عنصری در تصویر گنجانده شود که اندازه آن مشخص است و می تواند به عنوان معیاری برای اندازه سایر عناصر تصویری موجود در صحنه در نظر گرفته شود. به عنوان مثال حضور یک انسان در کنار یک آبشار می تواند میزان بزرگی و عظمت آن را آشکار سازد.

اثر کاهندگی

یکی از ساده ترین راه های ایجاد عمق در تصویر این است که عناصری از صحنه بصورت تکرار شونده از دوربین دور شوند. مثلا یک ردیف از درختان یا دیواری آجری. در این حالت جزئی از تصویر که چشم با اندازه های آن آشناست، به صورت رو به کاهش در تصویر تکرار می شود و حس عمق را در بیننده بر می انگیزد. به این حالت اثر کاهندگی (Diminishing Effect) می گویند. اصطلاح پرسپکتیو اندازه های کم شونده (Dwindling Size Perspective) نیز به این نوع پرسپکتیو اتلاق می گردد که در واقع نوعی پرسپکتیو اندازه است.

نمونه ای از تکنیک اثر کاهندگی در ایجاد پرسپکتیو (تصویر راست) و پرسپکتیو اندازه (تصویر چپ)

پرسپکتیو حجمی

وقتی که عنصری در یک صحنه دارای سایه است، این سایه نه تنها حس عمق در تصویر ایجاد می کند بلکه بر کیفیت سه بعدی آن عنصر نیز تاکید دارد. بطور کلی سایه اشیاء و عناصر موجود در صحنه در خصوص شکل و اندازه آنها اطلاعاتی به بیننده منتقل می کنند. همچنین در مواقعی که قسمتی از سوژه روشن و قسمت دیگری از آن در سایه قرار گرفته است حس عمق در تصویر تشدید می شود. به عنوان مثال تصویر پرتره یک فرد را در نظر بگیرید که نورپردازی آن از یک طرف صورت انجام شده است و نیمی از صورت وی در تاریکی قرار دارد و یا مثال دیگر هلال ماه است که قسمتی از آن در سایه واقع شده است. به این حالت که توسط عناصر تصویر سایه ایجاد می شود و یا قسمتی از آنها در سایه قرار دارد و حجم آنها در تصویر مورد تاکید قرار می گیرد، پرسپکتیو حجمی (Volume Perspective) گفته می شود. این نوع پرسپکتیو باعث می شود تا حس عمق در عکس تشدید شود.

پرسپکتیو همپوشانی

پرسپکتیو همپوشانی (Overlap Perspective) وقتی اتفاق می افتد که بعضی عناصر تصویر که جلوتر از سایر عناصر قرار دارند،

قسمتی از سطح عناصر پشتی را بپوشانند بطوریکه قسمتی از عناصر پشتی که دورتر از دوربین قرار گرفته اند در تصویر دیده نمی شود.

بدون توجه به اندازه عناصر موجود در تصویر و یا محلی که آنها قرار گرفته اند، همپوشانی قسمتی از عناصر دورتر توسط عناصر نزدیک تر، حس پرسپکتیو و عمق را در مخاطب ایجاد می نماید.

نمونه ای از پرسپکتیو همپوشانی (تصویر راست) و پرسپکتیو حجمی (تصویر چپ)

پرسپکتیو هوایی یا جوّی

وقتی شیء در دوردست دیده می شود، کنتراست و وضوح آن نسبت به پس زمینه تصویر کاهش می یابد و همچنین اشباع رنگ ها در آن کمتر می شود. این امر به علت پدیده جوی و مولکول های هوایی است که بین عناصر تصویر و دوربین واقع شده اند.

هر چه فاصله عناصر تصویر از دوربین دورتر باشد، کنتراست و رنگ آن کمتر خواهد بود و در نگاه بیننده دورتر دیده می شود و برعکس هرچه عناصر تصویر با کنتراست بیشتر، شارپ تر و رنگ غلیظ تری دیده شود، در نظر بیننده نزدیک تر حس می گردد. به این حالت پرسپکتیو هوایی یا جوّی (Aerial or Atmospheric Perspective) می گویند. از پرسپکتیو هوایی در عکاسی از فضای بیرون (Outdoor) خصوصا عکاسی منظره بطور شایع استفاده می شود.

در صحنه هایی که چند لایه با فواصل مختلفی از دوربین وجود دارد (مثلا لایه هایی از کوه ها با دوری و نزدیکی متفاوت)، پرسپکتیو هوایی به خوبی دیده می شود. با قرار دادن بعضی عناصر مورد توجه در پیش زمینه (Forground) تصویر، می توانید حس عمق را تشدید کنید.

پرسپکتیو ارتفاع

پرسپکتیو ارتفاع (Height Perspective) خصوصا در مواقعی که خط افق (Horizon) در تصویر موجود است مورد استفاده قرار می گیرد. در این نوع پرسپکتیو عناصر بصری که به خط افق نزدیک ترند، نواحی دورتر تصویر را تشکیل می دهند و عناصری که از خط افق فاصله بیشتری دارند ( یعنی در بالا و پایین خط افق در ناحیه تصویر) عناصری هستند که به دوربین نزدیک ترند. مثلا منظره ساده ای را تصور کنید که از یک زمین چمن تشکیل شده است که تا خط افق امتداد دارد و در آسمان بالای خط افق نیز ابر های لکه ای قرار گرفته اند که هر چه از خط افق به بالای تصویر می روید لکه ابرها بزرگتر می شوند چون به دوربین نزدیک ترند. بنابراین در تصویر مذکور آنچه در خط افق است در دورترین حالت نسبت به دوربین دیده می شود.

در پرسپکتیو ارتفاع یا قدّی، هر چه در آسمان (یعنی بالای خط افق) و هرچه بر روی زمین (یعنی پایین خط افق) قرار گرفته است و به دوربین نزدیک تر باشد از خط افق در وسط تصویر فاصله بیشتری دارد و هر چه در نزدیک خط افق واقع شده باشد در دورترین موقعیت صحنه دیده می شود.

نمونه ای از پرسپکتیو جوی (تصویر راست) و پرسپکتیو ارتفاع (تصویر چپ)

پرسپکتیو در عکاسی معماری

در عکاسی معماری ایجاد پرسپکتیو مسیر مستقیم (Rectilinear Perspective) اهمیت زیادی دارد و در این نوع عکاسی عموما به این روش تصاویر بناهای معماری تهیه می شود.

برای این کار لازم است ابتدا دوربین عکاسی بر روی یک سه پایه مستقر گردد. سپس با کمک تراز دوربین دوربین در سطح افقی و همچنین در محور جلو به عقب تراز شود. در این حالت سنسور دوربین از لحاظ چپ و راست تراز بوده و نسبت به زمین کاملا عمودی (گونیا) خواهد بود در این حالت تصویر بدست آمده، تصویری مستقیم تلقی می شود.

در بعضی دوربین ها، تراز بصورت دیجیتالی در داخل آنها تعبیه شده است. همچنین می توان از تراز خارجی که عمدتا به شکل حبابی ساخته می شوند (Camera Bubble Level) و بر روی کفشک (Hotshoe) دوربین نصب می شود برای این منظور استفاده کرد.

چند نمونه تراز خارجی حبابی و نحوه قرارگیری آن بر روی کفشک دوربین عکاسی

در عکاسی معماری وقتی موقعیت دوربین نسبت به ساختمان مورد نظر طوری باشد که اگر بخواهید تصویر کل ساختمان را در کادر داشته باشید، لازم باشد زاویه دید دوربین را به سمت بالا متمایل کنید، تصویر بدست آمده از ساختمان دچار تغییر در پرسپکتیو شده و خطوط عمودی ساختمان به شکل همگرا دیده می شوند. برای جلوگیری از این موضوع لازم است دوربین و سطح لنز نسبت به زمین در زاویه قائم قرار گیرد تا در تصویر ثبت شده پرسپکتیو صحیحی از نظر معماری بوجود آورد.

نمایش نحوه تغییر در پرسپکتیو تصویر در اثر تغییر زاویه دید دوربین

ولی در خیلی موارد برای اینکه بتوان تصویری تخت از نمای سوژه بدست آورد، لازم است دوربین به اندازه کافی از سوژه دور شود تا بتواند در حالت عمود بر سطح زمین، نمای کامل ساختمان را نیز در کادر تصویر داشته باشد.

هرچه فاصله دوربین از سوژه بیشتر شود و هرچه لنز دوربین فاصله کانونی بلندتری داشته باشد(لنز تله فوتو)، خطوط عمودی سوژه و صحنه از نظر بصری صاف تر و بطور عمودی در تصویر دیده خواهند شد.

اما آنچه مسلم است اینکه در دنیای واقعی همیشه نمی توان به اندازه کافی از سوژه دور شد و معمولا موانع مختلفی بر سر راه است. یکی از راه های مناسب برای رفع این مشکل، استفاده از لنزهای اصلاح پرسپکتیو یا تیلت- شیفت (Tilt-Shift Lens) می باشد. این لنزها در ناحیه بدنه خود قابلیت تغییر جهت دارند بطوریکه امتداد موازی سطح خارجی لنز نسبت به سنسور را در آنها می توان تغییر داد و این دو سطح را نسبت به یکدیگر زاویه دار نمود. با کمک این لنزها می توان در حالی که سطح تراز دوربین از لحاظ چپ و راست و عمودی بودن سنسور نسبت به زمین حفظ شده است، به طور موثری از فواصل نزدیکتر و درحالیکه لنز دوربین به بالا نگاه می کند از سوژه عکس گرفت.

با ورود عکاسی معماری به عصر دیجیتال و توسعه نرم افزارهای ویرایش عکس (همچون لایت روم و فوتوشاپ) ، می توان مواردی از اشکالات موجود در پرسپکتیو را که در عکاسی معماری رخ می دهد از طریق نرم افزارهای مذکور برطرف نمود. البته این نوع اصلاح پرسپکتیو نیز محدودیت های خاص خودش را دارد و در موارد تغییرات شدید پرسپکتیو توانایی برطرف نمودن آن را نخواهد داشت. به همین علت در عکاسی معماری همواره تلاش بر این است تا در سر صحنه و هنگام عکاسی حتی الامکان در تصویر، پرسپکتیو مناسب ایجاد گردد.

یک نمونه لنز تیلت- شیفت و تاثیر آن بر روی اصلاح پرسپکتیو تصویر

روش های مختلفی برای ایجاد و تشدید پرسپکتیو در تصاویر وجود دارند که با تکنیک های بصری و روش های ترکیب بندی که اصولا درک آنها بسیار ساده است ایجاد می شوند. آشنایی با روش های مختلف ایجاد پرسپکتیو به عکاس کمک می کند تا راه های تغییر و یا حفظ پرسپکتیو مورد نظرش را از ابعاد مختلف در نظر گیرد و به شکل مناسبی بکار برد.

برای ایجاد بهترین پرسپکتیو بایستی در هر عکسی که می گیرید از چشمانتان به خوبی استفاده کنید. همواره عناصر و جزئیات تشکیل دهنده صحنه، خطوط همگرا، زاویه دوربین، نوع لنز مورد استفاده و فنون ایجاد پرسپکتیو را مورد توجه قرار دهید تا با استفاده از آنها بتوانید آثاری خلاقانه بیافرینید.

به این نکته توجه کنید که تقویت دید عکاسانه و تصوری که هنگام عکاسی از نتیجه نهایی کار در ذهن خود می سازید از مهمترین عوامل موفقیت در خلق یک عکس فوق العاده خواهد بود.


گردآوری و تالیف: امیر دولتیاری                    


منابع:

  1. Harald Mante (1977). La composition en photographie. Dessain et Tolra, Paris . (ترجمه فارسی: ترکیب بندی در عکاسی، پیروز سیار، چاپ 14، سروش،1391)
  2. Kate McEnaney (2017). Perspective in Photography . Retrieve from http:// digital-photography-school.com on Nov 11
  3. Todd Vorenkamp (2016). Viewpoint and Perspective in Photographic Composition. Retrieve from www.bhphotovideo.com on Nov 11.
  4. Christina Harman (2014). The Importance of Perspective in Photography . Retrieve from http://contrastly.com on Nov 11.
  5. Adam Dachis (2011). Basics of photography: Composition and Technique. Retrieve from http://lifehacker.com on Nov 11.
  6. David Peterson (2013). Using a Vanishing Point in your Photography. Retrieve from http://www.digital-photo-secrets.com on Nov 13.
  7. Simon Bray (2011). Maximizing Perspective and Depth in your Photography. Retrieve from http://photography.tutsplus.com on Nov 13.
  8. Allen (2014). The Fundamentals of Architectural Photography. Retrieve from www.photographingspaces.com on Nov 13.
  9. Kim (2017). Why is perspective in photography composition important?. Retrieve from www.landscape2art.com on Nov 15.
تعداد بازدید از این مطلب: 473
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات

نسبت طلایی و قاعده یک سوم ها (Golden Ratio & Rule of Thirds )


     نسبت طلایی و قاعده یک سوم ها دو مورد از تکنیک های شایع در ترکیب بندی هستند و به وفور در عکاسی بکار می روند. این دو تکنیک تشابهات زیادی با یکدیگر دارند بطوریکه حتی در مواردی به اشتباه آنها را یکسان در نظر می گیرند. در اینجا شما با تعریف و کاربرد های این دو تکنیک آشنا خواهید شد. همچنین با توجه به اهمیت سری اعداد فیبوناچی در درک بهتر این قواعد، بطور مختصر این اعداد نیز شرح داده خواهد شد.

نسبت طلایی (Golden Ratio)


     طبق تعریف، وقتی بین دو اندازه مختلف ، نسبت عدد بزرگتر به عدد کوچکتر برابر با 1.618 باشد بین آنها نسبت طلایی (Golden Ratio) برقرار است. نسبت طلایی با حرف لاتین φ یا ϕ (فی) نمایش داده می شود.

     در شکل روبرو نسبت اندازه طول مستطیل به عرض آن برابر با 1.618 (نسبت طلایی) است. البته این عدد گرد شده است و در محاسبات ریاضی تعداد اعشار نسبت مذکور تا بینهایت ادامه دارد: 1.6180339…… = φ

 

     نسبت طلایی به اسامی دیگری نیز نامیده شده است، از جمله: متوسط طلایی (Golden mean)، تناسب الهی (Divine Proportion)، برش طلایی (Golden cut) و اسامی دیگری که خیلی شایع نمی باشند. طبق مطالعات و بررسی های تاریخی انجام شده از حدود 2400 سال پیش استفاده از نسبت طلایی (Golden Ratio) در خلق آثار بصری و معماری مورد استفاده بوده است. در قرن 12 میلادی اعداد فیبوناچی توسط لئوناردو فیبوناچی (Leonardo Fibonacci) معرفی شد و در طی سالهای بعد در حدود قرن 15 میلادی اصطلاح نسبت الهی (طلایی) (Divine Proportion) بر اساس سری اعداد فیبوناچی رایج گردید. با تطبیق اعداد فیبوناچی و نسبت طلایی با پدیده ها و اندازه های موجود در طبیعت، جاذبه استفاده از آن برای هنرمندان خصوصا در قرون وسطی افزایش یافت.

اعداد فیبوناچی

 

     اعداد فیبوناچی (Fibonacci numbers) عبارت است از مجموعه ای از اعداد که در ترتیب آنها هر عدد از جمع دو عدد ماقبل خود بدست می آید. دو عدد اول در این سری اعداد صفر و یک می باشد و اعداد بعدی از حاصل جمع دو عدد قبلی خود بدست می آید. در شکل زیر ترتیب اعداد فیبوناچی را مشاهده می نمایید.

0 1 1 2 3 5 8 13 21 34 55 89 144 233 377 . . .

     برای محاسبه هر عدد می توان از یک فرمول ساده استفاده کرد. به این صورت که از تقسیم هر عدد از سری اعداد فیبوناچی به عدد قبلی ، عدد نزدیک به نسبت طلایی به دست می آید. هر چه از اعداد بزرگتر انتخاب شود به عدد طلایی نزدیک تر است. (خصوصا از عدد 8 به بالا)

در سری اعداد فیبوناچی هر عدد از حاصل جمع دو عدد قبلی خود بدست می آید و از تقسیم هر عدد به عدد قبلی ، عدد نزدیک به نسبت طلایی به دست خواهد آمد.

     اگر مربعی به طول یک واحد تعریف کنیم و بر اساس سری اعداد فیبوناچی مربع های بعدی را با طول های 1 ، 2 ، 3 ، 5 ، 8 و ... رسم کنیم، می بینیم که می توان آنها را مطابق شکل زیر در کنار یکدیگر چید. اضافه کردن مربع هـا بر اساس اعداد فیبونـاچـی تا بینهایت امکان پذیر می باشد.

     اگر به مستطیل ایجاد شده با استفاده از اعداد فیبوناچی توجه کنید خواهید دید نسبت های ایجاد شده از تقسیم طول هر مستطیل به عرض آن تقریبا برابر با عدد 1.618 (یعنی نسبت طلایی) می باشد. این نسبت با اضافه شدن مربع های بیشتر و تشکیل مستطیل های بزرگتر نیز همچنان برقرار می باشد.

نسبت های ایجاد شده از تقسیم طول هر مستطیل به عرض آن تقریبا برابر با عدد 1.618 (یعنی نسبت طلایی) است.

مارپیچ فیبوناچی (Fibonacci spiral)

 

     مارپیچ فیبوناچی (Fibonacci spiral) که به آن مارپیچ طلایی (Golden spiral) هم می گویند از اتصال یک سری خطوط منحنی بوجود می آید که این خطوط در واقع قطعاتی از قوس هایی است که به شکل یک چهارم محیط دایره بوده و در میان مربع هایی که بر اساس اعداد فیبوناچی چیده شده است ، به شکل قطری رسم شده اند. با وصل کردن این قوس ها شکلی مارپیچی ایجاد می شود که همان مارپیچ طلایی است.

     مارپیچ فیبوناچی در ترکیب بندی تصاویر خصوصا عکس های عریض و یا منظره بطور شایع بکار می رود. استفاده از این مارپیچ در تصاویر، حس تمرکز و جذابیت خوشایندی ایجاد می کند.

مارپیچ فیبوناچی در مقایسه با چیدمان مربع های فیبوناچی با نسبت طلایی

     در بررسی ها و تحقیقات انجام شده بر روی اعداد فیبوناچی، دانشمندان دریافتند که نسبت طلایی (و همینطور مارپیچ طلایی) در خیلی از پدیده های طبیعی مثل گردباد، گل آفتاب گردان ،کهکشان و موارد دیگری از این دست مشاهده می گردد. شاید علت اینکه در قرون وسطی و بعد از آن به نسبت طلایی لفظ نسبت الهی(Divine Proportion) اتلاق می شد کشف موارد متعددی در طبیعت بود که با این نسبت هماهنگی داشتند.

در خیلی از پدیده های طبیعی مارپیچ فیبوناچی و نسبت طلایی مشاهده می گردد.نحوه چیدمان دانه های گل آفتاب گردان یکی از مواردی که با سری اعداد فیبوناچی و نسبت طلایی مطابقت دارد.

نسبت طلایی و نقاط طلایی در تصاویر

     اگر کادر تصویر به شکل مستطیل باشد می توان با رسم خطوط جداکننده و بر اساس نسبت طلایی آن را بخش بندی نمود. در این حالت برای راحتی ترسیم خطوط و بکار بردن نسبت طلایی ، می توان نسبت 8 به 5 را تقریبا معادل با نسبت طلایی در نظر گرفت.نحوه رسم این خطوط به این صورت است که اگر از هر وجه مستطیل به نسبت 8 به 5 (نسبت طلایی) خطی رسم کنیم ، 4 خـط متقاطـع بدست می آید که یکدیگر را در 4 نقطه قطع می کنند.به نقاط ایجاد شده در محل تلاقی هر دو خط، نقطه طلایی (Golden Point) و به شبکه ایجاد شده ، شبکه فی(φ) (Phi Grid) گفته می شود. با این روش چهار نقطه طلایی در سطح تصویر ایجاد می شود که بر روی شبکه فی منطبق هستند.در عکاسی (همچون سایر هنرهای تصویری) ، در تصویری که کادر مستطیل دارد می توان با استفاده از نسبت طلایی، شبکه ای متشکل از چهار خط فرضی را در داخل کادر در نظر گرفت و ترکیب بندی عناصر بصری را با کمک آن انجام داد.

موقعیت نقاط طلایی در شبکه فی و قرار دادن سوژه در محل نقطه طلایی

     در ترکیب بندی تصاویر می توان از نسبت طلایی و نقاط طلایی(Golden Points) استفاده نمود. قرار گرفتن سوژه اصلی در هر یک از نقاط طلایی می تواند توجه بیننده را بیشتر جلب کند و ترکیب متعادل تری را ایجاد نماید.

     استفاده از شبکه فی در ترکیب بندی تصاویر می تواند نوعی هارمونی بصری در تصویر ایجاد کند. نسبت های ایجاد شده در بین خطوط بر اساس نسبت طلایی خواهد بود. همچنین مارپیچ طلایی (فیبوناچی) نیز بر روی شبکه فی منطبق است و می توان آن را از جهات مختلف بر روی آن قرار داد. در تصاویری که کاملا قرینه نیستند، استفاده از نسبت طلایی (یا مارپیچ طلایی) امکان ایجـاد یک بخش مجزا و مشخص را در ترکیب بندی تصویر فراهم نماید.

از جهت های مختلف قابلیت استفاده از مارپیچ طلایی وجود دارد.

     نسبت طلایی و شبکه فی می تواند تقسیمات دقیق و مشخصی در سطح تصویر بر اساس اصول ریاضی ایجاد کند. به عنوان مثال در تصاویر منظره، با قرار دادن خط افق بر روی یکی از خطوط افقی شبکه فی، می توان تصویر را بسیار چشم نواز و اثربخش نمود. نسبت طلایی یکی از قدیمی ترین و ماندگارترین تکنیک های ترکیب بندی است که هنرمندان مختلف در طی سالها در آثار خود آن را بکار گرفته اند.

دو نمونه استفاده از نسبت طلایی در ترکیب بندی و موقعیت نقاط طلایی در تصاویر

 

قاعده یک سوم ها (Rule of Thirds)


     قاعده یک سوم ها (Rule of Thirds) در ترکیب بندی تصاویر خصوصا در عکاسی بطور شایع استفاده می شود. در این روش با استفاده از دو خط افقی و دو خط عمودی تصویر به 9 قسمت مساوی تقسیم می شود.

     با استفاده از قاعده یک سوم ها، عناصر یا بخشهای مورد نظر تصویر بر روی خطوط یک سوم، روی نقاط تلاقی و یا در محدوده فضاهای جدا شده قرار می گیرند. بکارگیری این روش در ایجاد تعادل در تصاویر

     غیرقرینه خیلی زیاد بکار می رود. با استفاده از این قاعده می توان در ترکیب بندی به تصاویر جذاب تر و پویا تری دست یافت. در ترکیب بندی، استفاده از قاعده یک سوم ها ساده است.

     از نظر سابقه تاریخی، قاعده یک سوم ها (Rule of Thirds) اولین بار در اواخر قرن 18 میلادی مطرح شد. به نوعی می توان آن را روش ساده شده ای از نسبت طلایی دانست.

     در قاعده یک سوم ها از تلاقی چهار خط فرضی که سطح تصویر را تقسیم می کنند ، چهار نقطه ایجاد می شود که به آنها نقاط قوت (Power Points) یا نقاط تلاقی (Crash Points) می گویند. این نقاط شبیه به نقاط طلایی در شبکه فی هستند و به علت تشابه

     مکانی آنها حتی گاهی به آنها نقاط طلایی (Golden Points) هم اتلاق می گردد. از نظر تئوری به این صورت است که اگر قاعده یک سوم ها در تصویر بکار رفته باشد، چشم بطور طبیعی به سمت آن نقاط کشیده خواهد شد.

     در ترکیب بندی ،این چهار نقطه را جزء نقاط مورد توجه در تصویر(Points of interest) در نظر می گیرند. قرارگیری عناصر مهم تصویر در این نقاط و استفاده صحیح از آنها می تواند نوعی تعادل در تصویر ایجاد کند. بکارگیری قاعده یک سوم ها امکان ایجاد هارمونی بصری و به نوعی وزن دهی متعادل در تصویر را فراهم می نماید.

استفاده از قاعده یک سوم ها و نقاط قوت در تصاویر

مقایسه نسبت طلایی (شبکه فی) با قاعده یک سوم ها

 

     محل تشکیل نقاط طلایی در شبکه فی در مقایسه با نقاط قوت در قاعده یک سوم ها کمی متفاوت است. در شبکه فی، خطوط موازی، نسبت به یکدیگر و به مرکز تصویر نزدیک ترند. بنابراین نقاط طلایی نیز به مرکز تصویر نزدیک تر می باشند. همچنین در قاعده یک سوم ها تمامی قسمت های شبکه ایجاد شده با یکدیگر برابرند ( 9 قسمت مساوی)، ولی در شبکه فی و نسبت طلایی به این صورت نمی باشد.

مقایسه نسبت طلایی با قاعده یک سوم ها

     از نظر ترکیب بندی بین این دو روش اولویتی وجود ندارد. انتخاب بر اساس سلیقه عکاس خواهد بود. بعضی از عکاسان خصوصا عکاسان منظره و طبیعت، شبکه فی (نسبت طلایی) را به قاعده یک سوم ها ترجیح می دهند و عقیده دارند نتایج تصویر به طبیعت نزدیک تر است و جذابیت بیشتری ایجاد می کند.

     ولی به علت سادگی در بکارگیری قاعده یک سوم ها در مقایسه با نسبت طلایی ، امروزه بیشتر از آن استفاده می شود. امروزه در اکثر دوربین های عکاسی دیجیتال برای ساده کردن فرایند کادربندی، در منظره یاب آن طرح شبکه مانند قاعده یک سوم ها را تعبیه کرده اند. شما می توانید با فعال کردن گزینه مربوطه در منوی دوربین، آن را در داخل منظره یاب دوربین خود مشاهده نمایید.

در این تصویر در ترکیب بندی از نسبت طلایی استفاده شده است.

گردآوری و تالیف: امیر دولتیاری                 


منابع:

  1. Rod Pierce (2017). Fibonacci Sequence. Retrieve from www.mathsisfun.com on Feb 06.
  2. Erica Hansen (2017). The Golden Spiral, or Fibonacci’s Spiral. Retrieve from http://ericahansen.net on Feb 06.
  3. James Brandon (2017). Divine Composition With Fibonacci’s Ratio (The Rule of Thirds on Steroids). Retrieve from http://digital-photography-school.com on Feb 06.
  4. Elaine J. Hom (2013). What is the Fibonacci Sequence? Retrieve from www.livescience.com on Feb 06.
  5. Rajib Mukherjee (2017). The Golden Ratio vs. The Rule of Thirds: Which is Best? Retrieve from www.picturecorrect.com on Feb 06.
  6. Darren Rowse (2017). Rule of Thirds. Retrieve from http://digital-photography-school.com on Feb 06.
  7. Udi Tirosh (2016). Picture Composition – The Rule of Thirds (or Golden Ratio). Retrieve from www.diyphotography.net on Feb 06.
  8. Mihir Patkar (2015). Using the Golden Ratio in Photography for Better Composition. Retrieve from www. makeuseof.com on Feb 08.
تعداد بازدید از این مطلب: 617
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات

عناصر پایه در ترکیب بندی : بخش 3- بافت، رنگ و روشنایی


بافت(Texture)


     سطح اجسام مختلف از بافت های متفاوتی پوشیده شده است. مثلا سطح یک قطعه چوب یا یک ورقه فلزی یا سطح یک سنگ را در نظر بگیرید. حتی وجود تعداد زیادی از اشیاء در کنار هم نیز بافت ایجاد می کنند، به عنوان مثال سطح ماسه کنار دریا و یا برگ های پاییزی بر روی سطح زمین می توانند نمونه هایی از بافت باشند.

     انسان پس از تولد و از همان ابتدای دوران نوزادی و سپس کودکی با لمس اشیای مختلف تجربیات جدیدی کسب می کند و با درک آنها خصوصیات هر شیء را در حافظه خود ذخیره می نماید. با گذشت زمان و افزایش سن، خیلی از تجربیات لمسی افراد به تجربیات بینایی تبدیل می شوند به این صورت که فرد با دیدن یک شیء خاص می تواند حالت، جنس و خصوصیات آن را بدون لمس کردن آن ادراک کند. همین موجب می شود که بافت عناصر مختلف بر احساس بیننده تاثیر گذار شود. بافت عناصر تصویر در بیننده تجربیات قبلی و واقعی او را تداعی می کند و احساس مربوط به آن تجربیات را در وی بر می انگیزد.

چند نمونه بافت با حالت های مختلف.

     نمایش بافت عناصر ، نقش مهمی در نحوه بیان تصویری عکس دارد. با استفاده هوشمندانه از بافت، می توان عناصر تخت و دو بعدی تصویر را به شکل زنده و سه بعدی نمایش داد. همچنین می توان حس های مختلفی در بینند القا نمود. همچنین با استفاده از نور و سایه می توان بافت های مختلفی در عکاسی ایجاد نمود. مثلا بافت ایجاد شده در سطح یک مزرعه گندم که با نور افقی خورشید در بعدازظهر روشن شده است را در نظر بگیرید. یا در عکاسی پرتره که با نحوه تاباندن نور بر روی پوست صورت فرد می توان حالت های مختلفی از بافت پوست را به نمایش گذاشت.

بافت ماسه های کویری در تقابل نور و سایه برجسته شده است.

     اصولا بافت های نرم و یکنواخت همچون آب ساکن، می تواند احساس آرامش و سردی را در بیننده القا کند و بافت های زمخت و خشن حس ناآرامی و تشویش را تداعی نماید. با استفاده هوشمندانه از بافت می توان قدرت زیادی به تصویر بخشید. جزئیاتی از تصویر که توسط بافت به بیننده منتقل می شود از عوامل موثر در جلب توجه مخاطب است.

زبری ماسه در برابر سطح صاف شیشه عینک کاملا حس می شود.

     نمایش بافت عناصر تصویر می تواند اطلاعات بیشتری در مورد آن عناصر به بیننده ارائه دهد. مثلا در تصویر یک ابزار قدیمی یا نمایش پرتره یک فرد مسن، بافت موجود بر روی سطح ابزار و یا بافت پوست فرد می تواند نشان دهنده تاریخچه و یا سن آنها باشد. این موضوع در مورد اشیای مختلفی همچون چوب، فلز، گل، درخت، سنگ، پوست افراد و ... صادق می باشد.

بافت صورت می تواند نمایش دهنده حالت و سن افراد باشد.

ایجاد تضاد با استفاده از بافت

     اگر در یک تصویر عناصر بصری مجاور هم تونالیته یکسانی داشتند، فقط در صورتیکه آنها بافت متفاوتی داشته باشند از یکدیگر قابل تفکیک خواهند بود. در یک تصویر، بافت سطوح مختلف می تواند بین اجزاء تصویر تضاد ایجاد کند و تاکید بر موضوع خاصی را موجب شود.

نمایی از یک خانه سنتی در روستای طره در همسایگی ابیانه و از توابع نطنز. به جنس متفاوت بافت کاهگلی دیوار با بافت چوبی پنجره ها توجه کنید.

نقش نور در نمایش بافت

     تابش نور مایل بر سطح یک عنصر موجب می شود بافت آن با برجستگی بیشتری نمایش داده شود. هر چه زاویه نور کمتر باشد معمولا جلوه بافت بیشتر خواهد بود. هنگامی که نور بطور مستقیم بر سطح یک جسم می تابد، پستی بلندی های آن را به صورت یکنواخت روشن می کند و حس برجستگی بافت را کاهش می دهد. ولی نور جانبی و مایل می تواند سایه های عمیقی در سطح بافت ایجاد کند و با افزایش کنتراست برجستگی بیشتری به بافت ببخشد. بافت هایی مثل چوب که زبر و دانه دار هستند با تابش نور مایل ، برجستگی بیشتری خواهند یافت.

برجستگی بافت با تاباندن نور مایل به سطح آن افزایش می یابد.

تنوع در بافت

     استفاده از بافت های مشابه و یکنواخت در عناصر تصویر می تواند کسل کننده باشد همانطور که بکارگیری بافت های مختلف و بسیار زیاد در تصویر نیز موجب شلوغی و عدم جذابیت خواهد شد. وجود بافت های یکنواخت یا مشابه در اجزای تشکیل دهنده تصویر، تفکیک پذیری آنها را در هنگام مشاهده کاهش می دهد. در صورت لزوم در هنگام عکاسی از چنین صحنه هایی برای اینکه بتوان بر سوژه مورد نظر تاکید نمود، بایستی حتما از روش های دیگر ترکیب بندی بطور هوشمندانه استفاده نمود تا از حس یکنواختی و کسالت تصویر جلوگیری نمود.

بافت های مشابه و ایجاد شلوغی در تصویر موجب عدم جذابیت آن می گردد.

بافت بصری در تصاویر

     اصطلاح بافت بصری یا بافت دیدگانی(Visual Texture) زمانی بکار می رود که بطور مصنوعی بر روی کل تصویر بافت ویژه ای ایجاد شود. به عنوان مثال در عکس های سیاه و سفید قدیمی که به علت کیفیت پایین تصاویر بر روی آنها دانه هایی دیده می شد که سرتاسر عکس را در بر می گرفت و یا در عکس هایی که بر روی کاغذ های بافت دار چاپ می شوند، بافت موجود بر روی کاغذ در جلوه بصری تصویر تاثیر گذار می باشد. برخی عکاسان برای اینکه جلوه های بصری خاصی در تصاویر دیجیتال ایجاد کنند از نرم افزار های ویرایش عکس استفاده کرده و بر روی سطح تصویر بافت هایی بوجود می آورند. این روش در عکاسی سیاه و سفید شایع تر است.

بر روی تصویر سیاه و سفید با استفاده از نرم افزار فوتوشاپ دانه ایجاد شده است.

رنگ(Color)



     رنگ می تواند بر حالت احساسی عکس(Mood affect) و طریقه تاثیر گذاری بر بیننده موثر باشد. نور سفید از سه رنگ اصلی قرمز، سبز و آبی (RGB) تشکیل شده است و سایر رنگ ها از ترکیب این سه رنگ حاصل می شوند. میزان روشنایی و تاریکی در هر رنگ نیز نشان دهنده تونالیته آن رنگ است. رنگ روشن دارای تونالیته بالاست و اگر تونالیته آن بیشتر شود به سمت رنگ سفید سیر می کند. با کاهش تونالیته یک رنگ، آن رنگ تیره تر دیده می شود و در حالت حداکثر تونالیته، به رنگ سیاه دیده خواهد شد.

     عناصر رنگی برای چشم مخاطب جذابیت دارند به همین دلیل شدت رنگ عناصر بصری مورد استفاده و جای آنها در داخل کادر تصویر باید با دقت تعیین شود تا عکس، آن چیزی را که شما می خواهید منتقل نماید. چگونگی بکارگیری رنگ به صورت تنها و یا با سایر عناصر تصویر در نحوه اثربخشی آنها نقش دارد.

     رنگ های مختلف حالت ها و حس های گوناگونی را تداعی می کنند. مثلا رنگ های قرمز و زرد حس گرمی، حرارت، جنب و جوش و در عین حال راحتی را القا می نمایند در حالی که رنگ های آبی و سبز بیشتر آرامش بخش و سرد هستند. رنگ سبز عموما یادآور سرسبزی و طراوت است. علت این امر مشخص است. ذهن انسان بر اساس یافته هایی که در طی سال های رشد خود کسب می نماید، همواره آموخته است که چیزهایی مثل نور خورشید و آتش که دمای گرمی دارند با رنگ های قرمز ، نارنجی و زرد مرتبط بوده اند و همچنین آب، یخ، مناظر برفی و پوشش های گیاهی با رنگ های آبی، سبز یا رنگ های مشابه در ارتباط هستند. با استفاده هوشمندانه از رنگ می توانید در هنگام عکاسی حس خاصی را که مورد نظرتان است در جهت مطلوب ارتقا دهید.

نمونه ای از اثر رنگ های مختلف بر روی حالت تصویر

رنگ های اشباع

     با استفاده از رنگ می توان توجه بیننده را به تصویر یا عناصر خاصی از تصویر جلب نمود. اشباع رنگ می تواند حس رنگ را تشدید کند. از طریق بکارگیری رنگ های تشدید شده یا اشباع می توان بر عناصر ویژه ای از تصویر تاکید نمود. میزان نور بر روی نحوه نمایش رنگ تاثیر مستقیم دارد. در نور کم فقط رنگ هایی که اشباع زیادی داشته باشند دیده می شوند و در نور خیلی زیاد رنگ ها دیده نمی شوند.

     از رنگ می توان برای متعادل کردن تصویر استفاده کرد. یک عنصر بصری کوچک با رنگ اشباع شده در گوشه ای از کادر تصویر می تواند عناصر بزرگتری که اشباع رنگی کمتری دارند و در سمت دیگر تصویر قرار گرفته اند را متعادل کند.

     هنگام مواجهه با یک صحنه رنگی خصوصا اگر رنگ های مختلفی در آن بکار رفته باشد، بهتر است قبل از گرفتن عکس، به ترکیب بندی تصویر و محل قرارگیری دوربین دقت کنید بطوریکه با ایجاد یک الگوی بصری مناسب، چشم بتواند با مشاهده تصویر نهایی، رنگ های مرتبط با هم را دنبال کند. در عکاسی آتلیه ای و محیط های استودیویی با امکان جابجایی عناصر بصری مورد نظر، بیشتر می توان بر این کار کنترل داشت. عموما بهتر است تصمیم گیری برای افزایش اشباع رنگ تصویر یا قسمتی از آن در هنگام عکاسی و با استفاده از تنظیمات دوربین انجام نشود.

     در صورت لزوم هنگام ویرایش تصویر در نرم افزارهای ویرایش عکس انجام شود. قبل از دوران عکاسی دیجیتال، استفاده از فیلتر های رنگی برای تشدید یا کاهش رنگ های موجود در صحنه کاربرد زیادی داشت. ولی در عکاسی دیجیتال عموما تغییرات مورد نظر در هنگام ویرایش تصویر اعمال می گردد، اگر چه هنوز هم بعضی عکاسان از این نوع فیلترها استفاده می کنند.

رنگ ستاره دریایی چشم بیننده را به سمت خود هدایت می کند.

ایجاد تضاد با استفاده از رنگ

     استفاده از رنگ های متضاد یا رنگ های دارای کنتراست بالا از روش های مورد استفاده در ترکیب بندی تصاویر رنگی می باشد. در عکس های رنگی، چشم سریعا جذب رنگ های متضاد می شود. مثلا اگر در یک صحنه که از انبوه درختان و شاخه و برگ سبز پوشیده شده است، عنصری قرمز رنگ در نقطه ای از تصویر قرار گرفته باشد، چشم مخاطب سریعا به سمت آن هدایت می گردد.

     هنگامی که رنگ های متضاد روبروی هم قرار می گیرند، اصطلاحا گفته می شود که کنتراست رنگی بالاست و وقتی رنگ های مشابه در کنار هم قرار گیرند، کنتراست رنگی پایین است. توجه کنید که این موضوع با کنتراست تونالیته متفاوت است. کنتراست تونالیته بر اساس میزان روشنایی و تاریکی عناصر بصری تعریف می شود و ارتباطی با رنگ ندارد. مثلا ممکن است دو رنگ ارغوانی تیره و سبز تیره در کنار هم باشند که با یکدیگر کنتراست رنگی شدیدی ایجاد می کنند ولی هر دو تیره بوده و تونالیته ای نزدیک به هم داشته باشند. به عبارتی کنتراست تونالیته آنها پایین است. اگر چنین تصویری را به یک تصویر سیاه و سفید تبدیل کنید، خواهید دید که تفاوت چندانی در تونالیته دو عنصر رنگی مذکور وجود ندارد و در تصویر سیاه و سفید تفکیک چندانی از یکدیگر نخواهند داشت.

     وجود کنتراست رنگی ملایم، حس آرام و ملایمی به تصویر می بخشد و برعکس حضور رنگ های قوی با کنتراست شدید حس کاملا متفاوتی را القا می نماید.

از رنگ های متضاد با اشباع زیاد در تصویر استفاده شده است..

ایجاد ریتم رنگی

     در تصویری که چند عنصر بصری با رنگ های مشابه یا مرتبط با هم در آن قرار گرفته است، چشم مخاطب آن عناصر را دنبال می کند. تکرارها و طنین های ظریف رنگ در کادر تصویر، ریتم بصری ایجاد می نماید، بطوریکه گاهی آنها را به صورت یک کل واحد نمایش می دهد. ریتم حاصل از عناصر رنگی مشابه می تواند تاثیر قدرتمندی در هدایت چشم به سمت خاصی در تصویر گردد

.
چشم مخاطب عناصر بصری با رنگ های مشابه را دنبال می کند.

ساده کردن محیط رنگی

     کاستن از تعداد رنگ های مورد استفاده در تصویر موجب سادگی و تقویت ترکیب بندی آن خواهد شد. رویکرد مینیمالیستی (کمینه گرایی) در استفاده از رنگ ها می تواند بر روی سوژه اصلی تاکید بیشتری ایجاد نماید. باید دقت کنید که قرار گیری عناصر منفرد با رنگ متضاد یا متفاوت با رنگ کلی تصویر، در ناحیه ای از کادر تصویر می تواند موجب عدم تعادل گردد و چشم را شدیدا به سمت خود بکشاند. البته شاید این کار را عکاس بطور هدفمند انجام دهد ولی در هر حال لازم است به تاثیر قدرتمند این نوع ترکیب بندی دقت نمود زیرا گاهی می تواند بر ترکیب بندی تصویر اثرات نامطلوبی بگذارد.

.
استفاده از رنگ های محدود در ترکیب بندی تصویر

روشنایی و تون (Lightness and Tone)



     میزان روشنایی و تاریکی عناصر تصویر و نحوه قرارگیری آنها می تواند حالت های مختلفی در تصویر ایجاد نماید. کنتراست یا تضاد نشان دهنده تفاوت بین روشنایی و تاریکی عناصر تصویر است. کنتراست بالا می تواند بافت های تصویر را برجسته تر سازد و کنتراست پایین، تون تصویر را ملایم می کند. بر اساس نوع تصویری که مورد نظر عکاس است، می توان از کنتراست های بالا یا پایین استفاده نمود و مفاهیم تصویری متفاوتی خلق کرد. استفاده مناسب از روشنایی و تاریکی عناصر ، موجب تمرکز و جهت دهی به خط نگاه بیننده خواهد شد.

نمایی زمستانی از تهران. همراهی روشنایی و تاریکی، جلوه ویژه ای به تصویر بخشیده است.

     گر چه نقش روشنایی در کلیه عکس ها بسیار مهم است، اختلاف روشنایی عناصر تصویر در عکس های سیاه و سپید بیشتر نمود می یابد. در عکاسی سیاه و سفید ، روابط بین تونالیته های رنگی از اصلی ترین عوامل تصویری در این عکس ها می باشد. در عکس سیاه و سفید به جای ثبت رنگ عناصر، تونالیته آنها به صورت طیفی از سفید تا خاکستری و سیاه ثبت می گردد. در تصاویری که کنتراست آنها بیشتر است مقادیر شدیدتری از تون های سیاه و سفید به همراه مقدار بسیار کمتری خاکستری میانه در تصویر وجود دارد. هر چه نواحی روشن تصویر بیشتر باشد، تون های روشن تصویر نیز بیشتر خواهد بود.

اختلاف روشنایی و تاریکی در تصویر سیاه و سفید

گردآوری و تالیف: امیر دولتیاری                  


منابع:

  1. Harald Mante (1977). La composition en photographie. Dessain et Tolra, Paris . (ترجمه فارسی: ترکیب بندی در عکاسی، پیروز سیار، چاپ 14، سروش،1391)
  2. Bruce Barnbaum (2010). The Art of Photography: An Approach to Personal Expression. 1st ed. (ترجمه فارسی: هنر عکاسی، رویکردی به بیان شخصی در عکس، صادق طاهری، چاپ یکم، نشر پشوتن،1396)
  3. David Prakel (1977). Basic Photography 01: Composition. AVA Publishing SA, London. (ترجمه فارسی: ترکیب بندی در عکاسی، اسماعیل عباسی و احسان قنبری فرد، چاپ اول، زبان تصویر،1393)
  4. David Peterson (2016). 18 Composition Rules For Photos That Shine. Retrieve from www.digital-photo-secrets.com on Apr 22.
  5. Michael Zhang (2015). 9 Photo Composition Tips, As Seen in Photographs by Steve McCurry. Retrieve from http://petapixel.com on Apr 24.
  6. Andrew S. Gibson (2017). How to Create Strong Compositions Using Color Contrast. Retrieve from https://digital-photography-school.com on Oct 29.
  7. Adam Dachis (2011). Basics of photography: Composition and Technique. Retrieve from http://lifehacker.com on Apr 22.
  8. Thomas Fitzgerald (2017). Colour in Composition. Retrieve from http://blog.thomasfitzgeraldphotography.com on Apr 22.
  9. Digital art (2015). 12 pro tips to improve your artistic composition. Retrieve from www.creativebloq.com on Apr 20.
  10. Maiie Gardiner (2015). Bold Colours: How to Apply Colour Theory in Your Photo Compositions. Retrieve from https://photography.tutsplus.com on Apr 8.
  11. Ron Bigelow (2017). Texture Photography. Retrieve from https://ronbigelow.com on Apr 8.
  12. Darren Rowse (2017). 5 Elements of Composition in Photography. Retrieve from https://digital-photography-school.com on Oct 29.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 712
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات

عناصر پایه در ترکیب بندی : بخش 2- خط و شکل


خط(Line)


     تمامی خط ها از به حرکت درآمدن نقطه در مسیر مستقیم و یا غیر مستقیم ایجاد می شوند. همانطور که اشکال مسطح دارای دو بعد هستند، خط دارای یک بعد است و نقطه نیز بدون بعد در نظر گرفته می شود. خط را با یک بعد (Dimension) یعنی طول تعریف می کنند ولی در واقعیت اگر خط، عرض نداشته باشد اصلا قابل رویت نخواهد بود!

     خط موجب ایجاد حس حرکت و نمایش مسیر در تصویر می شود. چشم در امتداد آن حرکت می کند و به یک یا هر دو انتهای آن می رسد. این خاصیت باعث می شود که خط اساسا در تصویر، یک عنصر پویا و متحرک باشد. خط می تواند چشم را به سمت نقاطی از تصویر هدایت کند و یا چشم را از آنها دور نماید.

     خاصیت دیگر خط این است که همانطور که می تواند عناصر تصویر را به هم ربط دهد، می تواند بین عناصر تصویر جدایی ایجاد کند. با خط می شود یک عنصر بصری را از فضای اطراف جدا کرد و یا بین دو عنصر فاصله انداخت.

     هر چه قطر خط ضخیم تر باشد، در تصویر برجسته تر دیده می شود. البته اگر ضخامت خط از حدی بیشتر باشد، مفهوم خط برای آن صادق نخواهد بود و با عنوان شکل، شناخته می شود. خط های نازک تر نسبت به خط های ضخیم تر حس حرکت در مسیر را بیشتر القا می کنند.

     بر اساس نوع خطی که در تصویر موجود است، مکن است انتهای خط دیده شود و یا انتهای آن در بینهایت محو گردد. خط هایی که نقطه انتهایی آنها دیده نمی شود حس حرکت را تشدید می کنند.

گونه های مختلف خط

     شدت اثربخشی خط در یک تصویر بر اساس شکل و حالت آن متغیر است. اشکال مختلفی از خط را می توان در تصاویر شناسایی نمود. بطور کلی گونه های مختلف خط شامل این موارد است:

  • خط های مستقیم (افقی، عمودی و مایل)
  • خط های منحنی
  • خط های موجدار
  • خط های شکسته و زیگزاگ
  • خط های با مسیر آزاد
گونه های مختلف خط در ترکیب بندی تصاویر

خط های مستقیم (Straight Lines)

سه گروه اصلی خط های مستقیم به شرح زیر است :

  • خط افقی
  • خط عمودی
  • خط قطری و خط مایل

خط افقی (Horizontal Line)

     خط افقی در تصاویر ، سکون و ثبات را تداعی می کند. یک خط افقی تنها معمولا افق را به یاد می آورد و افق از شایعترین خطوط افقی است که در تصاویر خصوصا در تصاویر منظره دیده می شود. خط افق معمولا تصویر را به دو بخش تقسیم می کند.

     اگر هنگام عکاسی از قطع تصویر مستطیل افقی استفاده شود، خط افقی و همینطور افق در تصاویر برجسته تر دیده می شود و برعکس اگر از قطع عمودی (پرتره) استفاده شود تاثیر بصری این خطوط کاهش می یابد.

     یکی از تکنیک هایی که برای جلوگیری از یکنواختی و سکون ایجاد شده توسط خط افق بکار می رود، استفاده از یک عنصر بصری ( مثل یک درخت، کوه یا سوژه اصلی) در راستای افق است بطوریکه یکدستی و امتداد خط افق را در نقطه ای بشکند و نقطه توجه (Point of Interest) در ترکیب عکس ایجاد کند.

 

تصویر اصلی       |خط افق و نقطه توجه       

 

قایق به عنوان نقطه توجه، راستای خط افق را قطع کرده است.

     اکثرا توصیه می شود خط افق در وسط کادر تصویر نباشد زیرا معمولا احساس ناخوشایندی ایجاد می نماید. بهتر است خط افق در ترکیب بندی تصویر در ناحیه یک سوم بالا یا پایین تصویر قرار داده شود. (برای مطالعه بیشتر در این خصوص می توانید به مطلب "نسبت طلایی و قاعده یک سوم ها" در همین سایت مراجعه نمایید.)

     چند خط افقی در کنار هم حالت دوری و عمق را در ذهن بیننده تداعی می کنند. همچنین لایه های خطوط افقی در تصویر می تواند بافت یا ریتم ایجاد نماید.

 

تصویر اصلی       |خطوط افقی       

 

دو نمونه از کاربرد خطوط افقی در ترکیب بندی تصاویر

     اگر خط افقی که در ترکیب تصویر بکار رفته است، عریض و تشدید شده باشد نگاه را بر روی سطح عریضی جلب می کند و این موضوع باعث می شود حس عمق ناشی از بکارگیری خط افقی در تصویر کم شود. در مواردی ممکن است تعداد زیادی خط های عمودی که در کنار هم قرار گرفته اند به صورت خط افقی عریض دیده شوند و تاثیر بصری مشابه با خط افقی بر ترکیب بندی عکس ایجاد نمایند.

 

تصویر اصلی       |خط افقی عریض       

 

خط افقی عریض که از تعدادی خط عمودی تشکیل شده است.

خط عمودی (Vertical Line)

     خط عمودی در تصاویر ، بلندی را نمایش می دهد همانطور که خط افقی گستردگی را القا می کند. خطوط عمودی همچنین می توانند حس قدرت و استقامت را به مخاطب انتقال دهند. استفاده از خطوط عمودی در تصویر اگر با قطع عمودی تصویر (پرتره) همراه باشد اثرات بصری آن تشدید می شود و برعکس در قطع تصویر مستطیل افقی، این اثرات کاهش می یابد. خط عمودی نسبت به خط افقی، حس گرمی و نزدیکی را بیشتر در تصاویر ایجاد می کند. تنه درختان، دکل های برق یا ستون های عمارت های قدیمی مثال هایی از خطوط عمودی هستند که در تصاویر دیده می شوند.

     هنگامی که خط عمودی موجود در تصویر یک عدد است و یا اگر بیشتر از یکی است ولی در مجاورت هم قرار گرفته اند توصیه می شود که آنها را در وسط کادر تصویر قرار ندهید. برای این کار بهتر است از یک سوم کناری کادر استفاده کنید (با استفاده از قاعده یک سوم ها) تا جنبه نمایشی تصویر بیشتر تقویت گردد.

 

تصویر اصلی       |خطوط عمودی       

 

خطوط عمودی در ترکیب بندی تصاویر بکار رفته است.

خط قطری یا مورب (Diagonal Line)

     خط قطری، حالت پویایی و حرکت را نمایش می دهد. خط قطری می تواند به راحتی چشم مخاطب را در میان یک تصویر هدایت کند. خط قطری بر اساس محل قرارگیری می تواند احساس حرکت روبه بالا و یا حرکت رو بـه پایین را ایجاد نماید.

     توصیه می شود حتی الامکان از خط قطری که مستقیما به صورت گوشه به گوشه در تصویر قرار گرفته است پرهیز کنید. در این حالت تصویر به دو بخش مساوی تقسیم خواهد شد و شکل یکنواختی ایجاد می گردد

     در این موارد وجود انحنا در خط قطری یا استفاده از بافت برای جلوگیری از یکنواختی ترکیب کمک کننده خواهد بود. همچنین برای یک ترکیب بندی جذاب بهتر است خط مورب از مرکز تصویر عبور نکند و مقداری به یک سمت تصویر متمایل باشد. وجود چندین خط مورب در تصویر می تواند حس قوی حرکت را به تصویر بیافزاید. اگر چه تعداد زیاد آن برعکس عمل کرده و تصویر را بی نظم و مبهم نشان می دهد.

 

تصویر اصلی       |خط مورب       

 

لبه برفی کوه در سرتاسر تصویر خطی مورب ایجاد نموده است.

خط مایل (Oblique Line)

     خط مایل در تصاویر می توانند منجر به ایجاد حس ناپایداری شوند. با کمک سایر عناصر تصویری همچون نقطه، خطوط عمودی یا اشکال مختلف می توان به ناپایداری ایجاد شده تعادل بخشید. استفاده مناسب از خط مایل در ترکیب بندی عکس های خلاقانه کاربرد فراوانی دارد. خط های مایل در تعامل با یکدیگر و با سایر عناصر تصویر می توانند تعادل آرامش بخشی ایجاد نمایند.

 

تصویر اصلی       |خطوط مایل       

 

خطوط مایل در تعامل با یکدیگر در ترکیب بندی تصویر دیده می شوند

خط منحنی (Curve Line)

     خط های منحنی وقتی در ترکیب بندی تصویر بکار می روند بیشتر حالت نرمی و حرکت را به نمایش می گذارند. خطوط منحنی سختی و خشونت خطوط مستقیم را ندارند. معمولا این خطوط، چشم را در مسیر قوسی شکلی هدایت می کنند.

خط موجدار (Wavy Line)

     خط موج دار شبیه به خط منحنی است ولی چشم مخاطب را با قدرت بیشتری هدایت می کند. این خطوط حس نرمی و انعطاف را در ترکیب بندی تصویر ایجاد می نمایند. خط موجداری که به شکل حرف اس الفبای انگلیسی (S) است ، یکی از شایعترین خطوطی می باشد که از زمانهای گذشته در ترکیب بندی تصاویر بکار می رفته و یکی از نشانه های زیباشناختی تصویر به حساب می آمده است. این خطوط حس حرکت به عمق را تداعی می نمایند و حالت دلپذیری به تصویر می دهند.

خط شکسته و زیگزاگ (Zigzag Line)

     خط شکسته و یا زیگزاگ دارای زوایای تیزی است که حس خشونت و زبری را در تصویر ایجاد می نماید. خطوط شکسته می توانند برجستگی ویژه ای به تصویر ببخشند و همچون خطوط موجدار، چشم مخاطب را در درون تصویر هدایت نمایند.

استفاده از خطوط منحنی، موجدار و شکسته در ترکیب بندی تصاویر

خط های با مسیر آزاد (Free path Lines)

     خط های با مسیر آزاد به خط هایی گفته می شود که از شکل یا الگوی خاصی پیروی نمی کنند و می توانند در هر جهتی حرکت کنند. این خطوط بیشترین قدرت بیانی را دارا هستند خصوصا در تصاویر سیاه و سپید که تضاد (Contrast) نقش موثری در ترکیب بندی تصویر ایفا می کند.

 

تصویر اصلی       |خطوط با مسیر آزاد       

 

خطوط با مسیر آزاد چشم را در داخل تصویر هدایت می کنند.

تضاد بین خط ها

     خط وقتی که با خط دیگری تضاد آشکاری را نشان دهد، برجستگی بیشتری می یابد. خطوط منحنی در تقابل با خطوط مستقیم یا شکسته منجر به ایجاد حسی متفاوتی در بیننده می شود. این تفاوت ادراک از عناصر مختلف بصری می تواند منجر به تاکید یا جلب توجه مخاطب به ناحیه خاصی از تصویر گردد.

 

تصویر اصلی       |خطوط منحنی و خطوط راست       

 

خطوط منحنی در تضاد با خطوط افقی و مایل در تصویر دیده می شوند.

ارتباط بین دو یا چند خط

     در مواردی که دو خط با یکدیگر برخورد کنند، نسبت به یکدیگر زاویه ای می سازند و نقطه تلاقی آنها می تواند همچون نقطه شروع حرکت، چشم را در دو مسیر مختلف بر روی دو خط مختلف هدایت کند. هر چه زاویه بین دو خط کوچکتر باشد (کمتر از 90 درجه) ، حس تغییر مسیر و حرکت سریع تری را ایجاد می کند.

     همچنین وقتی تعدادی خط به طور هم جهت در کنار هم قرار گیرند، در صورتی که فواصل بین خط ها و یا ضخامت آنها به تدریج کمتر (یا بیشتر) گردد حس عمق در تصویر ایجاد خواهند کرد.

 

تصویر اصلی       |خطوط در مجاورت با هم      

 

کمتر شدن تدریجی ضخامت و فواصل بین خط ها منجر به تقویت حس عمق در تصویر می گردد.

خط اصلی و خط فرعی (Main & secondary Lines)

     معمولا در تصاویری که از خطوط مختلفی تشکیل شده اند، خطوطی که دارای ضخامت یا کنتراست بیشتری باشند سریع تر توسط مخاطب دیده می شوند و به آنها خطوط اصلی تصویر گفته می شود. سایر خطوط موجود در تصویر که نسبت به خطوط اصلی از ضخامت خیلی کمتر و یا کنتراست پایین تری برخوردارند به عنوان خطوط فرعی در نظر گرفته می شوند.

     در مواردیکه خط یا خط های اصلی تصویر با خطوط فرعی دیگری همراه هستند، خطوط فرعی موجب تشدید اثر خط اصلی می گردند و آن را در تصویر برجسته می سازند.

خطوط همگرا (Converging Lines)

     گاهی خطوط موجود در تصاویر یکدیگر را در نقطه ای قطع می کنند و یا خیلی به هم نزدیک می شوند بطوریکه حالت همگرایی پیدا می کنند. در این موارد هدایتگری خطوط بسیار زیاد می شود و چشم مخاطب را با قدرت زیاد به ناحیه مورد نظر هدایت می نماید. مثال شایع برای آن، خطوط ریل قطار است که با دور شدن در کادر تصویر ، انگار به شکل همگرا به یکدیگر نزدیک می شوند. مثال های دیگری همچون خطوط جاده، خطوط نرده یا پلکان ساختمان را نیز می توان ذکر نمود.

     خطوط همگرا حس عمق را نیز تشدید می کنند و از عناصر قدرتمند بصری در ایجاد این حس می باشند. با استفاده از لنزهای واید (با فاصله کانونی کم) می توان همگرایی خطوط را بیشتر نمایش داد.

تنه درخت همچون خطوط اصلی در تصویر دیده می شود. (تصویر راست).خطوط همگرا در امتداد پله های برقی چشم را به بالای تصویر هدایت می کند. (تصویر چپ)

شکل های دیدگانی (Visual shape)

     گاهی خط های فرضی موجود در تصویر تداعی کننده شکل خاصی هستند که برای افراد آشنا است و می تواند اثر احساسی یا بیانی خاصی ایجاد نماید. به اینگونه موارد، شکل های دیدگانی گفته می شود، یعنی شکل هایی که در واقع در تصویر وجود ندارند ولی توسط بیننده درک می شوند.

 

تصویر اصلی       |شکل دیدگانی      

 

از امتداد گردن قوها با یکدیگر، شکل قلب تداعی می گردد.

شکل(Shape)


     شکل از تجمیع تعدادی نقطه و یا خط که سطحی را تشکیل داده اند ایجاد می شود. اصولا شکل ها را به صورت دو بعدی در نظر می گیرند.

     با توجه به اندازه شکل و همچنین میزان سادگی یا پیچیدگی خطوط محیطی که آن را می سازد ، اثرات بصری متفاوتی ایجاد می کند. شکل های بزرگ و ساده عموما وزن بصری زیادی در تصویر ایجاد کرده و شبیه یک نقطه عمل می کنند. درحالیکه شکل هایی که خطوط محیطی نامنظم و پیچیده دارند در تقابل با فضای اطراف و نیز فضای داخل آن، از وزن بصری کمتری برخوردار هستند و بیشتر شبیه به خط عمل می کنند.

     در عکاسی همچون خیلی از هنرهای تصویری دیگر، از صحنه ای که شامل اجزای سه بعدی است تصویری دو بعدی ایجاد می شود. بنابراین عناصر تصویر که در واقع دارای حجم هستند به صورت دو بعدی نمایش داده می شوند و هر جزئی از صحنه به صورت شکلی تخت و دو بعدی در داخل تصویر تجلی می یابد. نحوه ثبت این عناصر می تواند حس عمق و بعد را برای مخاطب تقویت یا تضعیف کند.

انواع شکل ها (Shapes)

می توان شکل ها را به انوع زیر طبقه بندی کرد:

الف) شکل های هندسی

  • مثلث
  • دایره
  • مربع
  • مستطیل
  • و ...

ب) شکل های آزاد و غیر هندسی

شکل های هندسی (Geometric)

     وقتی خطوط محیطی یک شکل منظم بوده و سطح و محیط آن از لحاظ ریاضی قابل تعریف باشد به آن شکل هندسی گفته می شود. به عنوان مثال، دایره، مثلث و یا مستطیل از اشکال هندسی می باشند. اشکال هندسی در طبیعت و محیط اطراف ما وجود دارند اما در خیلی موارد، عناصر بصری دقیقا بر یک شکل هندسی خاص تطبیق ندارند بلکه خطوط محیطی آنها تقریبا شکل آن عنصر را به یکی از اشکال هندسی نزدیک یا منطبق می نماید. در این موارد شکل آن عنصر خاص به شکل هندسی نزدیک به آن تعبیر می گردد.

     در یک تقسیم بندی کلی شکل های هندسی بکار رفته در ترکیب بندی تصاویر به سه دسته کلی دایره، چند ضلعی و خط تقسیم می شوند.

شکل های آزاد (Organic or Free form shapes)

     شکل هایی که خطوط محیطی آنها نامنظم، متنوع و یا پیچیده است و شکل هندسی مشخصی ندارند به عنوان شکل های آزاد شناخته می شوند. خیلی از شکل های موجود در طبیعت هندسی نبوده و به صورت غیرهندسی و آزاد هستند.

     هر نوع شکلی قسمتی از سطح تصویر را اشغال می کند پس حتما بر روی ترکیب بندی تصویر تاثیر خواهد گذاشت. به همین علت به کار بردن مناسب اشکال می تواند در نحوه و تاثیر بیان تصویری نقش مهمی ایفا نماید.

 

تصویر اصلی       |شکل آزاد      

 

سطح دریاچه به شکل غیر هندسی دیده می شود.

دایره (Circle)

     دایره از اشکال هندسی با ثبات در ترکیب بندی است. دایره می تواند حس حرکت چرخشی را القا کند. همچنین مرکزیت و تمرکز را به نمایش بگذارد. در دایره ابتدا و انتها وجود ندارد به همین علت در بعضی فرهنگ ها نشانه کمال و توازن است.

     در محیط پیرامون خود می توانید اشکال دایره مانند زیادی پیدا کنید. چرخ های یک اتوموبیل، یک چتر بارانی، چراغ های سقف یک ساختمان و یا مثال های دیگری از این دست. در ترکیب بندی عناصر تصویر، وجود دایره می تواند تمرکز بر ناحیه ای از تصویر را افزایش دهد.

مثلث (Triangle)

     مثلث از عناصر پویا در تصاویر است. از میان اشکال هندسی کمترین ثبات و بیشترین حس حرکت را در ترکیب بندی تصاویر ایجاد می کند. اشکال مختلفی در طبیعت و محیط پیرامون ما وجود دارد که به شکل مثلث دیده می شوند.

     در چیدمان عناصر بصری موجود در تصویر، اگر قاعده مثلث در سمت پایین قرار گیرد، حرکت رو به بالا را القا می کند و در این وضعیت ایستایی مثلث در حداکثر خواهد بود. ولی اگر قاعده مثلث در سمت پایین نباشد، حرکت را القا می نماید و در این وضعیت ایستایی مثلث بسیار کم می باشد.

استفاده از اشکال دایره و مثلث در ترکیب بندی تصاویر

مربـع (Square)

     مربع شکلی چهار وجهی است که در اشکال هندسی بیشترین ثبات را در ترکیب تصاویر دارد و بیشترین وزن بصری را ایجاد می کند. با استفاده از اشکال مربع می توان حس سکون و پایداری در تصاویر را افزایش داد. اگر عناصر مربع شکل در مرکز تصویر قرار گیرند می توانند حس تمرکز و مرکزیت را ایجاد نمایند. مربع در تصاویر عموما نقش تعادل بخشی دارد.

مستطیل (Rectangle)

     مستطیل از شایع ترین عناصر هندسی بکار رفته در تصاویر است و معمولا انتخاب های زیادی را برای شخص مبتکر فراهم می سازد. قابلیت تنوع در اندازه و نسبت طول و عرض مستطیل در تقابل با سایر عناصر بصری موجود در تصویر می تواند در خلق تصاویر خلاقانه بکار رود. مستطیل های افقی نسبت به انواع عمودی از ثبات و ایستایی بیشتری برخوردارند. مستطیل عمودی حس بلندی و امتداد به سمت بالا را بیشتر القا می کند.

     در تصاویر با قطع مستطیل معمولا اگر از عنصری تصویری با شکل مستطیل استفاده شود، این مستطیل داخلی می تواند تکراری از قطع خود تصویر در نظر گرفته شود و اثرات بصری دلپذیری ایجاد کند.

استفاده از اشکال مربع و مستطیل در ترکیب بندی تصاویر

شکل های تخیلی یا ذهنی (Imaginary shapes)

     گاهی تصویر شامل عنصری است که اگر چه به طور کامل در تصویر دیده نمی شود ولی مخاطب با توجه به تجربیات بصری و اطلاعات ثبت شده در حافظه خود می تواند شکل کامل آن را در ذهن خود بسازد و درک نماید. این کاری است که در واقع توسط تخیل فرد مخاطب انجام می شود. به این نوع شکل ها، تخیلی یا ذهنی گفته می شود. می توان با استفاده از این روش برای ایجاد ترکیب بندی خلاقانه استفاده نمود.

 

تصویر اصلی       |نمای شماتیک       

 

دایره فرمان اتوموبیل توسط ذهن مخاطب به صورت کامل تصور می شود.


گردآوری و تالیف: امیر دولتیاری           


منابع:

  1. Harald Mante (1977). La composition en photographie. Dessain et Tolra, Paris . (ترجمه فارسی: ترکیب بندی در عکاسی، پیروز سیار، چاپ 14، سروش،1391)
  2. Jeff Meyer (2012). 10 rules of photo composition. Retrieve from www.digitalcameraworld.com on Apr 20.
  3. David Peterson (2016). 18 Composition Rules For Photos That Shine. Retrieve from www.digital-photo-secrets.com on Apr 22.
  4. Romanas Naryskin (2012). What is Composition in Photography? Retrieve from https://photographylife.com on Apr 21.
  5. Michael Zhang (2015). 9 Photo Composition Tips, As Seen in Photographs by Steve McCurry. Retrieve from http://petapixel.com on Apr 24.
  6. Adam Dachis (2011). Basics of photography: Composition and Technique. Retrieve from http://lifehacker.com on Apr 22.
  7. KODAK (2016). Guidelines for Better Photographic Composition. Retrieve from http://photoinf.com on Apr 20.
  8. Digital art (2015). 12 pro tips to improve your artistic composition. Retrieve from www.creativebloq.com on Apr 20.
  9. Illuscientia (2017). Image formats and composition. Retrieve from www.illuscientia.com on Oct 29.
  10. Elliot Hook (2017). Aspect Ratios in Landscape Photography. Retrieve from https://digital-photography-school.com on Oct 29.
  11. teven Bradley (2010). Points, Dots, And Lines: The Elements Of Design. Retrieve from http://vanseodesign.com on Oct 30.
  12. Darren Rowse (2017). 5 Elements of Composition in Photography. Retrieve from https://digital-photography-school.com on Oct 29.
تعداد بازدید از این مطلب: 328
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات

عناصر پایه در ترکیب بندی : بخش 1- قطع تصویر و نقطه


عناصر پایه در ترکیب بندی


     اجزا و عناصر بصری که در ترکیب یک عکس بکار می رود تحت عنوان "عناصر پایه در ترکیب بندی" (Composition basic Elements) طبقه بندی می شوند.

تقسیم بندی عناصر پایه در ترکیب بندی تصاویر

     در ترکیب هر تصویر تعدادی از عناصر پایه وجود دارد که اساس ترکیب بندی تصویر را تشکیل می دهند. شناخت این عناصر و تاثیراتی که بر ساختار عکس و انتقال مفاهیم بصری دارند برای هر عکاسی لازم است.

     در این مطلب خصوصیات دوعنصر شامل قطع تصویر و نقطه بررسی و اثرات آنها بر تصویر شرح داده می شود. پنج عنصر بعدی در دو مقاله دیگر تحت عناوین (عناصر پایه در ترکیب بندی: بخش 2- خط و شکل - عناصر پایه در ترکیب بندی: بخش 3- بافت، رنگ و روشنایی) در سایت تک لنز مورد بحث قرار گرفته است که برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به آن مراجعه نمایید.

قطع تصویر (Image Format)


     قطع تصویر یا قالب عکس (Image Format) به شکل قاب تصویر گفته می شود. تصاویر و عکس ها بجز در موارد خاص اصولا در اشکال مربع یا مستطیل ارائه می شوند. قطع تصویری که توسط هنرمند استفاده می شود، بر اساس نوع کارکرد، محل ارائه آن و مفهومی که مورد نظر او است انتخاب می گردد. شایعترین قطع تصاویر که در عکاسی بکار می رود در جدول زیر نمایش داده شده است.

جدول شایعترین قطع تصاویر و ابعاد آنها که در عکاسی بکار می رود.

     انتخاب نسبت ابعاد تصویر (Aspect Ratio) می تواند بر ترکیب بندی عکس تاثیر گذار باشد. انتخاب مناسب موجب تاکید بر سوژه و انتخاب نامناسب موجب عدم تعادل در تصویر خواهد شد. هنگامی که برای عکاسی از داخل منظره یاب (Viewfinder) به صحنه نگاه می کنید بهتر است قبل از گرفتن عکس، سوژه را در هر دو حالت افقی و عمودی دوربین در قاب تصویر قرار دهید و به ترکیب بندی تصویر دقت کنید. بهتر است نسبت ابعاد تصویر در دوربین را بر روی حالتی تنظیم کنید که از حداکثر سطح سنسور استفاده شود. در این حالت می توانید با انعطاف بیشتری در هنگام ویرایش عکس، برای دستیابی به ابعاد مورد نظر خود تصویر را برش (Crop) دهید.

قطع مربع

     در قطع مربع، نسبت بلندی (Height) به پهنا (Width) تصویر یا نسبت ابعاد (Aspect Ratio) آن برابر با یک است، به عبارت دیگر طول و عرض آن با هم برابر است. این قطع تصویر حس تعادل و ایستایی ایجاد می کند.

     در مواقعی که فضای کافی برای ارائه عکس در قطع مستطیل افقی وجود ندارد، قطع مربع انتخاب مناسبی خواهد بود. با انتخاب قطع مربع می توان عناصری را که در مرکز تصویر واقع شده اند برجسته تر نمایش داد.

دو نمونه عکس با قطع مربع و نسبت ابعاد1:1

قطع مستطیل

     در این قطع تصویر، بلندی و یا پهنای تصویر از دیگری بلندتر است. قطع مستطیل به دو نوع تقسیم می شود:

الف) قطع افقی یا منظره (Landscape format)

     در قطع منظره، نسبت پهنا به بلندی تصویر بیشتر از یک است. به عبارتی عرض تصویر از بلندی آن بیشتر است. شایعترین نسبت مورد استفاده در عکس های با قطع منظره، نسبت سه به دو (3:2) است. این نسبت که به صورت (6:4) هم نمایش داده می شود نسبتی است که در فیلم های 35mm و سنسور های تمام کادر (فول فریم) و APS-C در دوربین های دیجیتال بکار می رود. البته نسبت چهار به سه (4:3) و نسبت عریض یا واید اسکرین (16:9) و نسبت های دیگری نیز مورد استفاده می باشند.

     قطع منظره برای ارائه عمومی تصاویر یا نمایش توالی موضوعات مناسب می باشد. قطع مستطیل افقی(منظره) نسبت به قطع مربع از ایستایی بیشتری برخوردار است و حس سکون را القا می کند. همچنین حس عمق و سردی با این قطع تصویر تشدید می شود.

مه غلیظ در جاده ای در استان گیلان- قطع منظره با نسبت ابعاد 3:2

ب) قطع عمودی یا پرتره (Portrait format)

     در قطع مستطیل عمودی نسبت بلندی تصویر به پهنای آن بیشتر از یک است. به عبارتی بلندی مستطیل از عرض آن بیشتر است. شایعترین نسبت مورد استفاده در قطع پرتره مثل قطع منظره، نسبت سه به دو (3:2) است. نسبت های دیگری نیز در این قطع تصویر بکار می رود همچون نسبت (4:3) و (5:4).

     قطع پرتره نسبت به سایر قطع تصاویر از پویایی (Dynamic) بیشتری برخوردار است و جنبش و حرکت را بیشتر القا می کند. با انتخاب قطع مستطیل عمودی برای تصاویر، حس نزدیکی و گرمی تشدید می شود.

دو نما از مناظر کوهستانی البرز- قطع پرتره با نسبت ابعاد 3:2

قطع پانوراما

     قطع پانوراما (Panorama format) در واقع یک نوع قطع مستطیل افقی است که اندازه پهنای آن خیلی بیشتر از اندازه بلندی آن است. معمولا وقتی این نسبت از دو برابر بیشتر باشد به آن قطع پانوراما گفته می شود. در این قطع نسبت های مختلفی بکار می رود ولی شایعترین آنها نسبت (2:1) و (3:1) می باشد. معمولا عکس های با قطع پانوراما با چسباندن دو یا چند عکس به یکدیگر ایجاد می شوند.

     تصاویر با قطع پانوراما حس ایستایی و سکون را تشدید می کند و گستردگی و وسعت را به نمایش می گذارد.

غروب در تهران - یک نمونه عکس با قطع پانوراما و نسبت ابعاد 3:1

نقطـه (Point)


     بخش مجزا و مشخصی از تصویر یا عنصری از تصویر که سطح قابل توجهـی از کل تصویر را در بر نمی گیرد را می توان به صورت یک نقطه تصور نمود. عنصر بصری که به عنوان نقطه در نظر گرفته می شود از سایر عناصر بصری موجود در تصویر قابل تفکیک است و بطور جداگانه دیده می شود. اگر عناصر تصویر به صورت یک خط کوچک و یا سطحی کوچک در میان تصویر قرار گیرد می تواند همانند یک نقطه درنظر گرفته شوند. نقطه می تواند عامل تمرکز بیننده بر قسمتی از تصویر باشد.

 

تصویر اصلی       |نقطه       |خط کوچک       

 

اسکی باز بر روی تله سیژ در ایستگاه 7 تله کابین توچال تهران

     همچنین مجموعه ای از خطوط یا نقاط که سطح محدودی را تشکیل می دهند می توانند همانند یک نقطه تصور گردد. چنین شکلی می تواند به صورت دایره، مربع، مثلث و غیره دیده شود و یا شکل های آزادی بوجود آورد ولی چون سطح کوچک تری از تصویر را تشکیل می دهد می توان آن را به صورت نقطه در نظر گرفت.

 

تصویر اصلی       |دایره       |مجموعه خطوط       |نقطه       

 

سطح کوچک گل را می توان به صورت یک نقطه در نظر گرفت.

     نقطه با فضای اطرافش ارتباطی بصری برقرار می کند. دو عامل مهمی که این ارتباط را شکل می دهد، اندازه بزرگی نقطه و محلی است که در کادر تصویر قرار گرفته است. نقطه در تصاویر، موقعیت ها و محل قرارگیری عناصر تصویر را برجسته می سازد. اگر نقطه در ناحیه مرکزی تصویر واقع گردد، حس قرینگی و سکون را تداعی می کند. در این حالت نقطه نسبت به فضای اطراف بطور برجسته تر دیده می شود. اگر نقطه در ناحیه غیر از مرکز تصویر قرار گیرد، نوعی غیرقرینگی ایجاد می کند و حالتی پویا و متحرک در تصویر ایجاد می نماید. اگر نقطه بیش از حد به کناره های کادر تصویر نزدیک شود، می تواند باعث احساس عدم تعادل در تصویر گردد.

 

تصویر اصلی       |نقطه نابجا       

 

نقطه می تواند باعث احساس عدم تعادل در تصویر گردد.

همجواری دو نقطـه

     هنگامی که دو نقطه در تصویر دیده می شود چشم حرکت رفت و برگشتی را بین آن دو نقطه انجام می دهد. هر چه فاصله بین دو نقطه کمتر باشد حس کشش بین آنها افزایش می یابد. اگر این فاصله خیلی کم شود و یا دو نقطه به هم برسند یا بر روی هم قرار گیرند، دو نقطه به عنوان یک شیء واحد دیده می شود.

     همجواری دو نقطه می تواند موجب تقویت ارتباطی در تصویر گردد و در مواردی ممکن است منجر شود چشمها گرایش به خارج شدن از تصویر پیدا کنند.

 

تصویر اصلی       |همجواری دو نقطه       

 

چشم بین دو نقطه حرکت رفت و برگشت انجام می دهد.

خط دیدگانی (Visual line)

     اگر در یک سطح حداقل سه نقطه در یک امتداد باشند، چشم آنها را به صورت خط دیدگانی درک می کند. اصولا خط از تعدادی نقطه تشکیل شده است بنابراین اگر تعدادی نقطه در یک امتداد قرار گیرند به صورت خط دیده می شوند.

 

تصویر اصلی       |خط دیدگانی       

 

در امتداد حرکت شترها خط دیدگانی ایجاد شده است.

مثلث دیدگانی (Visual Triangle)

     اگر در یک سطح سه نقطه مجزا سه راس یک مثلث را تشکیل دهند، چشم آنها را به صورت مثلث دیدگانی درک می کند. موقعیت مثلث تشـکیل شده بر ایستایی یا پویایی تصویر موثرخواهد بود.

 

تصویر اصلی       |مثلث دیدگانی       

 

سه نقطه مجزا تشکیل یک مثلث دیدگانی داده است.

شکل های دیدگانی (Visual shapes)

     توزیع تعدادی نقطه بر روی سطحی مشخص می تواند یک یا چند شکل دیدگانی را ایجاد کند. شکل های دیدگانی می تواند توجه بیننده را به بخش خاصی از تصویر معطوف نماید.

 

تصویر اصلی       |شکل دیدگانی       

 

چند نقطه بر روی سطح معینی تشکیل یک شکل دیدگانی می دهد.


گردآوری و تالیف: امیر دولتیاری                   


منابع:

  1. Harald Mante (1977). La composition en photographie. Dessain et Tolra, Paris . (ترجمه فارسی: ترکیب بندی در عکاسی، پیروز سیار، چاپ 14، سروش،1391)
  2. Jeff Meyer (2012). 10 rules of photo composition. Retrieve from www.digitalcameraworld.com on Apr 20.
  3. David Peterson (2016). 18 Composition Rules For Photos That Shine. Retrieve from www.digital-photo-secrets.com on Apr 22.
  4. Romanas Naryskin (2012). What is Composition in Photography? Retrieve from https://photographylife.com on Apr 21.
  5. Michael Zhang (2015). 9 Photo Composition Tips, As Seen in Photographs by Steve McCurry. Retrieve from http://petapixel.com on Apr 24.
  6. Adam Dachis (2011). Basics of photography: Composition and Technique. Retrieve from http://lifehacker.com on Apr 22.
  7. KODAK (2016). Guidelines for Better Photographic Composition. Retrieve from http://photoinf.com on Apr 20.
  8. Digital art (2015). 12 pro tips to improve your artistic composition. Retrieve from www.creativebloq.com on Apr 20.
  9. Illuscientia (2017). Image formats and composition. Retrieve from www.illuscientia.com on Oct 29.
  10. Elliot Hook (2017). Aspect Ratios in Landscape Photography. Retrieve from https://digital-photography-school.com on Oct 29.
  11. Steven Bradley (2010). Points, Dots, And Lines: The Elements Of Design. Retrieve from http://vanseodesign.com on Oct 30.
  12. Darren Rowse (2017). 5 Elements of Composition in Photography. Retrieve from https://digital-photography-school.com on Oct 29.
تعداد بازدید از این مطلب: 323
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات
 مبانی بصری و ترکیب بندی

 
 
 
 
 
 

مبانی بصری و ترکیب بندی


اهمیت ترکیب بندی در عکاسی (Composition in Photography)


     ترکیب بندی (Composition) عبارت است از نحوه قرارگیری یا تنظیم عناصر بصری در یک اثر هنری بطوریکه آرایشی دلنشین و متعادل ایجاد نماید. ترکیب بندی اگر چه بر روی نحوه بیان موضوع تصویر تاثیرگذار است، اجزا و فنون آن مستقل از موضوع اثر، مورد بحث قرار می گیرد.

     ترکیب بندی در هر کار هنری از جمله موسیقی، شعر و همه هنرهای تصویری همچون نقاشی، مجسمه سازی، عکاسی، سینما و غیره کاربرد دارد. شاید بتوان گفت که ترکیب بندی یکی از جنبه های کلیدی آثار هنری است. در هنرهای تصویری گاهی از کلمات دیگری همچون ساختار شکلی (Formal Structure) یا طراحی (Design) به جای ترکیب بندی و یا جنبه هایی از آن استفاده می شود.

     ترکیب بندی و نحوه کادربندی تصویر در عکاسی اهمیت زیادی دارد. برای گرفتن یک عکس خوب، داشتن تکنیک بالا کافی نیست بلکه همراهی تکنیک با ترکیب بندی مناسب است که می تواند نتایج چشمگیری ایجاد نماید. ترکیب بندی بر نحوه دریافت مخاطب از تصویر تاثیر مستقیمی دارد. چینش اجزا و عناصر مختلف در کادر تصویر ، ارتباطی که با یکدیگر برقرار می کنند و در نهایت تصویری که تشکیل می دهند، محتوای عکس را ایجاد می نماید.

نمایی از دشت بیدسرخ در استان کرمانشاه

     بر خلاف سایر جنبه های تکنیکی عکاسی همچون فوکوس کردن یا نوردهی مناسب و مواردی از این دست که تعاریف مشخصی بر اساس نوع استفاده از آنها موجود است، برای ترکیب بندی صحیح مرزهای مشخصی وجود ندارد. به عبارتی دیگر، اگرچه روش ها و قواعد مختلف ترکیب بندی تعریف شده است ولی در نهایت ممکن است در یک عکس خاص هیچکدام از آن قواعد بکار نرود و در عین حال تصویر نهایی بهترین ارتباط را با مخاطب برقرار کند. از طرف دیگر به دلیل اینکه مخاطبان مختلف سلایق مختلفی دارند، فنون ترکیب بندی بکار رفته در یک تصویر خاص ممکن است همانطور که برای عده ای تصویر را خوشایندتر می کند، برای افراد دیگری جذابیت نداشته باشد.

     به همین علت، نتایج حاصل از بکارگیری فنون ترکیب بندی تا اندازه ای به سلیقه عکاس و مخاطبین او بستگی خواهد داشت. خیلی از صاحب نظران عقیده دارند که اولین قانون ترکیب بندی این است که قانونی وجود ندارد. به همین علت اصولا هیچ ترکیب بندی خوب یا بدی را نمی توان در حوزه عکاسی بطور قطع تجویز نمود. هر عکاس برای رسیدن به معنای مورد نظر خود ممکن است از ترکیب بندی ویژه ای در تصاویر خود استفاده کند.

نحوه قرارگیری عناصر بصری در جذابیت تصویر بسیارتاثیر گذار است.

     با این وجود روش ها و قواعد بسیاری برای ایجاد یک ترکیب بندی جذاب و تاثیرگذار در عکس ها ابداع شده است که با بکارگیری آنها می توان قدرت بصری عکس ها و اثرگذاری آنها را به میزان زیادی افزایش داد. یادگیری اصول ترکیب بندی می تواند توانایی های عکاس را در زمینه زیباشناختی افزایش دهد و او را در بکارگیری مناسب دوربین عکاسی برای رسیدن به نتایج تصویری مورد نظر خود قدرتمند سازد.

     البته این اصول نباید جایگزین خلاقیت های شخصی افراد گردد و در مواردی حتی لازم است قواعد متعارف در محدوده ترکیب بندی شکسته شود تا طرحی نو و بیانی نو شکل گیرد. توجه به این نکته مهم است که شکستن قواعد ترکیب بندی توسط یک هنرمند، وقتی معنی دارد که او قواعد را بلد باشد و ارائه یک ترکیب بندی ضعیف در تصاویر، الزاما نشان دهنده خلاقیت و نوآوری نخواهد بود.

ردیف درختان سپیدار در اواخر زمستان

عناصر پایه در ترکیب بندی (Composition basic Elements)


     در ترکیب یک عکس، اجزا و عناصر بصری گوناگونی بکار می رود که می توان آنها را در چند دسته کلی تحت عنوان عناصر پایه در ترکیب بندی، طبقه بندی نمود:

  • ›    قطع تصویر (Format)
  • ›    نقطه (Point)
  • ›    خط  (Line)
  • ›    شکل  (Shape)
  • ›    بافت (Texture)
  • ›    رنگ (Color)
  • ›    روشنایی (Lightness or Tone)

 

     حداقل تعدادی از عناصر پایه در ترکیب هر تصویری وجود دارد. ماهیت وجودی تصویر به دلیل حضور عناصر بصری مختلفی است که آن را شکل داده است. پس آشنایی با این عناصر و اثراتی که هر کدام از آنها بر شکل و محتوای تصاویر بر جای می گذارند بسیار پر اهمیت است. به همین علت لازم است هر یک از این عناصر پایه به صورت مشروح مورد بررسی قرار گیرند. در مقالات ( عناصر پایه در ترکیب بندی: بخش 1- قطع تصویر و نقطه ) ، (عناصر پایه در ترکیب بندی: بخش 2- خط و شکل ) و ( عناصر پایه در ترکیب بندی: بخش 3- بافت، رنگ و روشنایی) در سایت تک لنز به این موارد پرداخته شده است، برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به آنها مراجعه نمایید.

عناصر بصری پایه را می توان در هر تصویری مشاهده نمود.

فنون ترکیب بندی (Composition Techniques)


     علاوه بر عناصر پایه، فنون و تکنیک های متعددی نیز در ترکیب بندی وجود دارد. این تکنیک ها کمک می کنند تا نحوه چیدمان اجزای تصویر به بهترین شکل ممکن و منطبق با اصول زیباشناختی انجام پذیرد. به عنوان مثال می توان از تکنیک هایی همچون بکارگیری اصول ژرفانمایی (Perspective)، یا قاعده یک سوم ها نام برد. در این تکنیک ها روش های کادربندی و اثرات بصری آنها بر روی مخاطب مورد بحث قرار می گیرد.

     در هنگام عکاسی، نحوه تنظیمات دوربین همچون اندازه روزنه دیافراگم (Aperture)، فاصله کانونی لنز، زاویه دید دوربین و غیره می تواند بر ترکیب بندی نهایی عکس موثر باشند. مثلا با انتخاب یک روزنه دیافراگم بزرگتر می توان عمق میدان را کاهش داد و در نتیجه عناصری که در نواحی جلو و عقب ناحیه وضوح عمق میدان قرار دارند تار خواهند شد. در این حالت عناصر موجود در ناحیه حداکثر شارپی تصویر، مورد تاکید قرار می گیرند. این مثال نمونه ای از تاثیراتی است که تنظیمات دوربین عکاسی می تواند بر ترکیب بندی تصویر اعمال نماید.

     تعدادی از شایعترین تکنیک های مورد استفاده در ترکیب بندی عکس ها در قالب مقالات جداگانه ای در سایت تک لنز تشریح شده است. می توانید جهت کسب اطلاعات بیشتر به مقالات (فنون کاربردی در ترکیب بندی عکس ها) ، (ژرفانمایی در عکاسی) و (نسبت طلایی و قاعده یک سوم ها در عکاسی) مراجعه نماید.

با کم کردن عمق میدان می توان سوژه را از پس زمینه تصویر جدا کرد.

چرا توجه به ترکیب بندی مهم است؟


     ترکیب بندی کمک می کند تا تصاویری که خلق می کنید اثرگذار تر باشند. آگاهی از اصول و فنون ترکیب بندی به عکاس قدرت می دهد تا جزئیات بصری تصویر را با دقت بیشتری در کادر تصویر قرار دهد.

     با یادگیری تکنیک های ترکیب بندی به تدریج مهارت شما افزایش می یابد بطوریکه پس از مدتی در خلق آثار خود به صورت ناخودآگاه از آنها استفاده می کنید و توجه به ترکیب بندی به فرایندی طبیعی در عکاسی شما بدل خواهد شد. کسانی که برای ارتقای ترکیب بندی تصاویر خود تکنیک های آن را می آموزند و آنها را بکار می گیرند، پس از مدتی تغییرات فاحشی در کیفیت بصری عکس های خود مشاهده خواهند کرد و این موضوع به شکل روندی رو به رشد و فزاینده در تجربیات عکاسانه آنها ادامه می یابد.

     یکی از روش های موثر برای یادگیری و اجرای اصول ترکیب بندی در خلق تصاویر این است که پس از آموختن هر تکنیک، آن را در تعدادی از عکس هایی که می گیرید بکار بندید. یعنی قبل از عکاسی به آن فکر کرده، برای بکارگیری آن برنامه ریزی کنید و پس از انجام عکاسی، تصاویر ایجاد شده را تجزیه و تحلیل نمایید. با این روش می توانید تکنیک و نتایج عملی آن را به ذهن بسپارید. نکته مهم این است که تکنیک های ترکیب بندی را بایستی هدفمند و برای رسیدن به یک نتیجه خاص بکار گرفت.

     شاید بعضی افراد هدف از بکارگیری ترکیب بندی را این موضوع بدانند که تصویر ایجاد شده برای مخاطب دلپذیرتر باشد و با این کار تصویری لذت بخش و زیبا بیافرینند. اگرچه تا حدودی چنین نتایجی با استفاده از اصول ترکیب بندی حاصل می گردد ولی این عقیده در خصوص کارکرد ترکیب بندی در هنرهای تصویری و خصوصا عکاسی کمی سطحی به نظر می رسد. چرا که هر اثر هنری لزوما برای ایجاد زیبایی و خوشایند مخاطب خلق نمی شود.

     بعضی هنرمندان سعی می کنند با ایجاد آثار هنری، نظرات متفاوت و قوی تری ابراز کنند و برای این منظور از موضوعات و ترکیب بندی های خاص استفاده می نمایند. به عنوان مثال اگر عکاسی بخواهد حس تنش زا و ناراحت کننده ای در مخاطب ایجادکند، ممکن است به سراغ ترکیب بندی های غیر معمول و پیش بینی نشده برود. عکس های خبری یا عکس های جنگ نمونه بارز این نوع عکاسی است تا به این وسیله بتوانند عمق فاجعه و یا آثار ویرانگری را به نمایش گذارند. آنچه مسلم است، ترکیب بندی خوب در خدمت هنرمند قرار می گیرد تا به او کمک کند نظرات خود را با مفاهیم بصری مورد نیاز بیان نماید.

نبرد نرماندی در ششم ژوئن 1944 میلادی طی جنگ جهانی دوم.

آهنگ تصویر (Image music)


     فضای یک عکس همانند نت های یک ملودی است که آهنگی را تولید می کند. ترکیب قرارگیری عناصر تصویر در کنار هم آهنگ آن را می سازد. کیفیت یک تصویر با عناصر جداگانه بصری که به یکدیگر مربوط می شوند خود را نشان می دهد. تصویر بر اساس ساختاری که دارد مشخص می کند که محتوایش چگونه تاثیری بر مخاطب می گذارد، تاثیری روح افزا یا کسل کننده، آشفته یا منظم. این همان چیزی است که تمام اثر یا آهنـگ تصـویر (Image music) در باره آن صحبت می کند.

خلق یک تصویر بر پایه انتخاب در موارد زیر شکل می گیرد:

  • قاب تصویر
  • محل
  • زمان

      اینکه شما عکس مورد نظر خود را در کجا و در چه زمانی و با چه کادری از داخل دوربین می بینید و ثبت می کنید در نتیجه نهایی اثر مهم است. زبان تصویر با زبان کلامی (یعنی آنچه موضوع تفکر منطقی است) تفاوت هایی دارد. اصول هارمونی در تصویر در قالب نحوه ترکیب بندی و بکارگیری عناصر تصویری برقرار می گردد.

     یک عکس خوب همیشه محصول یک عکاسی سریع در مقابله با سوژه نیست، بلکه در موارد زیادی نیاز به مشاهده عمیق و طی مدت زمانی طولانی دارد. یافتن بهترین موقعیت در چیدمان عناصر تصویری و ایجاد ترکیب بندی قوی گاهی نیاز به تغییر مکان دوربین یا زاویه دید جدید خواهد داشت.

نمایی از تهران در یک صبح پاییزی.

     هنگام عکس گرفتن فراموش نکنید جذابیت سه بعدی صحنه که توسط چشمان شما دیده می شود، در یک تصویر تخت و دو بعدی جلوه متفاوتی خواهد داشت. نحوه کادربندی و بکارگیری ترفندهای ترکیب بندی می تواند در تقویت بیان تصویری عکس مورد نظر کمک کند. عکاسی دیجیتال این امکان را فراهم کرده است که تعداد بسیار بیشتری عکس از سوژه مورد نظر گرفته شود و عکاس بتواند با آزادی بیشتری از میان آنها ، عکس نهایی را با بهترین ترکیب تصویری انتخاب کند .

     برای بیان تصویر خاصی که مورد نظر عکاس است (مثلا معرفی یک سبک معماری)، نحوه انتخاب عناصر تصویری و چیدمان آنها در کادر مهم است. با حذف عناصر نامرتبط و یا منحرف کننده ذهن از هدف مورد نظر، می توان موجب تمرکز بیننده بر سوژه اصلی شد.

کوزه سفالی در بازار تاریخی شهر کاشان.

حرکت چشم بر روی تصویر (Viewer eyes movement)


     ترکیب بندی خوب عاملی است که بوسیله آن می توان چشم مخاطب را هنگام تماشای تصویر هدایت نمود. با هدایت چشم مخاطب می توان نتایج زیر را بدست آورد:

  • هدایت چشم مخاطب در طول یک مسیر مشخص
  • هدایت چشم مخاطب به سمت مهمترین عناصر مورد نظر در تصویر

     عناصر تصویر مثل خطوط یا اشکال، می توانند چشم را در امتداد خاصی هدایت کنند بطوریکه چشمان مخاطب در حین تماشای تصویر، عناصر خاصی از تصویر را به دنبال هم و در مسیری خاص دنبال کند.

     حرکت چشم در هنگام تماشای یک تصویر به شکل تصادفی نیست. نگاه چشم به سمت عناصر خاصی می رود که از نظر بصری مورد تاکید قرار گرفته اند. به عنوان مثال کنتراست نقش مهمی دارد خصوصا در عکاسی سیاه و سپید. چشم بیننده به سمت عناصر یا بخش های پر کنتراست جذب می شود. با نظم دادن هشیارانه به عناصر پر کنتراست می توان نگاه بیننده را هدایت کرد. با عواملی همچون رنگ، اندازه، شکل و فراوانی یک عنصر بصری می توان برای آن وزن بصری متفاوتی ایجاد کرده و توجه را به سمت آن جلب نمود.

     با تحقیقات انجام شده نشان داده اند که حرکت چشم ها هنگام دیدن تصاویر(Eye movement) در بیننده غربی به این صورت است که چشم ابتدا قسمتی از تصویر را می بیند که در سمت چپ محور عمودی و تا حدودی بالای محور تقارن افقی قرار دارد و سپس چشم به سمت راست حرکت می کند. بعضی عقیده دارند در کشورهایی مثل ایران که مسیر نگارش از سمت راست به چپ است، نگاه مخاطبین نیز از سمت راست و بالا شروع می شود و سپس به سمت چپ حرکت می کند.

     هنگامی که یک مخاطب به تصویری نگاه می کند، اگر فاصله اش از تصویر کم باشد، چشم او نمی تواند به خوبی همه نقاط تصویر را مرور کند و برعکس اگر فاصله مخاطب از تصویر خیلی دور باشد، چشم او جزئیات تصویر را نخواهد دید. توصیه شده است برای دیدن بهتر یک تصویر ، فاصله چشم فرد بیننده تا تصویر حداقل دو برابر قطر تصویر باشد. در این شرایط چشم مخاطب می تواند جزئیات تصویر را بطور کامل ببیند.

مسیر حرکت چشم هنگام نگاه کردن به تصویر و فاصله مناسب چشم مخاطب تا تصویر

گردآوری و تالیف: امیر دولتیاری                               


منابع:

  1. Harald Mante (1977). La composition en photographie. Dessain et Tolra, Paris. (ترجمه فارسی: ترکیب بندی در عکاسی، پیروز سیار، چاپ 14، سروش،1391)
  2. Jeff Meyer (2012). 10 rules of photo composition. Retrieve from www.digitalcameraworld.com on Apr 20.
  3. David Peterson (2016). 18 Composition Rules For Photos That Shine. Retrieve from www.digital-photo-secrets.com on Apr 22.
  4. Romanas Naryskin (2014). What is Composition in Photography? Retrieve from https://photographylife.com on Apr 21.
  5. Adam Dachis (2011). Basics of photography: Composition and Technique. Retrieve from http://lifehacker.com on Apr 22.
  6. Torsten Andreas Hoffmann (2008). The Art of Black and White Photography: Techniques for Creating Superb Images in a Digital Workflow, 1th ed. Rocky Nook, USA.
  7. Viktor Elizarov (2017).Learning Composition in Photography – Practical Guide, Retrieve from www.phototraces.com on Oct 28.
  8. Steven Bradley (2014). How To Direct A Viewer’s Eye Through Your Design, Retrieve from http://vanseodesign.com on Oct 28.
تعداد بازدید از این مطلب: 380
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات

عکاسی از آسمان شب: کهکشان راه شیری (Milky Way Galaxy)


در مناطقی که از شهر دور است و آسمانی تاریک دارند، ساکنان آنها این شانس را دارند که شب هنگام وقتی آسمان صاف و تاریک است نوار زیبا و درخشانی از ستارگان را در آسمان ببینند که کهکشان راه شیری (Milky Way Galaxy) نامیده می شود.

عکاسی از کهکشان راه شیری یکی از انواع عکاسی از آسمان شب (Night sky Photography) است. برای انجام این نوع عکاسی بایستی عکاس از تکنیک های آن آگاهی داشته باشد. همچنین تجهیزات مورد نیاز قبل از اقدام برای عکاسی تا حد ممکن مهیا گردد. با این وجود توجه به این نکته مهم است که یادگیری تکنیک و داشتن تجهیزات مناسب برای گرفتن یک عکس خوب کافی نیست و برای گرفتن عکس از آسمان شب باید به صورت عملی اقدام نمود و به کسب تجربه پرداخت.

تصویر کهکشان راه شیری در ناحیه روستای طره از توابع نطنز

وسایل لازم برای عکاسی از آسمان شب


  • دوربین عکاسی
  • لنز مناسب
  • سه پایه استوار
  • کنترل از راه دور و کابل آزاد کننده شاتر
  • چراغ قوه یا فلاش
  • کارت حافظه سرعت بالا
  • باتری اضافه
  • کیف حمل تجهیزات
  • لباس مناسب

دوربین عکاسی

انواع مختلف دوربین های عکاسی دیجیتال شامل دوربین های DSLR ، دوربین های بدون آینه (Mirrorless) و دوربین های بریج و کامپکت را می توان برای این منظور بکار برد. آن چه مهم است این که دوربین مورد نظر قابلیت تنظیم دستی داشته باشد. البته اندازه ، قدرت و حساسیت سنسور دوربین در نتیجه نهایی و کیفیت آن موثر می باشد. به همین علت دوربین های عکاسی DSLR و یا انواع بدون آینه جدیدتر برای عکاسی از آسمان شب مناسب تر هستند. این نوع دوربین ها دارای قابلیت بکارگیری حالت بالب (Bulb)، تنظیمات دستی و عکاسی با فورمت خام (RAW) می باشند. عامل موثر دیگری که برای انتخاب دوربین مهم است قابلیت آن در شرایط کم نور است. برای عکاسی از کهکشان راه شیری لازم است که به اندازه کافی نور ستارگان به دوربین برسد. بنابراین قابلیت افزایش حساسیت سنسور (ISO) در حدود 1600 ، 3200 یا بالاتر با حداقل نویز از خصوصیات یک دوربین مناسب برای این نوع عکاسی می باشد.

تنظیم دوربین عکاسی بر روی حالت بالب در دو نمونه دوربین از شرکت های نیکون و کنون

لنز مناسب

لنزهای زاویه باز (Wide angle) برای عکاسی از آسمان شب مناسب ترند زیرا زاویه دید بزرگتری ایجاد می کنند و ثبت پهنه گسترده تری از کهکشان را امکان پذیر می نمایند. برای این منظور لنزهای واید با فاصله کانونی 14mm تا 24mm مناسب خواهد بود.

بعضی عکاسان به منظور دسترسی به میدان دید وسیعتر و همچنین ایجاد جلوه های بصری ویژه از لنز های چشم ماهی (Fish eye) استفاده می کنند. البته در صورتی که قصد داشته باشید از هسته مرکزی کهکشان (Galactic Core) عکس بگیرید می توانید از لنزهای با فاصله کانونی بلند تر استفاده کنید.

برای جبران نوردهی هرچه ایزو (ISO) بالاتر انتخاب شود نویز عکس نیز بیشتر می‌شود، به همین دلیل سعی می شود شرایطی فراهم گردد که حتی الامکان دوربین با ISO پایین تر تنظیم شود. بنابر این بهتر است در عکاسی از آسمان شب از لنز های سریع استفاده شود. لنزهایی که حداکثر اندازه روزنه دیافراگم F/2.8 یا بازتر داشته باشند مناسب هستند. در این صورت می توان نیاز به استفاده از ISO بالا را کاهش داد.

نکته دیگر این که اگر سرعت شاتر از یک حدی کمتر شود، ستارگان حالت نقطه ای خود را از دست می دهند و به صورت کشیده در تصویر ثبت خواهند شد. با لنزهای وایدتر (فاصله کانونی کوتاه تر) می توان دوربین را با سرعت های شاتر کمتری تنظیم کرد و علاوه بر اینکه میزان نور ورودی را افزایش داد، از ایجاد خط کشیدگی ستارگان نیز جلوگیری نمود.

استفاده از لنز های وایدتر کمک می کند تا نیاز به ISO های بالا برای جبران نوردهی کمتر شود و بدون افزایش بیش از حد ISO ، امکان کاهش سرعت شاتر وجود داشته باشد. ولی با استفاده از لنزهای با فاصله کانونی بلند تر به علت اینکه سرعت حرکت اجسام در آنها سریعتر دیده می شود، برای جلوگیری از ایجاد خط حرکت ستارگان لازم است سرعت شاتر را بیشتر کنیم و چون نور کم است برای جبران نوردهی مجبور می شویم ISO را افزایش دهیم و در نتیجه کیفیت تصویر نهایی پایین خواهد آمد. به همین علت استفاده از لنزهای واید در عکاسی از آسمان شب اولویت دارند.

چند نمونه لنز زاویه باز (واید) با عدد f کوچک و مناسب برای عکاسی از آسمان شب

سه پایه استوار

در عکاسی از آسمان شب به دلیل استفاده از سرعت های پایین شاتر یا حالت بالب، مدت زمان نوردهی زیاد می باشد. برای بی حرکت کردن و ثابت ماندن دوربین در نوردهی‌های طولانی لازم است که از یک سه پایه محکم و استوار استفاده شود. سه پایه مورد استفاده باید برای تحمل وزن دوربین و شرایط استفاده در فضای بیرون (Outdoor) مناسب باشد. هر چه وزن سه پایه بیشتر باشد برای جلوگیری از لرزش دوربین خصوصا هنگامی که باد می وزد بهتر عمل می کند. با سه پایه های سبک وزن و لرزان نمی توان تصویر واضح و شارپی بدست آورد.

در صورتیکه سه پایه مورد استفاده شما از انواع سبک وزن می باشد می توانید یک کیسه پر از ماسه یا کوله پشتی خود را به قلاب سه پایه (که در اکثر سه پایه ها وجود دارد) آویزان کنید و وزن آن را بیافزایید تا در برابر باد مقاوم تر گردد.

 

کنترل از راه دور و کابل آزاد کننده شاتر

هنگام عکاسی در شب به علت نیاز به استفاده از سرعت های پایین شاتر و یا استفاده از حالت بالب (Bulb) دوربین عکاسی لازم است لرزش احتمالی دوربین به حداقل برسد. یک از روش ها برای این منظور استفاده از کنترل از راه دور (Remote Control) و کابل آزاد کننده شاتر (Shutter Release Cable) است.

استفاده از کنترل از راه دور (ریموت کنترل) کمک می کند بدون اینکه به دکمه شاتر دوربین دست بزنید اقدام به گرفتن عکس نمایید. فشردن دکمه شاتر با دست می تواند منجر به لرزش خفیف دوربین و در نتیجه تاری در تصویر گردد. می توان برای جلوگیری از لرزش دست در هنگام فشردن شاتر از تایمر 2 ثانیه ای دوربین هم استفاده کرد اگر چه کمی موجب محدودیت می گردد.

انواع مختلفی از کنترل از راه دور در بازار موجود است. بعضی از انواع آن قابلیت برنامه‌ریزی نیز دارند و می توان از طریق آنها تعداد زدن شاتر ، فاصله بین عکس ها و مدت زمان باز ماندن شاتر را بطور خودکار تنظیم نمود. باید دقت شود کنترل از راه دور (ریموت) مورد استفاده با دوربین شما سازگار باشد.

کابل آزاد کننده شاتر (Shutter Release Cable) وسیله بسیار مناسبی برای عکاسی در شب و همینطور عکاسی در شرایطی است که سرعت شاتر دوربین پایین می باشد. با استفاده از این کابل ها می‌توان دکمه شاتر دوربینی را که بر روی سه پایه ثابت شده است را بدون تماس دست فشار داد. این وسیله کمک می کند که عکاس علاوه بر کنترل بیشتر بر روی دکمه شاتر (خصوصا در مواقع استفاده از حالت بالب)، به میزان زیادی از احتمال لرزش دوربین در اثر فشردن دستی دکمه شاتر بکاهد.

نمونه هایی از کابل آزادکننده شاتر و کنترل از راه دور

چراغ قوه یا فلاش

چراغ‌قوه(Flashlight) وسیله بسیار مفیدی در فعالیت های عکاسی در شب می باشد. انواع چراغ قوه های دستی، یا با قابلیت نصب به پیشانی و یا حتی چراغ قوه تلفن همراه در تاریکی شب کاربرد زیادی دارند. تعیین محل عکاسی و استقرار در آنجا، انجام تنظیمات دوربین عکاسی، اتصال به سه پایه و نورپردازی نواحی پیش‌زمینهتصویر، از مهمترین کاربردهای چراغ قوه در هنگام عکاسی از آسمان شب می باشد. یک فلاش مناسب نیز می تواند برای روشن کردن عناصر پیش‌زمینهتصویر کاربرد بسیار زیادی داشته باشد.

کارت حافظه سرعت بالا

در هنگام عکاسی، پس از فشردن دکمه شاتر، نوردهی به سنسور انجام می شود و به دنبال آن اطلاعات دریافتی در دوربین پردازش و به تصویر تبدیل می گردد. در عکاسی از آسمان شب به علت طولانی بودن مدت نوردهی، مدت پردازش نیز طولانی می شود. هر چه سرعت کارت حافظه مورد استفاده بیشتر باشد این فرایند سریعتر انجام می پذیرد. کارت های حافظه‌ با سرعت‌بالا برای ذخیره سریع تر اطلاعات بسیار مفید می باشند.

باتری اضافه

عکاسی در حالت بالب (Bulb) و در حالت های نوردهی طولانی، به شدت مصرف باتری دوربین را افزایش می دهد. استفاده زیاد از منیتور دوربین نیز باعث افزایش مصرف باتری خواهد شد. به همین علت در عکاسی از آسمان شب که از نوردهی های طولانی استفاده می شود و شارژ باتری با سرعت بیشتری تخلیه می گردد، بهتر است باتری اضافی همراه داشته باشید.

نمونه ای از بعضی لوازم مورد استفاده در عکاسی از آسمان شب

کیف حمل تجهیزات

در هنگام شب دید چشم کاهش می یابد و احتمال گم کردن یا جا گذاشتن وسایل و تجهیزات عکاسی افزایش می یابد. در صورتیکه استفااده از یک کیف متناسب با تجهیزات مورد نیاز می تواند امنیت وسایل را بالا ببرد. کیف های مخصوص لوازم عکاسی معمولا از پوشش های مقاوم در برابر رطوبت ساخته می شوند تا در محیط های مرطوب از نفوذ آب و رطوبت به داخل کیف جلوگیری نمایند. این مسئله وقتی اهمیت بیشتری پیدا می کند که مکان عکاسی شما در طبیعت و یا در محیط بارانی قرار داشته باشد. در این موارد استفاده از پوشش (Cover) ضد باران نیز مفید می باشد. علاوه بر آن پارچه های داخلی این کیف ها عموما از رنگ هایی ساخته شده اند که در هنگام شب راحت تر دیده شوند و برداشتن یا قراردادن لوازم در کیف در نورهای کم نیز به راحتی امکان پذیر گردد.

لباس مناسب

با توجه به اینکه عکاسی از کهکشان و ستارگان در شب انجام می شود بایستی عکاس با آمادگی در مکان تعیین شده حضور یابد. داشتن لباس گرم و یا حتی همراه داشتن لباس‌هایی که برای ایستادن در زیر باران مناسب باشند می تواند شرایط لازم برای حضور فرد طی چندین ساعت در فضای بیرون را فراهم نماید تا با آرامش مشغول عکاسی از آسمان شب گردد.

چند نمونه کیف حمل تجهیزات عکاسی

مکان مناسب برای عکاسی


اگر چه می توان از هر مکانی برای عکاسی در شب استفاده نمود، ولی اصولا عکاسی از ستارگان و آسمان شب بایستی در مکانی انجام شود که به قدر کافی از شهر و روشنایی های آن فاصله داشته ‌باشد. نزدیکی به شهر باعث می شود نور پراکنده شده در محیط و فضای اطراف از وضوح ستارگان بکاهد و لایه هوا و غبار موجود در آن مانند حائلی در برابر نور ستارگان عمل کند. به این حالت آلودگی نوری (Light Pollution) می‌گویند. وقتی آلودگی نوری وجود دارد ستاره ها دیده نمی شوند یا خیلی کم دیده می شوند. هر چه آسمان تاریک تر باشد، آلودگی نوری کمتر و وضوح ستاره ها بیشتر خواهد شد.

در هنگام انتخاب محل عکاسی بهتر است به عناصر صحنه و مناظر پیش‌زمینه ای که در در کادر تصویر قرار می گیرند توجه شود. وجود عناصر بصری مناسب در پیش‌زمینه تصویر به جذابیت آن می افزاید. مثلا صخره ها، درختان، دریاچه، ساختمان ها و بناهای قدیمی یا هر چیز دیگری که بتواند جلوه زیبایی در کادر عکس ایجاد کند.

قبل از اقدام به عکاسی در شب، بهتر است در ساعات روز محل مورد نظر خود را بازدید نمایید و در خصوص موقعیت و عناصر موجود در آن اطلاعات بیشتری به دست آورید.

وجود عناصر بصری در پیش زمینه تصویر به جذابیت آن می افزاید.

انتخاب زمان مناسب برای عکاسی از کهکشان راه شیری


برای عکاسی از آسمان شب باید زمانی را انتخاب کرد که ماه (کامل یا غیر کامل) در آسمان نباشد. وجود هر گونه منبع نور که قدرتمند‌تر از ستارگان است به شدت از وضوح ستارگان و امکان رویت آنها می کاهد. بنابراین لازم است زمان بالا آمدن ماه، هنگام خروج ماه از میدان دید ما و همچنین موقعیت آن در آسمان به دقت بررسی گردد.

البته برای بررسی وضعیت ماه نرم‌افزارهای مختلفی عرضه شده است که می‌توان برای تعیین موقعیت و زمان بالا آمدن ماه از آنها استفاده کرد. آنچه مسلم است روزهای ابتدایی و انتهایی ماه های قمری که حضور ماه در آسمان خفیف بوده و آسمان تاریک و پر از ستاره است ، از بهترین زمانهای مورد استفاده برای عکاسی از آسمان شب می باشد.

کهکشان راه شیری در تمام فصول دیده نمی‌شود و مکان قرارگیری آن همیشه در آسمان ثابت نیست و براساس اینکه فرد در چه قسمتی از کره زمین است فرق می کند.

در کشورهایی که در نیم کره شمالی قرار دارند (مثل ایران) ، هسته کهکشان راه شیری (یعنی روشن ترین قسمت آن) در ماه های زمستان قابل مشاهد نیست. بهترین زمان برای دیدن هسته کهکشان راه شیری در نیم کره شمالی ، از اوایل اردیبهشت (ماه آوریل میلادی) تا اواخر تیرماه (ماه ژوئیه میلادی) می باشد. نرم افزارهایی نیز برای نمایش نقشه آسمان و یافتن محل کهکشان ساخته شده است که می توان از آنها نیز استفاده نمود.

کهکشان راه شیری در خرداد ماه بر فراز منطقه باداب سورت مازندران.

بررسی آب و هوا

پس از تعیین محل عکاسی و روزهایی که برای گرفتن عکس از کهکشان راه شیری مناسب است، بهتر است چند روز قبل و بعد از تاریخ مورد نظر خود را از نظر پیش بینی وضعیت آب و هوایی بررسی کنید. این مهم است که شب مورد نظر صاف و بدون ابر باشد. آب و هوای بارانی یا طوفانی بدترین شرایط برای عکاسی از آسمان شب است. می توان برای اطلاع از آخرین وضعیت و پیش بینی آب و هوا به سایت های تخصصی مربوطه مراجعه نمود.

اهمیت ترکیب بندی عکس


قبل از شروع تنظیمات باید سراغ سه‌پایه بروید و دوربین را روی آن استوار کنید. ترکیب بندی عکس را مشخص کنید و روی بخش‌های مورد نظر فوکوس کنید.

شاید دوست داشته باشید از چراغ قوه استفاده کنید تا برخی از سوژه‌های پیش‌زمینهرا با آن روشن نمائید و یا شاید بخواهید برخی سوژه‌ها نیمرخی سیاه داشته باشند. همه چیز به سلیقه‌ی شما بستگی دارد. در انتخاب ترکیب عکس توجه کنید که هیچ منبع نور مستقیمی همچون چراغ‌های خیابان در آن وجود نداشته باشد. با حوصله ترکیب بندی عکس را انتخاب کنید. در این موارد بکارگیری اصول ترکیب بندی همچون رعایت نسبت طلایی یا قاعده یک سوم ها در نتیجه عکس تاثیر فراوانی خواهد داشت.

وجود عناصر پیش‌زمینه(Foreground) در عکاسی از کهکشان راه شیری به ترکیب بندی تصویر کمک می کند و جایگاه کهکشان در آسمان و اندازه عظیم آن را بیشتر نمایش می دهد. می توان با استفاده از یک چراغ‌قوه، فلاش و یا چراغ‌های اتوموبیل قسمتی از عناصر موجود در پیش‌زمینه را روشن کرد. نور اتوموبیل برای عناصر ثابت مناسب تر است. عناصری که کمی حرکت و جابجایی دارند مثل شاخه های درختان که در باد تکان می خورند، بهتر است از نوردهی با فلاش یا چراغ قوه استفاده شود. نور چراغ‌قوه را می‌توان بر روی قسمت‌های مختلف پیش‌زمینه تاباند و با جاروب کردن سطح عناصر آن‌ها را مانند تکنیک نقاشی با نور (Light Painting) روشن نمود.

ناحیه پیش‌زمینه تصویر با کمک نور مصنوعی روشن شده است.

تراز سفیدی (White Balance) عکس


هنگام عکاسی با فورمت خام (RAW) می توان تراز سفیدی (White Balance) دوربین را بر روی حالت خودکار (AWB) قرار داد و در هنگام ویرایش عکس، تراز سفیدی آن را تنظیم نمود. ولی برای سهولت در کار و بدست آوردن رنگ مناسب در تصاویر کهکشان راه شیری، برخی عکاسان توصیه می کنند تنظیم تراز سفیدی دوربین بر روی حالت تنگستن (Tungsten ) قرار داده شود. در این حالت یک ته رنگ آبی به آسمان شب اضافه می شود. البته عکاسان مختلف سلایق گوناگونی دارند و همه آنها این روش را نمی پسندند. در هنگام روشن کردن عناصر موجود در صحنه با چراغ قوه، دقت کنید که رنگ نور چراغ قوه می تواند بر تراز سفیدی تصویر نهایی اثر گذار باشد. اگر نور چراغ قوه ته رنگ زرد یا آبی داشته باشد، تنظیم تراز سفیدی متفاوت خواهد بود. اگر تراز سفیدی دوربین بر روی حالت تنگستن تنظیم شده باشد، استفاده از چراغ قوه های LED یا انواعی که دارای نوری با ته رنگ آبی می باشند، باعث آبی شدن تصویر خواهند شد و نورهای گرم تر مناسب تر خواهد بود.

البته به این نکته توجه کنید که شما می‌توانید در زمان ویرایش عکس، تراز سفیدی عکس را اصلاح نمایید، خصوصا هنگامی که با فورمت خام (RAW) عکس گرفته باشید.

تاثیر تنظیم تراز سفیدی بر روی رنگ تصویر در عکاسی از آسمان شب

تنظیم دوربین و آماده شدن برای عکاسی


فاصله کنونی لنز

در عکاسی از کهکشان راه شیری همانطور که قبلا اشاره شد بهتر است از لنزهای با فاصله کانونی کمتر استفاده شود. بنابراین اگر از لنزهای زوم استفاده می کنید بهتر است بر روی وایدترین حالت آن تنظیم گردد. این کار علاوه بر اینکه اجازه می دهد طول بیشتری از کهکشان در تصویر ثبت شود، تنظیمات نوردهی دوربین نیز در شرایط بهتری انجام می پذیرد.

تنظیم قفل آینه

در شرایطی که برای عکاسی از نوردهی طولانی مدت استفاده می شود، به علت سرعت پایین شاتر و احتمال لرزش دوربین و ایجاد تاری در تصویر لازم است دوربین عکاسی بر روی سه پایه مستقر گردد. علاوه بر این، برای کاهش لرزش ایجاد شده توسط دست در هنگام فشردن شاتر، از کنترل از راه دور (Remote Control) و یا کابل رهاکننده شاتر (Shutter Release Cable) نیز استفاده می‌شود. در دوربین های DSLR برای رسیدن نور به منظره یاب، آینه ای در داخل دوربین تعبیه شده است که هنگام فشار دادن دکمه شاتر به سمت بالا حرکت می کند و همزمان شاتر باز شده و تصویر ثبت می گردد. حرکت باز و بسته شدن آینه می تواند موجب لرزش مختصری در تصویر گردد و برای جلوگیری از این لرزش می توان از سیستم قفل آینه (Mirror Lock) دوربین استفاده کرد. برای این کار از طریق منوی داخل دوربین، گزینه Mirror Lock را انتخاب کنید. با فعال کردن این گزینه در هنگام عکاسی، بعد از یک بار فشردن دکمه شاتر، ابتدا آینه بالا می‌رود و با فشردن مجدد آن، شاتر باز شده و تصویر ثبت می‌شود.

تنظیم قفل آینه از طریق دو روش مختلف در دو دوربین عکاسی متفاوت

تنظیم فورمت عکس به حالت خام (RAW)

دوربین را بر روی حالت RAW تنظیم کنید، زیرا به قدرت ویرایش پذیری فایل‌های RAW نیاز خواهید داشت.

روزنه دیافراگم (Aperture)

در عکاسی از آسمان شب دریافت حداکثر نور منتشر شده از ستارگان اهمیت زیادی دارد و به همین علت از بازترین روزنه دیافراگم استفاده می‌شود. در این حالت می توان از کوچکترین اندازه ISO که امکان نوردهی کافی را فراهم می کند استفاده کرد. هر چه لنز مورد استفاده سرعت بیشتری داشته باشد، اندازه بازترین حالت روزنه دیافراگم در آن بزرگتر است.

سرعت شاتر (Shutter Speed)

با توجه به اینکه زمین دور محور خودش می چرخد، با مشاهده آسمان به نظر می رسد که ستارگان در حال حرکتند. پس در عکاسی از کهکشان راه شیری برای اینکه تصویر ستارگان را بصورت نقطه ای ثبت کنیم باید سرعت شاتر به اندازه ای باشد که آنها را اصطلاحا منجمد (Freeze) نماییم بطوریکه تصویر ستارگان دچار کشیدگی نشود و خط نوری (Star Trails) ایجاد نشود.

برای این کار می توان از قاعده 500 (500 Rule) استفاده نمود. بر طبق این قاعده در دوربین های تمام کادر (Full frame) اگر عدد 500 را بر فاصله کانونی لنز (بر حسب mm) تقسیم کنیم، عدد به دست آمده کمترین سرعت شاتر است که در آن خط کشیدگی در ستارگان (Star Trails) ایجاد نمی شود.

به عنوان مثال اگر لنزی که بر روی دوربین فول فریم (Full Frame) بسته شده است دارای فاصله کانونی 24mm باشد، با تقسیم عدد 500 بر 24 عدد 21 ثانیه بدست می آید. به عبارتی تا عدد 21 ثانیه با استفاده از این لنز، کشیدگی در ستارگان نخواهیم داشت ولی اگر سرعت شاتر از این میزان کمتر شود، کشیدگی ایجاد می گردد.

البته بعضی از عکاسان به جای عدد 500 از عدد 600 استفاده می کنند و آن را قاعده 600 نام گذاری کرده اند. ولی در این حالت اعداد حاصل بزرگتر می شود و سرعت های پایین تر شاتر پیشنهاد می شود. اکثر عکاسان آسمان شب معتقدند با استفاده از قاعده 600 کمی کشیدگی و تاری در تصویر ستارگان ایجاد می شود بنابراین عموما قاعده 500 را بیشتر توصیه می کنند.

برای استفاده از قاعده 500 در دوربین هایی که فول فریم نیستند یعنی سنسور آنها کوچکتر از سنسور دوربین های فول فریم است (مثل سنسور های APS-C) ، نکته مهمی که باید توجه نمود این است که بایستی ابتدا فاصله کانونی لنز آنها در ضریب برش (Crop factor) دوربین ضرب شود و عدد به دست آمده را به عنوان فاصله کانونی در قاعده 500 بکار برد. به عنوان مثال این ضریب در دوربین های APS-C کنون(Canon) 1.6 و در دوربین های APS-C نیکون(Nikon) و سونی(Sony) معادل 1.5 است.

به عنوان مثال در یک دوربین APS-C نیکون که لنزی با فاصله کانونی 24mm دارد، ابتدا 24 را در ضریب برش 1.5 ضرب می کنیم و عدد 36 بدست می آید. حالا با تقسیم عدد 500 بر عدد 36 کمترین میزان سرعت شاتر برای جلوگیری از کشیدگی ستارگان تقریبا معادل 14 ثانیه خواهد شد.

نکته مهم دیگر اینکه هنگامی که از قاعده 500 استفاده می کنید بهتر است اعداد بدست آمده را به سمت بالا گرد نکنید. ترجیح بر این است که اعداد به سمت پایین گرد شوند. برای مثال اگر عدد بدست آمده 35.73 شده است، آن را 35 در نظر بگیرید نه 36.

حتی بعضی عکاسان از عدد بدست آمده چند ثانیه کمتر را برای تنظیمات دوربین استفاده می کنند تا از احتمال تاری یا کشیدگی احتمالی ستارگان پیشگیری نمایند.

البته کسانی که تمایلی به استفاده از قاعده 500 ندارند، می توانند از جداولی که به این منظور تهیه شده است استفاده نمایند. همچنین برنامه های نرم افزاری برای گوشی های همراه تهیه شده است که با تعیین نوع دوربین و فاصله کانونی، زمان نوردهی (به ثانیه) مشخص می شود.

جدول تعیین حداکثر مدت نوردهی بر اساس فاصله کانونی لنز و نوع سنسور

در عکاسی از ستارگان هنگامی که قصد داریم از خطوط کشیدگی آنها (Star Trails) عکاسی کنیم معمولا سرعت شاتر خیلی پایین تر از زمانی است که قصد داریم ستارگان به شکل ثابت و نقطه ای دیده شوند بطوریکه گاهی سرعت شاتر تا چندین دقیقه تنظیم می شود. یکی از معایب این کار این است که با باز نگه داشتن شاتر و نوردهی طولانی مدت به سنسور، احتمال داغ شدن بعضی از پیکسل‌ها و ایجاد نویز (Noise) وجود دارد. البته این موضوع در عکاسی از کهکشان راه شیری مطرح نیست.

با افزایش مدت زمان باز بودن شاتر، تصویر ستارگان دچار کشیدگی گردد.

تنظیم ایزو (ISO)

پس از تنظیم اندازه روزنه دیافراگم و سرعت شاتر لازم است برای جبران نوردهی مقادیر ISO را تنظیم کنید. بهتر است ابتدا از مقادیر کمتر ایزو استفاده شود. معمولا ایزو 1600 برای شروع توصیه می‌شود.

در دوربین های جدیدتر که قابلیت های پردازش آنها توسعه یافته است قابلیت افزایش ISO بدون اینکه نویز (Noise) شدید ایجاد کند بیشتر شده است. با این وجود دقت کنید که در دوربین های با سنسور APS-C یا کوچکتر، برای جلوگیری از کاهش کیفیت تصویر ، ایزو را حتی الامکان خیلی بالا نبرید. در دوربین های تمام کادر (Full Frame) معمولا تا ایزوی 3200 و حتی بالاتر نیز مشکل زیادی ایجاد نمی شود.

با توجه به امکانات دوربین های دیجیتال، بهتر است ابتدا یک عکس آزمایشی بگیرید و سپس آن را بررسی نمایید. اگر میزان نویز (Noise) تصویر خیلی زیاد بود ، ISO را کمی کاهش دهید و اگر امکان داشت برای جبران نوردهی کمی سرعت شاتر را کمتر کنید. به هر حال با توجه به اینکه روزنه دیافراگم را در بازترین حالت قرار داده اید، برای تنظیم نوردهی (بر اساس مثلث نوردهی) باید بیشتر با عناصر ISO و سرعت شاتر بازی کنید تا بالاخره به مناسب ترین نوردهی دست یابید. در خیلی موارد برای عکاسی از کهکشان راه شیری لازم می شود که از ISO حدود 3200 تا 4000 استفاده گردد.

تنظیم فوکوس دوربین عکاسی

در عکاسی از ستارگان اصولا فوکوس دوربین بر روی بینهایت تنظیم می شود. بهتر است دکمه فوکوس خودکار (Autofocus) لنز را خاموش کنید و دوربین را به حالت فوکوس دستی قرار دهید. سیستم فوکوس خودکار دوربین به علت نور کم و کنتراست بسیار پایین صحنه نمی تواند فوکوس درست را بدست آورد و در صورت استفاده از آن، دوربین در هنگام نوردهی، به طور مدام به دنبال نقطه فوکوس می گردد و در نهایت نقطه فوکوس را پیدا نمی کند. بنابراین برای عکاسی در شب از فوکوس دستی استفاده می شود.

در مواردی که قصد دارید در عکس خود عناصر پیش‌زمینه مثل کوه ها یا درخت و غیره را قرار دهید، باید فوکوس دوربین به گونه‌ای تنظیم شود که این عناصر نیز در فوکوس قرار گیرند. اگر چه در عکاسی از ستارگان معمولا از لنزهای واید (Wide)، اولتراواید (Ultra Wide) یا چشم ماهی (Fish Eye) استفاده می شود و در اکثر آنها با تنظیم فوکوس روی بینهایت، پیش‌زمینه هایی که از دوربین خیلی دور هستند همچون کوه ها نیز خود بخود در فوکوس قرار می گیرند.

ولی در مواردی که عناصر پیش‌زمینه خیلی دور نیستند بهتر است فوکوس را طوری تنظیم کنیم که آنها در عمق میدان لنز قرار گیرند. این کار نیز با توجه به استفاده از لنزهای واید که عموما عمق میدان بزرگی ایجاد می کنند بسیار ساده خواهد بود.

برای این کار می توانید قبل از تاریک شدن هوا و در روشنایی روز که چشم هنوز قادر به دیدن است بر نقطه مورد نظر فوکوس کنید (مثلا ساختمان یا کوه های دور یا ابر ها ) و سپس دوربین را از حالت اتوفوکوس خارج نمایید و پس از تاریک شدن هوا از همان تنظیمات فوکوس استفاده کنید. روش دیگر استفاد از مونیتور دوربین و حالت نمایش زنده (Live View) است که در اکثر دوربین های DSLR موجود می باشد. این حالت خصوصا در لنزهای زوم بسیار کاربرد دارد. پس از اینکه دوربین عکاسی را در حالت نمایش زنده (Live View) قرار دادید، لنز را تا انتها زوم کنید و در حالت دستی فوکوس، با چرخاندن حلقه فوکوس، نقطه مورد نظر را به شارپ ترین شکل ممکن برسانید. سپس لنز را از حالت حداکثر زوم خارج کنید و بر روی وایدترین حالت آن قرار دهید(Zoom Out). در لنزهای تک کانونی (Prime) نیز می توان از حالت نمایش زنده (Live View) استفاده کرد. با قرار دادن دوربین در این حالت با روش دستی بر روی ستارگان پرنور (یا عناصر صحنه که در دوردست قرار دارند) فوکوس می کنید.

همچنین در لنزهایی که برروی آنها نمایشگر فاصله نقطه فوکوس (Distance Scale) تعبیه شده است، می توانید با استفاده از روش هایپرفوکال(Hyper focal) نقطه بینهایت را به صورت دستی فوکوس نمایید. اگر چه خیلی از عکاسان حرفه ای ترجیح می دهند از این روش استفاده نکنند زیرا سنسور دوربین های دیجیتال با قدرت تفکیک پذیری بالایی که دارند بسیار حساسند و مختصری تنظیم نبودن فوکوس، می تواند منجر به تاری و ایجاد هاله در اطراف ستارگان گردد.

در هنگام شب برای فوکوس کردن بر روی عناصر موجود در کادر تصویر می توان از چراغ قوه های قوی یا حتی منابع نوری دیگری همچون نور اتوموبیل استفاده کرد و با روشن کردن قسمتی از آنها امکان فوکوس کردن را فراهم نمود.

قبل از گرفتن عکس اصلی می توان چند عکس آزمایشی گرفت و وضعیت فوکوس را با زوم کردن روی تصویر بررسی کرد. ستاره ها باید به صورت نقطه دیده شوند بدون اینکه هیچگونه هاله (Halo) یا بوکه ای (Bokeh) روی آنها تشکیل شده باشد.

نمایش تصویر ستارگان در وضعیت فوکوس و خارج از فوکوس

اقدام به عکاسی از کهکشان راه شیری


پس از آماده کردن دوربین و انجام تنظیمات لازم، عملیات گرفتن عکس از کهکشان راه شیری آغاز می شود. گرفتن هر عکس معمولا زمان نسبتا زیادی در حدود 20-40 ثانیه طول می کشد. این فرصتی است که عکاس می تواند در تاریکی شب و سکوتی که او را فرا گرفته است به آسمان بنگرد و یا شرایط محیط و تنظیمات خود را مرور کند. پس از پایان هر مرحله می توان تصویر ایجاد شده را دید. تصویری که جزئیات پنهان شده ای از صحنه آسمان و کهکشان را در خود دارد.

دوربین های دیجیتال این امکان را فراهم ساخته اند که بتوان قبل از گرفتن عکس نهایی چند عکس آزمایشی تهیه نمود و تا حدودی نتیجه کار را بررسی کرد. پس از دیدن نتیجه عکس های اولیه در صورت لزوم تنظیمات را تغییر دهید تا به کیفیت بهتری دست یابید. فقط دقت کنید به علت اینکه مدت زمان عکاسی از کهکشان راه شیری و قرارگیری آن در موقعیت مناسب برای عکاسی محدودیت دارد و از طرفی گرفتن هر عکس از آن نیز زمان‌بر است، حتما زمان را مدیریت کنید تا بتوانید عکس دلخواه خود را به دست آورید.

نکته دیگر اینکه بعضی عکاسان برای اینکه تصویر پیش‌زمینه خوبی در کادر تصویر ایجاد کنند خصوصا وقتی عناصر پیش‌زمینه به دوربین نزدیک هستند و امکان فوکوس همزمان آنها با ستارگان وجود ندارد، از روش انباشتن فوکوس (Focus Stacking) استفاده می کنند. به این شکل که بدون جابجایی دوربین، دو عکس مجزا از یک صحنه واحد می گیرند. یک تصویر با فوکوس بر روی کهکشان و یک تصویر با فوکوس بر روی عناصر پیش‌زمینه گرفته می شود. سپس با استفاده از نرم افزار ویرایش عکس آنها را بر روی یکدیگر ادغام (Merge) می کنند. به این ترتیب تصویر کهکشان با یک پیش‌زمینه واضح و شارپ ثبت می گردد. البته بعضی از عکاسان، این روش‌های مونتاژ را می‌پسندند و عده‌ای آن را پیشنهاد نمی‌کنند.

ادغام دو عکس از یک نمای واحد با دو نوع نوردهی و فوکوس و بدون جابجایی دوربین عکاسی

ویرایش عکس


در عکاسی از کهکشان راه شیری با توجه به نوع تنظیماتی که در هنگام عکاسی انجام داده اید خصوصا استفاده از ISO بالا و نوردهی طولانی ، لازم است که تصویر بدست آمده ویرایش گردد. ممکن است با دیدن عکس های قبل از ویرایش نا امید شوید و با آنچه قبلا از عکس های کهکشان راه شیری دیده اید قابل مقایسه نباشد. ولی دقت کنید این گونه عکس ها به علت نورپردازی طولانی، تمام نورهای محیط، حتی آنها که موردنیاز نیستند را جمع آوری کرده و عکس اولیه را با کنتراستی پایین تشکیل داده است. انجام ویرایش این امکان را می دهد که حتی الامکان جزئیاتی که نمی خواهید را حذف و جزئیاتی که می خواهید را آشکار و برجسته نماید.

با توجه به اینکه معمولا عکس ها با فورمت RAW گرفته می شوند استفاده از یک نرم افزار ویرایش فایل های RAW اجتناب ناپذیر است.

نرم افزارهای مختلفی در این زمینه وجود دارد. بعضی از شرکت های سازنده دوربین مثل کنون (Canon) نرم افزارهای ویرایش اختصاصی ارائه داده اند. نرم افزار های دیگری نیز با شهرت جهانی توسط شرکت ادوبی (Adobe) ارائه شده اند که مرتبا با ارتقای دوربین های دیجیتال و ایجاد فایل های خروجی جدید، نرم افزارهای خود را ارتقا می بخشند. مشهور ترین آنها نرم افزار فوتوشاپ (Photoshop) و پلاگین Adobe Camera RAW یا (ACR) می باشد. همچنین نرم افزار لایت روم (Lightroom) نیز در بین عکاسان دیجیتال از اقبال خوبی برخوردار است. در سیستم های متن باز (Open Source) نیز نرم افزارهای کاربردی همچون Gimp و برنامه های ویرایش فایل های RAW نیز وجود دارد که برای کاربران آنها قابل استفاده می باشد.

در ویرایش عکس های آسمان شب بایستی سعی شود حتی الامکان نویز(Noise) تصویر کاهش داده شود، جزئیات بازیابی گردد و رنگ و کنتراست افزایش یابد. با انجام ویرایش مناسب می توان کاری کرد که نور ستارگان بصورت برجسته و مناسب، شکل کهکشان را به خوبی نمایش دهند.

می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر، ویرایش تصاویر در نرم افزارهای مربوطه را در مباحث ویرایش عکس های دیجیتال مطالعه کنید.

یک نمونه عکس از کهکشان راه شیری، قبل و بعد از ویرایش با نرم افزار ACR و فوتوشاپ

گردآوری و ترجمه:شیما طالقانی                        


منابع:

  1. Jack Fusco (2017). Night Sky Photography Tips With Jack Fusco. Retrieve from www.jasper.travel on Oct 15.
  2. Matt Quinn (2016). How to Photograph the Milky Way. Retrieve from https://petapixel.com on Oct 15.
  3. Trevor Williams (2013). A Complete Guide to Star Trailing. Retrieve from https://petapixel.com on Oct 15.
  4. Ian Norman (2013). Expose to the Right for Astrophotography in Light Pollution. Retrieve from www.lonelyspeck.com on Oct 15.
  5. David Kingham (2015). How to Avoid Star Trails by Following the ‘500 Rule’. Retrieve from https://petapixel.com on Oct 16.
  6. Phillip Van Nostrand (2015). Beginners Tips for Night Sky and Star Photography. Retrieve from https://digital-photography-school.com on Oct 16.
  7. Nasim Mansurov (2015). How to Photograph the Milky Way. Retrieve from https://photographylife.com on Oct 16.
  8. Jason D. Little (2016). How to Photograph the Milky Way in 12 Steps. Retrieve from www.lightstalking.com on Oct 16.
تعداد بازدید از این مطلب: 589
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات

ایجاد تاری با زوم کردن لنز (Zoom Blur Effect)


یکی از جلوه های تصویری در عکاسی که به روش سخت افزاری ایجاد می شود، تار کردن مناطقی از تصویر با زوم کردن لنز (Zoom Blur Effect) است. با این روش می توان احساس حرکت (Action) به تصویر اضافه کرد! گاهی به آن Zoom Burst Effect نیز گفته می شود.

یک نمونه عکس که با استفاده از روش ایجاد تاری با زوم کردن لنز گرفته شده است

برای انجام این کار بایستی دوربین عکاسی لنز زومی داشته باشد که بتوان فاصله کانونی آن را بطور دستی تغییر داد. در این روش شاتر دوربین در سرعت پایین تنظیم شده و در حالیکه با استفاده از لنز زوم بر روی سوژه بزرگنمایی (Zoom in) یا کوچک نمایی (Zoom out) انجام می گیرد، دکمه شاتر فشرده می شود و عکس ثبت می گردد. تصویر بدست آمده به صورت تغییر شکل یافته (Distort) خواهد بود و خطوط محوی با امتداد متمایل به مرکز در آن ایجاد می شود. استفاده مناسب از ترفند ایجاد تاری با زوم کردن لنز (Zoom Blur Effect) منجر به ایجاد خلاقیت در تصویر می شود. برای انجام بهتر این تکنیک، لازم است به موارد زیر توجه شود:

نمایش واید ترین حالت (Zoom out) و انتهای زوم (Zoom in) در یک لنز زوم 70-24 mm

   

کنترل زوم (Zoom Control)

برای بدست آوردن نتیجه بهتر، دوربین عکاسی بر روی سرعت های پایین شاتر تنظیم می شود (معمولا 1/8 ثانیه یا کمتر). پس از آن، سوژه مورد نظر در کمترین اندازه فاصله کانونی لنز زوم، و یا در بیشترین اندازه آن، فوکوس می شود (یعنی در متتهی الیه یک طرف زوم لنز). اگر دوربین عکاسی شما اجازه می دهد، می توان فوکوس و نوردهی (Exposure) را نیز قفل (Lock) نمود.

سپس در حالی که لنز را زوم می کنیم ( وقتی که با کمترین فاصله کانونی، سوژه را فوکوس کرده ایم) و یا از زوم خارج می کنیم (وقتی که در بزرگترین فاصله کانونی لنز، سوژه را فوکوس کرده ایم)، بطور همزمان با گرداندن حلقه زوم، دکمه شاتر فشرده می شود تا عکس مورد نظر ثبت گردد. بنابراین در این روش در حین زوم کردن و یا از زوم خارج کردن لنز، در هر یک از این حالت ها، همزمان دکمه شاتر دوربین فشرده می شود.

به این نکته دقت کنید که هر چه لنز دوربین دامنه زوم بیشتری داشته باشد (مثلا 28-300 mm) کنترل بیشتر و موثرتری بر روی تصویر و میزان اعوجاج آن وجود خواهد داشت. در این تکنیک لازم نیست که حتما از همه دامنه زوم لنز استفاده شود، بلکه می توان قسمتی از این دامنه را بکار برد.

    

 

بزرگنمایی یا کوچک نمایی (Zoom in or out)

برای انجام تکنیک ایجاد تاری با زوم کردن لنز (Zoom Blur Effect) می توان از دو طریق عمل نمود، یکی بزرگنمایی (Zoom in) یا زوم کردن و دیگری کوچک نمایی (Zoom out) یا از زوم خارج کردن تصویر. روش کوچک نمایی (Zoom out) بیشتر توصیه می شود. در این حالت ابتدا تصویر شفاف سوژه ثبت شده و سپس فرایند محو شدن در طی انجام زوم شکل می گیرد. در این وضعیت، حس دور شدن سوژه از عکاس بیشتر احساس می شود.

در هنگام فشردن شاتر بطور همزمان با زوم کردن لنز، با توجه به زمان مشخص شده برای سرعت بسته شدن شاتر، باید طوری عمل کرد که طول مدت بیشتری از زمان باز ماندن شاتر به سوژه اصلی تعلق گیرد، و مابقی مدت باقیمانده صرف زوم کردن شود. این کار باعث می شود سوژه در تصویر برجسته تر گردد.

ایجاد تاری با زوم کردن لنز با انجام بزرگنمایی (Zoom in) و کوچک نمایی (Zoom out). صحنه مورد نظر نیز در تصویر دیده می شود

   

 

سرعت زوم کردن (Zoom speed)

سرعت انجام زوم در حین عکس گرفتن تاثیر زیادی بر کیفیت تصویر دارد. بایستی تا جای ممکن، زوم کردن به آرامی انجام شود و درست قبل از پایان بسته شدن شاتر پایان یابد. هر چه زوم کردن بطور یکنواخت و پیوسته انجام شود، محوی ایجاد شده نیز یکدست تر می شود. اگر سرعت زوم کردن به اندازه کافی باشد، تاری ایجاد شده در تصویر تاثیر کمتری بر شفافیت سوژه اصلی خواهد گذاشت.

    

 

جهت دهی به زوم (Zoom orientation)

اگر عکاس مهارت زیادی بر کنترل زوم داشته باشد، می تواند همزمان با شروع زوم، کمی دوربین را حرکت دهد (شبیه Panning) و یا بچرخاند که این کار باعث می شود خطوط محو در کل تصویر به یک سمت منحرف شوند و احساس حرکت در سمت خاصی را القا کنند. این ترفند در عکاسی شب نتایج بهتری می دهد.

در حالتی که همزمان با زوم کردن، دوربین نیز حول محور خود چرخانده شود، یک اثر مارپیچی بر روی تصویر ایجاد می گردد. با این کار می توان تصاویر خلاقانه ای گرفت.

در این تصویر پس از فشردن دکمه شاتر، بطور همزمان لنز زوم شده و دوربین نیز حول محور خود به حرکت درآمده است

     

 

توجه به نور (Light)

با توجه به اینکه در این روش از سرعت های پایین شاتر استفاده می شود، برای کنترل بهتر نور، شرایط کم نور مثل شرایط ابری برای گرفتن عکس بهتر است. در مواردی که نور محیط زیاد است، برای کاهش آن، روزنه دیافراگم را به حداقل اندازه ممکن (بیشترین عدد) و ISO را بر روی حداقل شماره (معمولا 100) تنظیم می کنیم.

همچنین در مواردی که نور محیط زیاد است، می توان از فیلترهای کاهنده نور (ND filter) نیز استفاده کرد. با این کار می توان از سرعت های پایین تر شاتر استفاده نمود. در شرایط پرنور که نمی توانید سرعت شاتر را خیلی کم کنید، سرعت شاتر را تا 1/8 ثانیه افزایش داده و برای جبران نور زیاد، سرعت زوم کردن را زیاد کنید.

در نورمحیطی کم و استفاده از سه پایه ، کنترل بهتری بر روی سرعت شاتر وجود دارد

    

استفاده از فلاش (Flash)

با استفاده از یک فلاش با قابلیت همزمانی با سرعت پایین شاتر (Slow sync flash) می توان در ابتدا یا انتهای باز بودن شاتر با زدن فلاش ، تصویر سوژه را در فوکوس دقیق منجمد کرد. به عبارتی وضوح سوژه اصلی در میان خطوط محو ناشی از زوم افزایش می یابد.

بهترین زمان برای فلاش زدن وقتی است که سوژه، کادر تصویر را پوشانده است. مثلا اگر از کوچک نمایی (Zoom out) استفاده می شود، فلاش در حالت همزمانی ابتدایی با پرده (Front Curtain Sync) تنظیم شود و اگر روش بزرگنمایی (Zoom in) بکار می رود از حالت همزمانی انتهایی با پرده (Rear Curtain Sync) استفاده گردد.

       

 

 

 

 

بی حرکت نگه داشتن دوربین عکاسی

 

 

چرخاندن زوم دوربین در میانه عکس گرفتن می تواند منجر به تکان خوردن دست و ایجاد تاری ناخواسته شود. به همین علت لازم است انجام زوم به صورت نرم و در وضعیت کنترل شده تمرین شود.

دوربین عکاسی را در حالت راحت در دست بگیرید، در حالیکه به وضعیت مناسب بدن و دست خود نسبت به سوژه توجه می کنید. ثابت کردن دوربین بر روی یک سه پایه یا قراردادن روی دیوار، درخت یا امثال آن می تواند کنترل بیشتری بر روی عکاسی و زوم کردن بوجود آورد.

)

 

تنظیم دوربین عکاسی

در این تکنیک، ISO در کوچک ترین عدد خود قرار داده می شود و دوربین در حالت اولویت شاتر (Shutter priority) تنظیم می گردد. با توجه به نور محیط، سرعت شاتر آنقدر کم در نظر گرفته می شود که نورسنجی تصویر، نور بیش از حد را نشان ندهد. مثلا می توان از سرعت یک ثانیه شروع کرد و با توجه به وضعیت نور و نورسنجی انجام شده توسط دوربین، آن را تغییر داد. البته می توان از حالت تنظیم دستی دوربین نیز استفاده کرد. در این حالت تنظیمات دوربین همانطور که قبلا شرح داده شد انجام می گیرد.

 

اهمیت تمرین (Practice) با سوژه های مختلف

گرفتن عکس خوب با روش ایجاد تاری با زوم کردن لنز (Zoom Blur Effect) علاوه بر رعایت تنظیمات لازم و در نظر گرفتن محیط و شرایط مناسب، نیاز به تمرین مکرر دارد. در دست گرفتن دوربین بطور ثابت، زوم همزمان با فشردن شاتر و بکارگیری زاویه مناسب با سوژه از طریق تمرین و ممارست حاصل می شود.

اگر چه این تکنیک را می توان تقریبا بر روی هر سوژه ای اعمال کرد، ولی در مواردی که در صحنه رنگهای فراوان و یا بافت (Pattern) های بیشتری وجود دارد، نتایج حاصل بهتر است و حس حرکت بیشتری در تصویر نهایی حاصل می گردد.

 در این تصویر، رنگ های موجود در صحنه به ایجاد جلوه های تصویری برجسته ای منجر شده است

 

توجه شود که این نوع عکاسی کلا به زمان بستگی دارد و لازم است هنگام عکاسی صبور باشید. بهتر است عکسهای گرفته شده را بطور مدام در مونیتور دوربین کنترل کنید و در صورت نامطلوب بودن نتیجه، پس از انجام تغییرات مورد نیاز در تنظیمات یا نحوه اجرا، مجددا عکس بگیرید، تا زمانی که به نتیجه مطلوب دست یابید.

نکته ای که لازم است اشاره شود، اینکه در نرم افزارهای ویرایش عکس همچون فوتوشاپ نیز فیلترهایی برای ایجاد جلوه های تصویری (Blur Effect) شبیه به تکنیک استفاده از زوم لنز برای ایجاد تاری وجود دارد که بعضی از عکاسان گاهی از آنها استفاده می کنند، ولی عموما نتایج حاصل از آنها نمی تواند عمق تصویر ایجاد شده در روش فیزیکی را به خوبی تقلید کند و نتایج حاصل کمی تصنعی تر به نظر می رسد.

با تمرین می توان از روش ایجاد تاری با زوم کردن لنز ، بهترین نتایج را بدست آورد

گردآوری و تالیف: امیر دولتیاری          


منابع:

  1. Peter West Carey (2016). How to Use Zoom Blur to Add Action in Your Photos, Retrieve from http://digital-photography-school.com on Aug 3.
  2. Darren Rowse (2016). How to Take Photos with the Zoom Blur Effect, Retrieve from http://digital-photography-school.com on Aug 3.
  3. David Peterson (2016). Zoom Blur Effect in Camera, Retrieve from www.digital-photo-secrets.com on Aug 4.
  4. Unknown (2016). How to Take Stunning Zoom Burst Photos, Retrieve from www.photographymad.com on Aug 4.
  5. Mark Goldstein (2012). How to Create Zoom Blur Effect, Retrieve from www.photographyblog.com on Oct 25.
  6. Dave Johnson (2010). How to Blur Photos Artistically with Your Camera's Zoom, Retrieve from www.techhive.com on Nov 1.
تعداد بازدید از این مطلب: 254
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : دو شنبه 18 تير 1397
نظرات
 تکنیک های عکاسی

نحوه پیدا کردن مردمک ورودی (Entrance Pupil) یا نقطه گرهی(Nodal Point) در لنز


عکس پانوراما، تصویری وسیع یا گسترش یافته از دو یا چند عکس متوالی است. در عکاسی پانوراما (Panorama) لازم است عکس های متوالی طوری گرفته شوند که بتوان آنها را با کیفیت خوب به هم چسباند. برای اینکه تصاویر گرفته شده در هنگام ویرایش تصویر نهایی پانوراما در نرم افزار بتوانند کاملا با یکدیگر تطبیق داشته باشند بایستی چرخش دوربین حول محوری صورت بگیرد که از محل مردمک ورودی (Entrance Pupil) یا نقطه بدون خطای انطباق (No-Parallax Point) یا NPP می گذرد. به این نقطه بطور اشتباه نقطه گرهی (Nodal Point) نیز گفته می شود.

ابتدا در مورد خطای انطباق توضیحاتی ارائه می گردد و سپس به تعریف مردمک ورودی و نتایج استفاده از آن در عکاسی پانوراما خواهیم پرداخت.

 

خطای انطباق یا پارالکس (Parallax Error)

برای شروع یک آزمایش انجام دهید. یک جسم کوچک مثل یک قلم را در مقابل خود بگیرید و نگاه خود را بر روی پسزمینه صحنه روبرو فوکوس کنید. اگر شما سر خود را به راست یا چپ بچرخانید، خواهید دید که موقعیت قلم که نزدیک به شماست نسبت به ناحیه پسزمینه تصویر تغییر می کند و جابجا می شود. به این پدیده عدم انطباق (Parallax) گفته می شود. حال اگر به جای چشم شما، دوربین عکاسی قرار داشت و با این شرایط دو تصویر از صحنه مقابل خود می گرفتید، در عکس های بدست آمده می دیدید که اجزای پیشزمینه و پسزمینه در صحنه مقابل نسبت به هم عدم انطباق دارند و امکان قراردادن آنها بر روی یکدیگر و تطبیق آنها در نرم افزار وجود نخواهد داشت. نمونه ای از این مثال را در تصویر زیر مشاهده می فرمایید.

با چرخش سر به سمت راست و چپ، قلمی که در مقابل چشم گرفته اید به چپ و راست جابجا می شود.

در عکس های متوالی که به طور معمول در عکاسی پانوراما گرفته می شود، لازم است حداقل یک سوم از هر عکس با عکس قبلی و بعدی خود تطبیق داشته باشد تا توسط نرم افزار بطور دقیق به یکدیگر چسبانده شوند.

در هنگام چسباندن دو عکس متوالی بایستی این دو عکس از یک نقطه دید یکسان عکاسی شده باشند و در عین حال پرسپکتیو تصاویر با یکدیگر تفاوت نداشته باشد.

اگر در تصاویری که برای ایجاد پانوراما گرفته می شوند، در نواحی مشترک عکس ها، راستای عناصر تصویر نسبت به هم یکسان نباشد و در هر عکس با عکس بعدی تفاوت داشته باشد، در هنگام چسباندن عکس ها در نرم افزار، کاملا بر روی یکدیگر تطبیق نخواهند داشت و در پیوستگی تصویر نهایی اختلال ایجاد می شود بطوریکه ممکن است راستای خطوط موجود در صحنه یا امتداد آنها، در تصویر نهایی شکسته شود و یا عدم پیوستگی پیدا کنند. این عدم تطبیق معمولا در مناطقی از تصویر که خطوط هندسی داشته باشد بیشتر دیده می شود. به این عدم تطبیق در نواحی مشترک عکس های پانوراما، اصطلاحا خطای انطباق یا پارالکس (Parallax Error) گفته می شود.

در خطای انطباق، راستای خطوط موجود در صحنه یا امتداد آنها در تصویر نهایی شکسته می شود. (محل نمایش داده شده با پیکان های زرد رنگ)

 

مردمک ورودی (Entrance Pupil)

مردمک ورودی (Entrance Pupil) تصویر اپتیکی روزنه دیافراگم لنز است که از ناحیه جلوی لنز دیده می شود.

در مقابل آن، در ناحیه پشت لنز (محل اتصال به تنه دوربین) تصویر اپتیکی روزنه دیافراگم به نام مردمک خروجی (Exit Pupil) نامیده می شود.از نظر فیزیکی، مردمک ورودی محل تلاقی زاویه دید لنز (Angle of View) است.

بنابراین اگر از جلوی لنز به داخل آن نگاه کنید، تصویر دیافراگم را خواهید دید. محل این تصویر در روی بدنه لنز، مشخص کننده محل مردمک ورودی لنز است.

تصویر روزنه دیافراگم که از جلو لنز دیده می شود، نشان دهنده محل مردمک ورودی لنز است.

حال اگر از لنز زوم استفاده کنید، خواهید دید که با تغییر فاصله کانونی لنز (تغییر زوم)، محل مردمک ورودی نیز در داخل لنز تغییر می کند. بطوریکه هر چه آن را زوم کنید (Zoom in) سطح تصویر دیافراگم یا همان مردمک ورودی به سمت داخل حرکت می کند. بنابراین در لنزهای زوم، سطحی که مردمک ورودی در آنجا واقع شده است ثابت نیست و با تغییر فاصله کانونی لنز، جای آن هم تغییر می کند

این نقطه در عکاسی پانوراما بسیار مهم است زیرا دوربین عکاسی بایستی حول محوری که بطور عمودی از این نقطه می گذرد بچرخد تا عکس های بدست آمده قابلیت چسبیدن و انطباق با یکدیگر را بطور کامل داشته باشند، بدون اینکه خطای پارالکس اتفاق افتد.

بر اساس نحوه طراحی لنز، این نقطه می تواند در نواحی مختلف لنز یا حتی در جلو یا پشت لنز واقع شده باشد. معمولا مردمک ورودی در لنزهای واید تر به ناحیه جلوی لنز نزدیک تر است و هر چه فاصله کانونی لنز بیشتر می شود، در محور اپتیک لنز به سمت عقب تر حرکت می کند. البته در بعضی لنزهای زوم که فرمول اپتیکال پیچیده ای دارند، الزاما به این صورت نیست و ممکن است محل مردمک ورودی از نظم مشخصی پیروی نکند. به همین دلیل در هر لنزی بایستی محل مردمک ورودی را برای فواصل کانونی مختلف شناسایی نمود.

 

فاصله کانونی لنز 24mm    |فاصله کانونی لنز 70mm    

 

در این لنز زوم 24-70mm با زوم کردن لنز بر روی 70mm ، محل مردمک ورودی به سمت عقب تر جابجا می شود.

مردمک ورودی(Entrance Pupil) یا نقطه گرهی(Nodal Point)

مردمک ورودی و نقطه گرهی از نظر فیزیکی دو مفهوم متفاوت در داخل لنز می باشند که در عکاسی پانوراما از نظر تاریخی بطور اشتباه نقطه گرهی را (به جای مردمک ورودی) به عنوان محور چرخش دوربین ذکر کرده اند و خیلی از عکاسان قدیمی تر تحت همین عنوان آن را می شناسند. اصولا نقطه گرهی اصطلاحی در زمینه شکست نور در داخل عدسی ها می باشد و بکار بردن آن به جای اصطلاح مردمک ورودی خطا است.

اما آنچه مهم است اینکه به هر حال هر عنوانی که به این نقطه داده شود، در عکاسی پانوراما مکان مناسبی است که دوربین حول محوری که از آن می گذرد چرخش پیدا کند

اثر چرخش دوربین بر محور مردمک ورودی

اگر دوربین عکاسی بطور کلاسیک بر روی یک هد معمولی نصب شود، چرخش دوربین چه اثری بر پرسپکتیو دو تصویر متوالی خواهد گذاشت و اگر با استفاده از هد مخصوص پانوراما طوری بر روی سه پایه بسته شود که چرخش آن حول محور عمود بر مردمک ورودی باشد چه اثری بر پرسپکتیو خواهد داشت؟

هنگامیکه دوربین بر روی هد معمولی سه پایه بسته می شود، محور چرخش دوربین عقب تر از مردمک ورودی قرار می گیرد.

در این حالت با چرخش دوربین، میزان جابجایی عناصر پیشزمینه (Foreground) نسبت به عناصر پسزمینه (Background) تصویر متفاوت خواهد بود، بنابراین در عکسی که پس از چرخش گرفته می شود، نسبت به عکس اولیه مقداری جابجایی مختصر در راستای قرارگیری عناصر پیشزمینه نسبت به عناصر پسزمینه بوجود خواهد آمد، یعنی در پرسپکتیو تصویر تغییر ایجاد می شود. مثل این می ماند که انگار فرد عکاس نسبت به صحنه به یک سمت حرکت کرده باشد.

در تصاویر بدست آمده از این طریق، نواحی مشترک دو تصویر متوالی کاملا بر هم منطبق نخواهند بود و در هنگام چسباندن آنها، نواحی مشترکشان کاملا بر روی یکدیگر قرار نمی گیرند.

با چرخش دوربین بر روی هد معمولی سه پایه، مقدار جابجایی ایجاد شده در راستای قرارگیری عناصر پیشزمینه نسبت به عناصر پسزمینه در تصویر نشان داده شده است.

اما در حالتی که دوربین طوری بر روی سه پایه قرار گرفته است که محور چرخش آن با مردمک ورودی منطبق است (با استفاده از هد پانوراما)، با چرخش دوربین، راستای نواحی پیشزمینه و پسزمینه نسبت به هم تغییر نخواهند کرد و در هر دو عکس متوالی نسبت به هم جابجایی نخواهند داشت. بنابر این پرسپکتیو نیز تغییر نمی کند و در هنگام چسباندن تصاویر به یکدیگر، مناطق مشترک بر هم منطبق خواهند بود. به عبارتی خطای انطباق (Parallax Error) اتفاق نمی افتد.

اهمیت چرخش دوربین بر محور مردمک ورودی خصوصا زمانی بیشتر مشخص می شود که نقطه فوکوس لنز بر روی اجسام نزدیک تنظیم شده باشد، به عبارت دیگر فاصله دوربین تا نقطه فوکوس کوتاه باشد. در این موارد میزان جابجایی عناصر پیشزمینه نسبت به پسزمینه تصویر و تغییر پرسپکتیو در عکس های متوالی محسوس تر خواهد بود

با چرخش دوربین حول محور مردمک ورودی ، راستای نواحی پیشزمینه و پسزمینه تصویر نسبت به هم تغییر نخواهند کرد.

اگر به دو تصویر قبل در بالا دقت کنید. دو تصویر متوالی در حالی گرفته شده اند که دوربین بر روی یک هد معمولی سه پایه قرار داشته است و محور چرخش آن با مردمک ورودی منطبق نبوده است. همانطور که ملاحظه می کنید، جابجایی و تغییر فاصله عناصر پیشزمینه (مجسمه اسب) نسبت به عناصر پسزمینه ( ماکت درخت) و نیز تغییر پرسپکتیو کاملا مشخص می باشد.

ولی در تصویر بعدی، دوربین با استفاده از یک هد سه پایه پانوراما بر محور مردمک ورودی چرخش داده شده است. همانطور که دیده می شود، تغییر پرسپکتیو و جابجایی در عناصر پیشزمینه نسبت به عناصر پسزمینه وجود ندارد و این عکس ها در هنگام چسباندن کاملا بر هم منطبق خواهند بود.

چرخش دوربین بدون استفاده از سه پایه

برای عکاسی پانوراما در مواردی که امکان استفاده از سه پایه را ندارید و دوربین را بر روی دست گرفته اید، اگر در شرایط خارج از منزل و در فضای باز (Outdoor) باشید که عناصر گرافیکی صحنه نیز خیلی زیاد نباشد، احتمال گرفتن یک عکس پانورامای خوب افزایش می یابد.

عکاسی پانوراما روی دست خصوصا در عکاسی از صحنه هایی که عناصر گرافیکی زیاد دارند مثل مناطق شهری با ساختمان های زیاد یا صحنه های داخلی (Indoor) نتایج مطلوبی به دست نمی دهد و در هنگام مونتاژ عکس ها مشکلات زیادی خصوصا خطای پارالکس یا انطباق پدید خواهد آمد.

هر چه در تصویر، سوژه خیلی نزدیک نباشد و عناصر صحنه در دور دست قرار داشه باشند، مشکلات عدم استفاده از مردمک ورودی کمتر خواهد بود. در عکاسی پانوراما بدون سه پایه،در تصاویری که دارای هر دو نوع عناصر نزدیک و دور هستند، خطای پارالکس شدیدتری ایجاد خواهد شد.

هنگامی که دوربین را در دست گرفته اید، برای عکاسی پانوراما بهترین حالت این است که با محوریت دوربین ، خودتان به دور دوربین بچرخید و عکس ها را ثبت کنید. هر چه محور چرخش در ناحیه مردمک ورودی یا نزدیک به آن باشد، نتایج بهتری خواهد داشت.

 

چرخش دوربین حول محور مردمک ورودی

 

نحوه پیدا کردن مردمک ورودی

چند روش برای پیدا کردن مردمک ورودی (یا نقطه گرهی!) بکار می رود که در اینجا به دو روش آن اشاره می شود

روش اول

وقتی از محل سوژه که لنز بر روی آن فوکوس شده است، از جلو لنز به داخل آن نگاه کنید، تصویر دیافراگم باز را در داخل لنز خواهید دید. محل مردمک ورودی (یا نقطه گرهی) در سطح تصویر دیافراگم لنز می باشد.

توجه کنید که اگر در شرایطی قرار گرفتید که محل تصویر دیافراگم را خوب تشخیص ندادید، می توانید دکمه دستی پیش نمایش عمق میدان (DOF Preview Button) که بر روی تنه دوربین واقع شده است را بفشارید تا روزنه دیافراگم به سایزی که در موقع گرفتن عکس خواهد داشت تبدیل شود. در این حالت تصویر دیافراگم بهتر دیده می شود.

حال اگر لنز ما زوم باشد و آن را زوم کنیم (Zoom in) یعنی فواصل کانونی بلند تری انتخاب کنیم، خواهیم دید که این سطح یعنی تصویر دیافراگم، به سمت داخل حرکت می کند. برای مشخص کردن محل نقطه گرهی بر روی لنز می توانید انگشت خود را در کنار لنز و در سطحی که مردمک ورودی دیده می شود قرار دهید و محل تقریبی آن را بر روی بدنه لنز تعیین کنید.

اگر چه این روش خیلی دقیق نیست، ولی می توان با استفاده از آن محل تقریبی مردمک ورودی را بر روی لنز تعیین نمود و چرخش دوربین را بر اساس محوریت آن انجام داد.

تعیین محل تقریبی مردمک ورودی بر روی بدنه لنز با مشاهده آن از ناحیه جلو لنز

روش دوم

در این روش برای دوربین های SLR (بازتابی) و غیر SLR کمی متفاوت می باشد.

با استفاده از منظره یاب در دوربین های SLR (که تصویر صحنه قابل در واقع از میان لنز دوربین دیده می شود) و یا با کمک نمای زنده (Live view) در مونیتور دوربین وقتی به صحنه مقابل نگاه کنید، در صورتیکه دوربین در محور مردمک ورودی بچرخد، هیچ تغییری در پرسپکتیو مشاهده نخواهید کرد. بطوریکه اگر عکس بگیریم، در نرم افزار (مثلا فوتوشاپ) نیز خواهیم دید که نواحی مشترک بر هم منطبق خواهند بود.

ولی در صورتیکه در محور تنه دوربین چرخش انجام شود، تغییرات پرسپکتیو محسوس خواهد بود. در دوربین های غیر بازتابی که منظره یاب آنها از داخل لنز نمی بیند، نمی توان از منظره یاب برای پیدا کردن مردمک ورودی استفاده کرد. در این دوربین ها یا از مونیتور آنها برای دیدن تغییرات پرسپکتیو استفاده می شود و یا با گرفتن عکس و بررسی در رایانه (کامپیوتر ) این کار انجام می پذیرد.

برای سرعت بخشیدن به کار، می توان با استفاده از روش قبلی که در بالا شرح داده شد، محل تقریبی مردمک ورودی را تعیین نمود و سپس دوربین را بر روی یک هد سه پایه پانوراما متصل کرد و با جابجایی نقطه ای دوربین و مشاهده صحنه در حین چرخش دوربین در هر نقطه و بررسی تغییرات پرسپکتیو در آن نقطه، محل دقیق مردمک ورودی را پیدا نمود. در این روش مراحل پیداکردن مردمک ورودی به شرح زیر است:

مراحل پیداکردن مردمک ورودی

1) سر پانورامای سه پایه را تراز کنید. با استفاده از تراز روی سه پایه یا تراز جداگانه ای مثل ترازهای حبابی ، طوری سر سه پایه را تراز کنید که در محل محور چرخشی آن در تمام جهات تراز باشد.

تراز کردن سر سه پایه پانوراما در چند مدل مختلف (پیکان های قرمز محل تراز را نشان می دهند.)

2) دوربین عکاسی را بطور عمودی (در صورت امکان) و در حالتی که سطح سنسور آن تراز باشد بر روی سه پایه ببندید.

3) در ابتدا دوربین را طوری بر روی سه پایه تنظیم کنید که مرکز لنز دوربین در راستای مرکز محور چرخشی سه پایه قرار گرفته باشد. برای این کار از ناحیه جلو دوربین به آن نگاه کنید و آن را جابجا کنید تا خطی که بطور عمودی از وسط لنز می گذرد، در امتداد خط مرکزی محور چرخشی سه پایه قرار گیرد.

دوربین را جابجا کنید تا خطی که بطور عمودی از وسط لنز می گذرد، در امتداد خط مرکزی محور چرخشی سه پایه قرار گیرد.

4) با استفاده از ریل لغزنده سه پایه (Sliding rail)، دوربین را به سمت جلو یا عقب ببرید تا محلی که قبلا بطور تقریبی برای مردمک ورودی تعیین کرده بودید بر روی محور چرخشی سه پایه قرار گیرد. برای این کار از زاویه کناری دوربین به آن نگاه کنید و آنقدر آن را جابجا کنید که محل تقریبی مردمک ورودی بر روی محور چرخشی سه پایه واقع شود. در لنزهای زوم دقت کنید برای هر فاصله کانونی مشخص، محل مردمک ورودی متفاوت است و محل مورد نظر برای فاصله کانونی خاصی که انتخاب کرده اید را به روش مذکور تنظیم کنید.

دوربین طوری جابجا شود که محل تقریبی مردمک ورودی بر روی محور چرخشی سه پایه قرار گیرد.

 

 

5) دوربین را در مقابل یک صحنه قرار دهید که دارای عناصر نزدیک در پیشزمینه و همچنین عناصر دور در پسزمینه باشد.

حالا برای پیدا کردن محل دقیق مردمک ورودی، به داخل منظره یاب (Viewfinder) نگاه کنید(یا می توانید از مونیتور Live view دوربین هم استفاده کنید). یک جسم در ناحیه پیش زمینه را با یک ناحیه در پسزمینه را در نظر بگیرید و ببینید در داخل منظره یاب (یا مونیتور دوربین) چه راستایی نسبت به هم دارند.

6) در این مرحله دوربین را به یک سمت (چپ یا راست) بچرخانید به اندازه ای که یک سوم از سطح کادر تصویر جابجا شود. یعنی دوربین را به همان میزان که برای گرفتن عکس های متوالی پانوراما جابجا می کنید از طریق محور چرخشی سه پایه به یک سمت بچرخانید.

فرض کنید دوربین را به سمت راست حرکت دادید، در این حالت مجددا به راستای جسم درنظر گرفته شده در نزدیک نسبت به ناحیه دور در پسزمینه توجه کنید. اگر راستای آنها تغییر نکرد، یعنی محور چرخش دوربین دقیقا بر روی مردمک ورودی است (و خیلی خوش شانس بوده اید که زود آن را پیدا کرده اید! ) ولی اگر با چرخاندن دوربین به راست، ناحیه دور در پسزمینه هم نسبت به جسم نزدیک، به سمت راست جابجا شد این نشان دهنده این است که مردمک ورودی عقب تر از محور چرخش سه پایه است و باید دوربین را بر روی سه پایه کمی به جلو جابجا کنید. این کار را با تنظیم ریل لغزنده سه پایه انجام دهید.

7) جابجایی دوربین به جلو (و یا عقب) را به صورت میلیمتری آنقدر انجام می دهید تا زمانی که با چرخش دوربین حول محور چرخشی سه پایه، تغییری در راستای اجسام نزدیک نسبت به نواحی پسزمینه تصویر ایجاد نگردد.

در این حالت مردمک ورودی (Entrance Pupil) لنز شما دقیقا بر روی مرکز چرخشی سر سه پایه قرار گرفته است. پس این ناحیه از لنز را که بر مردمک ورودی آن منطبق است به خاطر بسپارید و یا بر روی بدنه لنز علامت گذاری کنید تا در هنگام استفاده مجدد از این لنز برای گرفتن عکس پانوراما، محل مردمک ورودی آن مشخص شده باشد.

اگر لنز شما زوم است، برای هر فاصله کانونی مشخص بایستی مراحل بالا را جداگانه انجام دهید تا بتوانید برای هر فاصله کانونی، محل مردمک ورودی آن را بر روی بدنه لنز تعیین کنید.

روش مورد استفاده در دوربین های عکاسی غیربازتابی

در دوربین های عکاسی غیربازتابی مثل دوربین های کامپکت که منظره یاب از میان لنز صحنه را نمی بیند، برای تعیین محل مردمک ورودی لنز، می توانید پس از استقرار دوربین بر روی هد پانورامای سه پایه، ابتدا با روش اول ناحیه تقریبی مردمک ورودی را تعیین کنید و سپس برای تعیین دقیق آن، با انجام هر تغییر در محل دوربین، یک عکس بگیرید و آن را در مونیتور باز کنید. با بزرگنمایی 100 درصد آن را مشاهده کنید و تغییرات راستای اجسام پیشزمینه را نسبت به پسزمینه بررسی کنید، و بر اساس آن دوربین را به صورت میلیمتری به جلو و عقب آنقدر جابجا کنید تا محل مردمک ورودی را بیابید.

جداول تعیین محل مردمک ورودی (نقطه گرهی )

برای تعیین محل مردمک ورودی بر روی لنز های مختلف، جداولی تنظیم شده است که در لنز های مختلف، محل مردمک ورودی را بر حسب فاصله از ناحیه ابتدای لنز (Base) که به تنه دوربین متصل می گردد نشان می دهند. این فاصله معمولا تحت عنوان طول مردمک ورودی (Entrance Pupil Length ) یا L2 نامیده می شود.

مثلا در یک لنز Nikor AF 18mm f/2.8 D طول مردمک ورودی به میزان 36mm تعیین شده است. یعنی از محل اتصال لنز به دوربین اگر به اندازه 36mm ، نقطه ای را در سمت ناحیه جلوی لنز مشخص کنید، آنجا محل مردمک ورودی لنز می باشد. یا مثلا در مورد لنز Canon EF 24-70 f/2,8 L II وقتی که لنز بر روی فاصله کانونی 24mm می باشد، اندازه L2 معادل با 77mm و وقتیکه فاصله کانونی آن روی 70mm باشد، اندازه L2 به میزان 49mm تعیین شده است.

توضیح اینکه L2 برای نمایش اندازه طول مردمک ورودی بکار می رود و L1 برای نشان دادن فاصله بین محل اتصال سه پایه روی دوربین (از نقطه وسط مونت یا روزنه ای که سر سه پایه روی دوربین پیچ می شود) تا لبه تنه دوربین در جایی که پایه لنز بر روی آن متصل می گردد بکار می رود. به عبارتی L1 اصطلاحا نشاندهنده طول مونت سه پایه (Tripod mount length) بر روی دوربین می باشد.

نمایش اندازه طول مردمک ورودی (L2) و طول مونت سه پایه (L1) بر روی یک مدل دوربین عکاسی

در پایان لازم است از استاد عکاسی صنعتی و تبلیغاتی جناب آقای مجید پناهی جو که رهنمود های ایشان در شکل گیری این مقاله بسیار موثر بود قدردانی به عمل آورم.


گردآوری و تالیف: امیر دولتیاری                


منابع:

  1. Arnaud Frich (2018). Finding the nodal point. Retrieve from www.panoramic-photo-guide.com on Mrc 8.
  2. Arnaud Frich (2018). Adjust Entrance Pupil. Retrieve from www.panoramic-photo-guide.com on Mrc 8.
  3. Josh (2018). Prime vs Zoom Lenses. Retrieve from http://expertphotography.com on May 24.
  4. Richard Korff (2005). Entrance Pupil Database. Retrieve from https://wiki.panotools.org on May 13.
  5. ohn Houghton (2013). Finding the No-Parallax Point. Retrieve from www.johnhpanos.com on Jun 2.
  6. Editors (2018). Nodal Points-Lens Types. Retrieve from https://dr-clauss.de on May 13.
  7. Bill Claff (2018). Where is the entrance for the pupil of a lens? Retrieve from www.nikonians.org on Jun 2.
تعداد بازدید از این مطلب: 331
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


به وبلاگ من خوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود