میرزا محمد رضای کلهر فرزند محمد رحیم بیک کلهر کرمانشاهی از خوش نویسان به نام دوره ناصرالدین شاه قاجار به شمار است. محم درحیم از سردسته های ایل کلهر بود که اولاد ارشدش موسوم به نوروز علی بیک جانشین پدر گردید.
لکن میرزای کلهر از روی ذوق و علاقه و قریحه ذاتی به مشق خط نستعلیق راغب گردید. و از سن جوانی به تهران آمده و پیش میرزا ابو محمد. و میرزا محمد خوانساری شاگرد میرزا محمد مهدی خوانساری استاد خط زمان مشق می کرده است. (از خطوط میرزا مهدی مذکور کتیبه ی زیبای سر درب مسجد شاه تهران است.)
میرزا رضا پر اثر تحمل رنج و کوشش زیاد و نشان دادن نبوغ ذاتی خود در خط نستعلیق سرآمد خوش نویسان روزگار خود از کار درآمد و سبك جدیدی را بر روی کار آورد که بی تردید بعد از میر عماد قزوینی وی اختراع کننده قسمتی از قواعد و آداب خط و خوش نویسی گردید و روش خط نستعلیق فعلی تا حدی مولود افکار و سلیقه و قوه ابتكارات اوست.
باید افزود که البته میرزا همان رویه میرعماد را دنبال کرد منتهی سلیقه های خود را به آن اضافه نمود، فی المثل کوتاه نوشتن مدها و کوچک کردن شمره ها یا دوایر و نیز تغییراتی در سایر قواعد و ترکیبات خط به عمل آورده تا در واقع همان اصول خط میرعماد باکیفیت نوی ظهور کرد.
کلهر خوشنویسی است که بعضی وی را تالی میرعماد می دانند. آثار کلهر به ندرت به دست می آید و سیاه مشق های وی غالباً رقم ندارد. در معیار و ارزش هنرشناسی ایران در قرن سیزدهم او از کسانی است که آثار بدیع و غنی خلق کرده و ارمغان موهبت آمیزی را برای هنر خوشنویسی به ارمغان آورده اند. و لذا نامشان چون خورشیدی طالع در آسمان هنر می درخشد. از آثار کلهر آنچه به چاپ رسیده بدین شرح است:
۱. دیوان قاآنی ۲. دیوان یغما جندقی ۳. دیوان فروغی بسطامی ۴. مخزن الانشاء ۵. فیض الدموع ۶. سفرنامه ناصرالدین شاه به خراسان ۷. سفرنامه ناصرالدین شاه به کربلا ۸. روزنامه شرف ۹. روزنامه اردوی همایون ۱۰. وقایع اتفاقیه ۱۱. ریاض المحبین- و از اهم آثارش یک نسخه فیض الدموع (خطی) موجود در کتابخانه سلطنتی ایران می باشد.
این خطاط بزرگ بیشتر اوقات شبانه روز خویش و به قولی شانزده ساعت آن را صرف امور خط نویسی می کرد و برای امرار معاش به کتابتی مختصر و دریافت مزدی اندک می ساخت و نیز شاگردانی را تعلیم می داد و ماهیانه پنج ریال (به پول آن ایام) از هر یک از تلامیذ بابت حق التعلیم دریافت می داشت. از میان شاگردان معروف کلهر، ملک الخطاطین و صدرالکتاب از مبرزین خطاطان هستند ولی با این همه نه این دو نفر و نه سایرین به قدر عمادالکتاب موجبات اشاعه و انتشار شیوه انحصاری وی را فراهم نساختند.
ناگفته نماند که از شاهکارهای خط نستعلیق در دوره اخير خط میرزا محمدحسین سیفی (عماد الکتاب) در زندان است که سبك اعجاب آوری را حفظ کرده و کمال زیبائی هنر خط را ارائه می دهد و هر هنر شناسی آن خطوط عالی را بنگرد مسحور پنجه ی قادر و مبهوت کلک افسونگر وی گردیده و روح پر فتوح او را شاد می نماید.
و زبان به تقدیس و تحسین او می گشاید با شرحی که گذشت اغلب خوشنویسان بعد از میرزا محمد رضای کلهر دانسته یا ندانسته بلاواسطه یا مع الواسطه از تلامذه او هستند.
باری کلهر مدتی در محله سنگلج در محل دباغ خانه، خانه محقری در اجاره داشت و در آنجا سکونت کرده بود. اثاثیه خانه این مرد عبارت بود از چند تکه حصیر و چند قطعه نمد پشمی و در آمد او در یک ماه بالغ بر بیست تومان نمیشد که با آن به سختی تمام زندگی می کرد.
میرزا رضا با وجود دارا بودن خط خوش شعر نیز می سروده و خوب معانی شعر را می فهمیده است و از سروده های او فعلاً در حدود یک هزار و پانصد بیت در دست است کلهر به واسطه خوشنویسی و وارستگی مورد احترام تمام رجال و اعیان بود مخصوصاً میرزا محمد حسین خان فروغی (ذکاء الملک) وی را خیلی معزز و محترم می داشت. بالاخره کلهر در روز جمعه ۲۵ محرم الحرام سال ۱۳۱۰ هزار و سیصد و ده هجری قمری درگذشت و در قبرستانی که اکنون (در حسن آباد) محل اداره ی آتش نشانی شهرداری است مدفون گردید یادش گرامی باد هر چند که از کالبد خاکی او اثری باقی نیست.
میرعماد حسنی سیفی قزوینی (۹۶۱ – 1024 هجری قمری) از سلسله سادات گرام حسینی قزوین و از خوشنویسان مشهور و استاد چیره دست خط نستعلیق در عهد شاه عباس بزرگ صفوی 996- 1038 و شهره آفاق و معروف اقطار است. اجداد او در دستگاه پادشاهان صفویه دارای مناصب و مشاغل کتابداری و استیفاء بوده اند خاصه میرحسنعلی جد اعلای او از کتّاب و منشیان معروف ذیشأن و ملقب به حسنی بوده است.
با اینکه شجره حسینی داشتند، میرعماد نظر به اینکه با (عمادالملک) که یکی از بزرگان دربار پادشاه بود معاشرت داشت و طریق ارادت نسبت به وی می ورزید ملقب به (عماد) گردید. میرعماد در زمان جوانی در قزوین که مسقط الرأس وی بود به کسب فضائل و معلومات متداول عصر پرداخته سپس متوجه تعلیم خط گردید. ابتداء شاگرد عیسی بیک رنگ نگار بوده و پس از مدتی نزد مالک دیلمی در یکی از قراء قزوین به تکمیل خط همت گمارد تا به جائیکه حسن خط شاگرد از استاد در گذشت و خود حس کرد که از این استاد مستغنی شده است چون آوازه شهرت خط ملا محمد حسین تبریزی را که او نیز در حسن خط از استادان بی نظیر بود شنید به شوق خدمتش به تبریز شتافت و آنقدر سرگرم خط گردید که گویند در سه سال فقط یک بار بیشتر مجال نکرد که موی سر بسترد.
روزی یکی از قطعات سیاه مشق خود را نزد استاد نهاد و با کمال ادب در برابر ایستاد. استاد چون آن خط را دید تعریف نمود و گفت: (تو نیز ای فرزند سعی کن روزی چنین توانی نوشت و گر نه قلم زمين گذار) میرعماد به استاد عرض کرد که این خط را خود نوشته ام استاد در بحر حیرت فرو رفت و فوراً خط را بوسید و بعد از تشویق بی اندازه فرمود: (در کشور خط امروز سلطنت تو را مسلم است و تمام دست ها زیر دست تست) و همین سخن در حکم گواهی نامه تحصیلی هنر خط میرعماد بود، طولی نکشید که بر همه محقق شد در قلمرو خط استادی مسلم است. میر چون دانست به مقام اجتهاد در رشته خط نستعلیق رسیده است بنا بر اشاره استاد به روم رفت و در آنجا مدتی به سیر و سیاحت و ملاقات اساتید خط آن دیار پرداخت و وزراء و اعيان روم به خدمتش می شتافتند. در این سفر از میر خطوط زیادی در روم به یادگار ماند سپس به خراسان رفت و مدتی هم در هرات ماند بعد به قزوین برگشت در همه این بلاد علاقمندان به خط به خدمتش رسیده از هنر و کمال او استفاده می نمودند.
خطوطش در ساختمانهای باقیمانده از عهد صفویه در قزوین فراوان است و از جمله : کتیبه ی حمامی است که این شعرها از آن است:
بر امیر گونه به یک میمون باد
این عمارت به حق آل رسول
هر که در وی رود صفا یابد
به دعا گوئیش شود مشغول
همچنین خط میر - روی سنگ های مقابر در امامزاده قزوین فراوان بوده که به واسطه خوشی خط برده اند و یا به مرور ایام شکسته و از بین رفته است میرگاه به تفریح و تفرج سوی رودبار رشت و گیلان نیز می رفته و عموم طالبان خط به حضورش شتافته و بهره می یافتند تا سال ۱۰۰۸ هجری که آوازه هنرپروری در بار صفویه در افواه پیچید و دانشمندان و هنرمندان از شهرها روی به اصفهان می آوردند. میرعماد هم عازم اصفهان گردید و در دربار شاه عباس بزرگ مورد مرحمت و تفقد شاه هنردوست و احترام خاص امرا و رجال و درباریان قرار گرفت. دیری نپائید که شاگردان فراوانی از طبقات مختلف به دور این شمع فروزان هنر جمع آمدند و کسب فیض نمودند. از خطوط نستعلیق جلی او فقط در تکیه میراصفهان واقع در قبرستان تخت فولاد که در یکی از حجرات آن تکیه قرب قبر میرابوالقاسم میر فندرسکی است این غزل حافظ به مطلع :
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشانست
به خط سه دانگی به طریق کتیبه نویسی باقي مانده است. بالجمله مدت شانزده سالی که میر در اصفهان مقیم بود شاگردان شایسته ای تربیت نمود که عده ای از آنها خود از اساتید بزرگ خط به شمار می روند و از این دسته اند :
نورالدین محمد لاهیجی - سید علیخان جواهر رقم - عبدالرشید دیلمی - میر ابراهیم (پسر میر عماد) ابو تراب اصفهانی – میرزا عبد الجبار اصفهانی - محمد صالح خاتون آبادی - درویش عبدی بخاری - میرزا تقی مستوفی - محمد فاضل و سایرین. میر بعد از ورود به اصفهان از خطوط بابا شاه اصفهانی و میرعلی هروی قدری اقتباساتی کرده و تغییراتی در خط نستعلیق داد و برای خط اصول و قواعدی ایجاد نمود که باعث تکمیل این قلم و زیبائی و شیوائی آن گردید.
باری چون میر در نزد شاه دارای قرب و منزلت بسزائی بود محسود اقوان و خوشنویسان گردید و مخصوصاً که علیرضای عباسی خوش نویس معروف و هم شاگرد قدیم او در نزد شاه عباس از هرگونه سعایت امتناع نداشته است. میر چون به کشور عثمانی مسافرت کرده و با اهل سنت معاشرت نموده و علاقه ای به آنها پیدا کرده بود و تعصبات گوناگون در بار شاه عباس موافق سلیقه اش نبود و تصادفاً چند بار هم از زبانش جاری شده بود که: (اگر این مختصر اختلاف در بین این دو دولت و ملت اسلامی از بین می رفت بسیار به جا بود.)
از آنجا که پیشرفت مملکت داری شاه عباس بر اساس همین اختلافات و تعصبات بود. بد خواهان از او در نزد شاه سعایت کردند و موضوع را با پیرایه ای به شاه رساندند و کار به جائی رسید که شاه عباس نسبت به او بدبین شد و به کلی او را از نظر انداخت بنابراین سبب قتل میرعماد گویا اختلاف آئین بود. از آنکه شاه عباس تعصب زیاد در تشیع داشته و میر گویا خود و طایفه اش سنی بوده اند. (العهدة علی الراوی.) چنانکه گویند کراراً شاه به تعرض این ابیات حکیم فردوسی را برای میرعماد می خواند :
که من شهر علمم علیم درست
درست این سخن قول پیغمبر است
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و ولی گیر جای
در این هنگام هر چه نظر شاه از میر بر می گشت و محبت از او برمی گرفت بر عزت.
و احترام علیرضای عباسی که او نیز از استادان خوشنویسان آن عصر و از رقبای هنری وی بود افزوده می شد. این فرد ممتاز خوشنویش با میر از زمان جوانی هر دو شاگرد ملا محمدحسین تبریزی بودند. رقیب سعایت ها نمود و شاه هم روی اصل رنجش از میرعماد علیرغم وی پی در پی علیرضا را تشویق می کرد و حتی شمعدان طلا بر دست می گرفت تا علیرضا در پرتو آن مشق کند و خود مانند شاگردان زانو زده برای تعلیم نزدش می نشست و نیز کتابداری کتابخانه سلطنتی را به او مرجوع داشت و آشکارست که این مسایل ناگوار بر رنجش استاد می افزوده و او را وادار به گله گذاری از شاه می نموده تا جائیکه کم کم دامنه گله گذاری به شکایت منتهی شده کنایات در مواجهه می گفت و به نوشتن نامه های ملامت آمیز و نیش دار فراوانی در انتقاد از او نظماً و نثراً مبادرت می ورزید و نتیجتاً دامنه این اختلاف به تعنت و ملامت کشیده و به ستیزه و لجاجت انجامید. وقتی هم در یکی از مراسلات خود این شعر را نگاشته بود:
ما نداریم از رضای حق گله
عار ناید شیر را از سلسله
تا آن که شاه مبلغ هفتاد تومان برای میر فرستاد و از او تقاضای نوشتن شاهنامه نمود. یک سال بعد کسی نزد میر روانه و شاهنامه را مطالبه کرد. میر هفتاد بیت از ابتدای شاهنامه را که به قلم آورده بود به آن شخص داد و به شاه پیغام داد که :
(وجه سرکاری زیاده بر این کفاف نکرد) شاه از این معنی بسیار رنجید و ابیات را پس فرستاد میر در همان حال در مجلس بیت ها را با مقراض چیده و هر بیتی را به یکی از شاگردان خود داد و آنها هم در مقابل هر بیت یک تومان دادند و در اندک زمانی هفتاد تومان جمع شد و آن را به فرستاده شاه داد. چون شاه از ماجرای آگاه شد غضبناک گردید و کینه ی وی را در دل گرفت تا بالاخره روزی تاب و تحمل سخنان نیش دار میر را نیاورده بر زبانش گذشت که : (کسی نیست مرا از دست این سنی نجات دهد؟)
با اینکه حقیقتاً معلوم نیست مقصود شاه از ادای اين جمله کشتن میرعماد بوده باشد اطرافیان و حواشی شاه این گفته شاه را تعبیر به فرمان قتل کردند و لذا در سنه ۱۰۲۴ هجری شبی رئیس ایل شاهسون قزوین موسوم به مقصود بیک مسگر که مردی متعصب بود و با میر مؤانستی داشت بر در خانه آمد او را به شب نشینی به خانه خود دعوت کرد میرعماد با فرزند خود میر ابراهیم بیرون آمد مقصود بیک طفل را به بهانه ای برگرداند در حالی که شب هنگام میر روانه مقصد بود سر راه خانه به دست تنی چند از اجامر و اوباش به ضرب کارد و دشنه به وضعی شقاوت کارانه و مظلومانه در سن ۶۳ سالگی کشته شد.
پس از کشته شدن میر تا بامداد جنازه وی بر روی زمین ماند و چون مغضوب شاه بود و از این پیش آمد استنباط می شد که قتل وی به امر نهانی شاه صورت گرفته هیچ کس جرأت ننمود بر سر نعش میر حاضر شود و به کفن و دفن آن اقدام ورزد تا سرانجام اول کسی که ناله کنان بر سر کشته میرعماد آمد میرزا ابوتراب اصفهانی خوشنویس بزرگ و خلیفه میر بود که به اتفاق عده ای از شاگردانش اعضاء و جوارح استاد را از میان خاک و خون گرفته با احترامات شایسته به این کار دست زدند. میرزا صالح پسر ابوتراب گوید: پدرم به خواب دید میرعماد به او فرمود ای فرزند انگشت کوچک من را به خاک نسپردی پدرم رفت در محل قتل میان خاک انگشت را به دست آورد و ملحق به بدن کرد. میرزا ابوتراب دارای طبعی روان بود چنانچه در رثاء میرعماد اشعاری سروده که مطلعش این است:
دهر پرفتنه و پرمشغله و پر غوغاست
شرح این ماتم و این سوک که را خود یار است
او نیز برای مزار میر سنگی زیبا و شایسته تهیه کرد لیکن از ترس شاه عباس هرگز جرأت ننمود آن را بر مرقدش نصب کند و همچنان ماند تا بر گور خودش نهادند. باری چون صبح خبر شهادت میر در شهر شایع شد شاه اظهار تأسف کرد و فرمان داد که قاتلان میر را یافته سیاست کنند و به هنگام تشییع جنازه به امر شاه گروهی از بزرگان و شاهزادگان شرکت داشتند. سرانجام او را در گورستان طوقچی دفن کردند. افسوس که یک دنیا هنر به زیر خاک رفت. علی قلی خان داغستانی (واله) - متوفی ۱۱۶۲ هجری قمری در کتاب ریاض الشعرا به مناسبت این واقعه ابیات نغزی آورده و ظاهراً عقیده اش به طنز و کنایه در فحوای شعر زیر مبنی بر این است که قتل میر به امر پنهانی شاه عباسی بوده است :
خوش آنکه شب کشی و روز آئیم بر سر
که آه این چه کس است و که کشته است او را
وقتی که خبر شهادت میر در سراسر ایران و هند و عثمانی انتشار یافت در بعضی از شهرها مجالس عزاداری برایش بر پا ساختند و از آن جمله جهانگیر پادشاه هند بر کشته شدن میر تأسف فراوان خورد و مجلس سوگواری باشکوهی برپا کرد و نقل می کنند که از زبان شاه گذشت که : (اگر زنده میر را به من می دادند هم وزن او جواهر می دادم). فی الجمله آن که خط نستعلیق به دستیاری خوشنویسان تحول و تغییراتی یافت تا به دست میرعماد به درجه کمال رسید و او بود که با وضع قواعد در تکمیل و توسعه خط زحمات زیادی کشیده و در تطبیق کلمات واحد و هماهنگی حروف مساعی و ذوق و نبوغ بسیار به کار برده است و به خصوص در ده سال آخر عمر خود شیوه مستقلی اختیار کرد که بعد از آن تمام خوشنویسان از آن پیروی نمودند و همان اسلوبی است که پس از گذشتن سیصد و پنجاه سال - دیگر کسی نتوانسته نکته ای از آن گرفته و یا نقطه ای به آن بیفزاید و یا بر گیرد. به طور قطع و مسلم از این پس در مشرق زمین عموماً و ایران خصوصاً دیگر مادر گیتی چون او فرزندی استاد نخواهد پرورد. میر در لطافت قلم و قدرت کتابت خط را از خفی تا چهار دانگ فوق العاده عالی و با قاعده و زیبا و شیوا می نوشته و مختصر تمام محاسنی که برای فرد اکمل خط نستعلیق ذکر کرده اند اعجاز می نموده. خطوط او از لحاظ نفاست و ممتازی بی نظیر و چشم بینندگان را خیره می سازد و هرکس آن خطوط عالی را بنگرد زبان به تقدیس و تحسین او می گشاید و روح پر فتوح او را شاد می نماید چنان که میرعبدالغنی تفرشی خوشنویس و شاعر معاصر میر در رباعی ذیل وی را به بهترین وجهی ستوده است:
تا کلک تو در نوشتن اعجاز نماست
بر معنی اگر لفظ کند ناز رواست
هر دایره ترا فلک حلقه به گوش
هر مد ترا مدت ایام بهاست
میرعماد بی تردید سر آمد نستعلیق نویسان جهان است که به زور پنجه هنرمندی و کلک جادو رقمی خط نسخ بر نوشته های خوشنویسان طراز اول سلف و خلف کشیده و گوئی حسن خطش چنان صفائی به روی کار آورده که می توان گفت نی قلمش در خاک ریشه نکرده و آثارش دنیا را به خود متوجه گردانیده.
از کلک میر آثار متعددی از قطعات و مرقعات و کتب و رسائل به جای مانده و اکنون زیب و زینت کتابخانه های مهم عالمست و از جمله گویا شاهنامه ی فردوسی را هم نوشته بوده که علیرضای عباسی آن را بحلیه صور در آورده و گویند بسیار نفیس و پر قیمت بوده است و متأسفانه فعلاً معلوم نیست در کجاست به همچنین یک نسخه ی خطی مثنوی یوسف و زلیخای جامی مکتوبه به سال (۱۰۱۸ هجری) به قلم میرعماد و دارای عناوین و لوح و جدول و حاشیه زرنگار و مینیاتورهای رنگین مد زیبا در کتابخانه ی عمومی شرقی بانکی پورپنتا در (هند) موجود است.
میر خود ذوق عرفانی و طبع شعر خوشی داشته گاهی اشعار دلچسبی سروده و از جمله در خصوص خط زیبای خویش گفته و هم به خط خود نوشته است :
الا ای بی نظیر خطه خط
کسی ننوشته از تو در جهان به
چو از کلک تو گردد دال مرقوم
ز هر دو زلف و قد دلبران به
همچنین گفته است:
منم در قلم شیر این نیستان
سر خامه ام سوده بر آسمان
ز اهل قلم نیست همتای من
همین قطعه برهان دعوای من
تو گفته ای که دهی بوسه و ستانی جان
بیا بده بستان، ختم کن معامله را
نیز این اشعار را هم او گفته:
هنر ز بی هنری به اگر چه مرد هنر
خطر ندارد و دارد هزار گونه خطر
خطر بود هنری را ز بی هنر لیکن
هم از هنر هنری را فراید آب و خطر
کسی که گوهر پاکیزه دارد و دانش
اگر ندارد گوهر وگر ندارد زر
چو زر گوهر باشد عزیز خلق جهان
جهان بگیرد روزی بدانش و گوهر
گرت تنعم و آسودگی همی باید
خرد گزین که روان از خرد بیاساید
مجوی عشق که کاری، ز عشق برناید
تو را که میوه شیرین به دست می آید
چرا نشانی بیخی که تلخی آرد بار
جان از من و بوسه از تو بستان و بده
زین داد و ستد مشو پشیمان و بده
شیرین سخنی چو نیست دشنامی تلخ
گرد لب شکرین بگردان و بده
بوسه به من داده و رنجیده ای
باز ستان گر نپسندیده ای
از میر عماد یک پسر به نام میر ابراهیم و دختری به نام گوهر شاد بازماندند که هر دو خوشنویس بوده اند و بعد از قتل میرعماد با سایر خویشاوندان از بیم رؤسای قزلباش و دیگر دشمنان و معاندین جلای وطن کردند و گروهی به عثمانی و عده ای هم به هند رفتند. این بود شرح احوال میرعماد قزوینی استاد در تاریخ خط ایران به طور اجمال با مدارک مختصری که در دست است.
مکتب یاقوت در قرن هشتم از پر فروغ ترین و بهترین ادوار رونق خوشنویسی است. در این سده خطاطان آثار گرانبهایی از خطوط سته به جای گذاشتند و اگر چه اینها که از شاگردان یاقوت محسوب می شوند بسیارند و ما به نام برخی از آنان قبلاً اشاره نمودیم اما ذکر نام و ترجمه احوال یکایک آنان در اینجا میسر نیست. ولی یکی از استادان معروف و طراز اول خط نسخ که ذکر نام او شایسته این مقام است مولانا احمد نیریزی (قبلةالکتاب) است که با آنکه ملا یاقوت در اکمال خط نسخ کوشیده اما چنین می نماید که خط میرزا احمد نیریزی از حیث زیبایی و استحکام برخط او و همچنین عده ای دیگر از خط نویسان درجه اول این قلم مزیت داشته باشد گفته اند:
سعی کن در مشق تا چیزی شوی
مثل احمد خان نیریزی شوی
وضع خطوط ایرانی و خوشنویسان معروف آن
چنانکه پیش از این گفته شد تا قرن هشتم هجری خطوط متداوله ممالک اسلامی همان اقلام سته بود ولی از اواسط قرن هشتم هنر خط رو به تكامل رفت و متناوباً سه قلم از خطوط اسلامی به عناوین تعلیق و نستعلیق و (شکسته نستعلیق) به وجود آمد که اگر چه الفبای آنها مأخوذ از عربی است با این حال باید آن را از ابداعات خالص ایرانی دانست که ظرف سیصد سال با ذوق و سليقه ایرانیان پدید آمد و در اندک زمانی شیوایی آنها به درجه کمال رسيد و اگر چه سایر خوشنویسان دیگر ممالک اسلامی نظیر هندوستان و عثمانی و حتی مصر از خطوط مزبور تقلید نمودند ولی هیچ گاه به پایه و مایه ایرانیان نرسیدند. خط تعلیق از دو خط توقیع و رقاع ترکیب یافته و اکثر کتاب ها در قرن هفتم با آن نوشته می شد. این خط ابتدا برای نوشتن نامه به کار می رفته و سپس به صورت شکسته درآمد و خطی زیبا بود. به نظر متخصصین فن علت شکسته شدن خط تعلیق و اتصال بعضی حروف آن معلول سرعت در نگارش و بر حسب ذوق و سلیقه و تفنن کاتبان می باشد چون این خط به تدریج بین تمامی نویسندگان و منشیان زمان معمول و در مکاتبات و مراسلات دولتی به کار برده شد از این رو به خط ترسل مشهور گردید و اين خط چون کلماتش به یکدیگر پیوستگی داشت و تغییر و تبدیل در آن متعسر بود به خط تعلیق و ترسل معروف شد تا اینکه در اواخر تصرفات دیگری در آن صورت دادند و شکل مخصوصی یافت و آنگاه به خط دیوانی معروف گشت چنانچه قاآنی می گوید.
ای زلف تو پیچیده تر از خط ترسل
بر دامن زلف تو مرا دست توسل
آنچه در این زمینه به دست آمده و در این کتاب از آن بحث شده باعث سر بلندی و افتخار ماست زیرا از الهامات ذوقی هنرمندان ایرانی سرچشمه گرفته است.
اینها نبود مگر از الهامات ذوقی هنرمندان و نبوغ و خلاقیت ایرانی در فنون و صناعات چه :یک مطالعه سطحی و یک نگاه کوتاه به تاریخ خط و سایر آثار تاریخی به خوبی نشان می دهد که ایرانی همواره با مدد ابتکار و قدرت طبع ابداع و بر اثر تصرفات و اصلاحات در خطوط خواسته اند گامی بیشتر و فراتر برای تسهیل امر فرهنگی بردارند و ضمناً تنوع و تفنن را در ابداعات خطی خود ملحوظ و مرعی دارند و دليل این مدعا بررسی و نقد این رشته از تاریخ که مملو از شرح هنرنمائی های خوشنویسان گذشته است می باشد نکته دیگر که باید گفته شود اینکه چون خط شکسته تعلیق و شکسته نستعلیق مشابهت محسوسی با هم دارند می توان گفت بلکه این دو خط با الهام از تأثیر صور و اشکال یکدیگر به وجود آمده باشد حتی گفته شده است خط شکسته تعلیق و شکسته نستعلیق هر یک را به قلم جلی نویسند. طومار گویند و به قلم خفی نویسند غبار نامند.
عبدالمحمد خان مؤدب السلطان ایرانی در کتاب پیدایش خط و خطاطان نویسد، خواجه ابوالعال آن را از فروعات خط کوفی درآورد و حتی می گویند پ- چ و ژ – که قبل از او سه نقطه نداشته برای عدم التباس با حروف مشابه که در گذشته دارای یک نقطه بوده سه نقطه گذاشتن را وضع نمود. به خلاصه اینکه خواجه ابوالعال مذکور نیز در زمره ادبا و مشاهیر خطاطین و مخترعين زمان خود بوده همچنین از معروف ترین تعلیق نویسان بعد از او باید از خواجه اختیار الدین منشی گنابادی معاصر با (سلطان محمد خدا بنده فرزند شاه طهماسب صفوی) نام برد. از جمله خوشنویسان این قلم عبارتند از:
خواجه تاج سلمانی اصفهانی واضع 1_ عبدالحی استرآبادی - نجم الدین مسعود
ساوجی - درویش عبدالله سلطانی - ملک محمد منشی - مجدالدین ابراهیم - خواجه شهاب الدین عبدالله مروارید - بیانی کرمانی – میر منصور منشی - خواجه اختیارالدین منشی - میرعبدالله - ابراهیم - قاضی عبدالله خوئی - میرزا کانی.
بعد از قلم تعلیق نوبت به ظهور دو خط دیگر رسید، یکی نستعلیق و دیگری شکسته - نستعلیق که نخست خط نسخ تعلیق خوانده شد و بعد به تدریج هیئت لفظی آن تغییر یافت و نسخ تعلیق به صورت مخفف (نستعلیق) گفته شد زیرا این خط از تلفیق دو خط نسخ و تعلیق پیدا شدند و ما کنون می پردازیم به شرح آنها:
خط نستعلیق
بعد از ایجاد خط تعلیق نوبت به احداث خط نستعلیق رسید که از خطوط خالص ایرانی و از ابداعات خالص ایرانیان است و به واسطه زیبایی ظاهر آن را به حق و انصاف (عروس خطوط اسلامی) می نامند.
چنانکه از تاریخ خط و خوشنویسی مستفاد می شود در قرن نهم شیوه نستعلیق نویسی مرسوم و به خوبی آشکار بوده ولی گویا اختراع آن قبل از این تاریخ شده است زیرا در قرن دهم خوشنویسانی در این قلم زندگی می کرده اند که آثاری از آنها در دست است. در هر صورت وضع خط نستعلیق را که از نسخ و تعلیق استنباط شده در زمان امیر تیمور گورکانی به خواجه میرعلی تبریزی (قوده الکتاب) نسبت داده اند و گویند پسرش خواجه میرعبدالله آن را کامل نمود. میرعلی تبریزی اولین کسی است که نام او به ایجاد خوشنویسی خط نستعلیق در افواه جاری و در کتب و تذکره ها یاد شده است. از خطوط او جز یک قطعه مسلم گویا قطعات دیگری موجود نیست و خطوطی که به او منتسب است صحت انتساب آن معلوم نمی باشد.
نظام الدين سلطانعلى بن مشهدى ملقب به قبلة الكتاب و زبدة الكتاب و سلطان الخطاطین در کیفیت توضیع خط نستعلیق و در منقبت و محمدت خواجه مزبور می گوید:
نسخ تعلیق گر خفی و جلی است
واضع اصل خواجه میر علی است
حسبش بود با علی ولی
نسبتش نیز می رسد به علی
تا که بوده است عالم و آدم
هرگز این خط نبوده در عالم
وضع فرمود او به ذهن دقیق
از خط نسخ و ز خط تعلیق
نی کلکش از آن شکر ریز است
اصلش از خاک پاک تبریز است
نکنی نفی او ز نادانی
بی ولایت نبوده تا دانی
کاتبانی که کهنه و نویند
خوشه چینان خرمن اویند
مولوی جعفر و دگر اظهر
خوش نویسان اشهر و اطهر
در جمیع خطوط بود شگرف
ز اوستادان شنیده ام این حرف
خط پاکش چو شعر او موزون
هست تعریف او ز حد بیرون
بد مفاخر به مجمع الافضال
شیخ شیرین مقال شیخ کمال
آنکه شعرش چو میوه های خجند
هست شیرین تر از نبات و ز قند
همه رفتند زین جهان خراب
رخ نهفتند در نقاب تراب
بهرشان آنچه خوانم و دانم
روح الله روح هم خوانم
سلطانعلی مشهدی از خوشنویسان بزرگ و معاصر با سلطان حسین بایقراء و مورد مرحمت و کرامت وزیر معارف پرورش امیرعلی شیر نوائی بوده است. خط نويسی به طور اعم از نسخ و نستعلیق و شکسته در عصر صفوی رایج گردید. و از جمله هنرهای آن عصر به شمار می رفت ولی به معنای اخص ظاهراً نستعلیق بیشتر از سایر خطوط مورد سلیقه خوش نویسان دوره صفویه قرار گرفته و با پیدایش این خط از آن تاریخ به بعد حدود سه چهارم کتابت ایرانیان به این قلم منحصر گردید زیرا اکثر خوش نویسان آن دوره نستعلیق نویس بوده اند و در روش تحریر این خط خطاطان تصرفاتی می نموده اند تا نوبت به میرزا جعفر تبریزی معروف به بایسنغری - رسید که از اساتید اولیه این قلم است.
از ابتدا پیدایش خط نستعلیق به مرور ایام استادانی در این قلم پیدا شدند که پایه خط را به جای بلندی رسانیده و آثاری ذی قیمت از خود باقی گذاشتند مانند اظهر تبریزی و غیره. بعد از او سلطانعلی مشهدی و شاگردان وی سلطان محمد نور و سلطان محمد خندان که هر دو از معاریف خوش نویسان شمرده می شوند و بعد از اینها ملا میر علی هروی معاصر سلطان حسین بایقراء ظهور کرد که از مبداء وضع خط نستعلیق تا عصر او کسی به استادی وی پدید نیامد.
این استاد شاگردانی تربیت کرد که بعضاً از اساتید بزرگ این خط بوده و از این جمله اند : سید احمد مشهدی - محمود شهابی - مالک دیلمی - محمد حسین کشمیری. سرانجام بعد از میرعلی نوبت به میرعماد معاصر (شاه عباس بررگ صفوی) رسید که در این طراز به عالی ترین مدارج والا صعود نمود و تغییراتی که به دست او در این خط صورت گرفته تا امروز متبع است.
بنابراین در قرن سوم هجری با ظهور ابن مقله برخی خطوط به دست او ایجاد ( که شرح آنها در فوق داده شده) و خوشنویسی وارد مرحله نوی شد. این مرد بزرگ که از بزرگان مشاهیر هنرمندان دوره اسلام است سرگذشت بس اسفناک و عبرت انگیز دارد.
از بررسی تاریخچه ایجاد خطوط چنین استنباط می شود که هیچ مخترع خوشنویسی در اختراع اقلام خط به قدرت او نیامده است مگر ابن مقله که به اصطلاح خطاطان اقلام سته (خطوط اصول) که اصول خط های متداول اسلامی است یعنی:
محقق - یک دانگ و نیم دور چهار دانگ و نیم سطح.
ریحان - تابع محقق است زیرا که اصول هر دو یکی است.
ثلث - دو دانگ دور چهار دانگ سطح.
نسخ - تابع ثلث است. اقلام دیگر برای کتابت قرآن منسوخ و منحصر به این قلم شد. توقيع - سه دانگ دور و سه دانگ سطح دارد. سجلات و توقیعات را به این خط می نوشتند.
رقاع - تابع قلم توقيع است. رقعه ها و عناوین کتب را بدین خط می نگاشتند.
را از خط کوفی اقتباس کرده و پدید آورده است. به اعتقاد یک عده از مورخین نسبت وضع همه این اقلام خطوط به دو درست نیست و القلقشندی در این مورد اشاره ای کرده و می گوید: « بسیاری می پندارند اول کسی که وضع اقلام جدید کرد ابن مقله وزیر است و روا نیست و من به این اقلام خط دیده ام که در دو قرن قبل از ظهور ابن مقله نوشته شده است منتهی صورت آن خطوط بی شباهت به خط کوفی نیست. »
در مورد ایجاد خطوط شش گانه مذکور در فوق خواه واضع آن ابن مقله باشد. یا دیگری آنچه محقق و مسلم است این مرد پیشرو نهضت خوش نویسی و مروج معروف یکی از مهمترین مظاهر هنری اسلامی است و نکته قابل توجه اینکه ابن مقله اقلاً بدون شک در تکمیل و ترویج خطوط موجوده بسیار کوشیده و به بعض آنها سر و صورتی داده و هم قواعدی برای آنها مقرر داشته است. از آثار ابن مقله به استثنای یک جزوه قرآن که در کتابخانه خدیوی مصر و یک قطعه خط در کتابخانه سلطنتی ایران (یا احتمالاً به ندرت در بعضی از موزه های دنیا) موجود است، چیزی در دست نمی باشد و اما این دو اثر با اینکه فاقد امضاء هستند. آنها را به او نسبت داده اند. بنابراین درباره خوشنویسی او نمی توان اظهار نظر و حکم نمود، فقط گفته اند اولین چیزی که ابن مقله نوشته است: قرآنی است به خط نسخ که سرسوره های آ ن را با خطوط محقق و ریحانی نگاشته است. به هر حال بیشتر مایه شهرت او در السنه شعرا و ادبا همین خط است. سعدی درباره او می گوید:
کاش بودی ابن مقله در حیات
تا بمالیدی خطت بر مقلتین
و نیز می گوید:
گر ابن مقله دگر باره در جهان آید
چنانکه دعوی معجز کند به سحر مبین
به آب زر نتواند کشید چون تو الف
به سیم حل ننگارد بسان ثغر تو سین
در دو بیت ذیل شاعر وی را در عداد رجال و معاریف اربعه ذکر کرده:
فصاحة سحبان و خط ابن مقله
و حکمة لقمان و زهد ابن ادهم
اذا جتمعت للمرء والمرء مفلس
فليس له قدر به مقدار درهم
یعنی: اگر فصاحت سحبان بن ابل و حسن خط ابن مقله و حکمت لقمان حکیم و زهد ابراهیم ادهم در یک نفر آدم جمع شود که از مال و منال دنیا بی بهره و فقیر باشد آن شخص فقیر با این چهار کمال نزد مردم به قدر دیناری ارزش و آبرو ندارد.
چهار تن از ارکان اربعه کاخ خط بوده اند. نخست بایسنغر در حسن خط ثلث.
دوم میرعماد قزوینی در خط نستعلیق. سوم میرزا احمد نیریزی در خط نسخ.
چهارم درویش عبدالمجید طالقانی در خط شکسته.
در خطوط چارگانه چار تن بودند فرد
هیچ یک زین چار دیگر دومی پیدا نکرد بایسنغر
شه به خط ثلث بی مانند بود
میر نیریزی به خط نسخ یکتا بود و فرد
در فنون خط نستعلیق و ترکیبات آن
هیچکس بامیر قزوینی نیامد هم نبرد
در شکسته همچو میرطالقان عبدالمجید
اوستادی نیست زیر این سپهر لاجورد
شعر گفتم زنده کردم نام استادان خط
نیکبخت آن کس که این اشعار در خاطر سپ
و چه نیک در توصیف و تعریف خط درویش حاجت شیرازی از معاصرین وی سروده است:
ای گشته مثل به خوشنویسی ز نخست
مفتاح خزائن هنر خامه تست
تا کرده خدا لوح و قلم را ایجاد
ننوشته کسی شکسته را چون تو درست باری
پس از ابن مقله خوشنویسان دیگری ظهور کرده اند ولی به شهرت و اهمیت او نیامده اند تا زمانی که نوبت به ابوالحسن علاء الدین علی بن هلال معروف به ابن بواب ( متوفی ۴۲۳ ه ) رسید که اکثری از این خطوط را خوب نوشت و این شهرت را یافت و آثارش مورد توجه واقع گشت و در کتابخانه ها و موزه ها یافت می شود. - سلطانعلی مشهدی که از خوشنویسان هم عصر با سلطان ابوسعید گورگانی و سلطان حسین میرزا بایقراء است. نام ابن بواب را در ردیف نام ابن مقله قرار داده و گفته:
آن که واضع به وضع این بابست
ابن مقله است و ابن بوابست
ابن بواب نیز کوشش هایی نموده و اصلاحاتی در خط نسخ به عمل آورده و قواعدی برای خط نسخ وضع کرد و خط را به میزان نقطه سنجیده و آن را تکمیل تر کرد و در زمان حیات خود مشهور شد. پس از ابن بواب شاگردان و پیروان سبک او به زیبائی و استواری خطوط افزودند تا یاقوت که از معاریف خوشنویسان اسلامی بود ظاهر گردید و در ایام او روش خطوط متنوع ممالک اسلام ثابت گردید و دیگر فرقی نکرد و اقلام متداول مذکور در سابق به اقلام سته (شش گانه) موسوم گردید.
یاقوت نابغه قرن هفتم هجری هم در خطه هنر، به خوشنویسی ضرب المثل شده است چنانکه شاعری در وصف او گفته:
بنازم شیوه تردستیت را
که خط بر چشمه کوثر نوشتی
کسی ننوشت بالاتر ز یاقوت
تو از یاقوت بالاتر نوشتی
و اما بعد از او یاقوت نیز آثار زیادی از خود به جای نهاد ولی بیشتر خطوطی که به یاقوت نسبت می دهند از او نیست ولی در برخی از کتابخانه های معروف آسیا و اروپا نمونه های خط مسلم او وجود دارد چنانکه در کتابخانه عمومی شرقی بانکی پور پنتای (هند) یک نسخه نفیس قرآن به خط یاقوت المستعصمی مکتوبه به سال (۶۶۹) ششصد و شصت و نه در سه خط ثلث و نسخ و ریحان کتابت شده و از لحاظ خطاطی مهم و جالب و دیدنی است.
از یاقوت شش شاگرد در خوشنویسی علم گردیدند که از این قرارند:
۱. شیخ احمد سهروردی معروف به شیخ زاده سهروردی ۲. ارغون کابلی 3. مولانا یوسف شاه مشهدی 4. مبارک شاه زرین قلم 5. سید حیدر 6. میر یحیی
که صيت هنرمندی های این جادو رقمان در افواه و السنه جاری گردیده است.
اصولاً در دوره سلجوقی هنر خوشنویسی پیشرفت و ترقی شایسته ای کرد زیرا پادشاهان طبقه خوشنویسان را تشویق بسزائی می کردند و یکی از خوشنویسان بی همتا و عالیقدر این دوره ابوالحسن راوندی است. از اواخر قرن هفتم اقلام ششگانه معروف ایران به درجه عالی رسید و استعداد هنری ایرانیان موجب شد که معروفترین اساتید خط نویسان اسلامی ظهور کنند. در قرن هشتم خوشنویسانی پیدا شدند که پیرو سبک یاقوت بودند و مخصوصاً استادان شش گانه ای که در زیر نام آنان ذکر خواهد شد پایه خوشنویسی را در جائی نهادند که کمتر خوشنویسی از هنرمندان بدان پایگاه رسیده اند. ایشان همگی ایرانی بودند و ذوق و طبع ظریف خود را در این هنر بروز داده اند این استادان:
احمد سهروردی - مولانا یوسف مشهدی - سید حیدر - نصرالله طبیب - مبارک شاه تبریزی. ارغون کابلی. به همچنین دهها استاد چیره دست و پرآوازه دیگر که در خط با یاقوت برابری می نمودند و از این قبیل می باشند:
یحیی پیر جمالی - عبدالله صیرفی - جعفر بایسنغری - و غیره از هنرمندان اين دوره اند.
قرن هشتم تا دهم هجری از بهترین دوره های پیشرفت هنر خوشنویسی شمرده می شود و این هنر در تمام مجامع و معارف مورد توجه بوده شاهان و بزرگان جلایر و مظفری و تیموری و صفوی به آن توجه مخصوص داشتند تا آنجا که خوشنویسانی در دربار خود جمع آورده و از آنها تربیت و تشویق بلیغ می نمودند و از علاقمندی آنان بدین هنر این بس که حتی برخی خود از خوشنویسان ارزنده بودند و آثارشان دلیل بارزی بر این مدعا و مدرک مقام هنر و کمال ایشان است و از این شمارند:
باید دانست که دوره اسلامی به خط توجه زیادی می نمودند و هنر را برای نفس هنر دوست می داشتند و برای رسیدن به منظور معنوی و وصول به حد غائی هنر خود متحمل مشقات طاقت فرسا می شدند و از خط نیز مانند نقاشی و سایر آثار مستظرفه و هنری کمال لذت روحی را می بردند به همین جهت هم هنرمندانی از کار بیرون می آمدند که آثارشان جهانیان را خیره و توجه عالمی را به هنر و هنرنمائی خود جلب می نمودند و موجب تحسین عامه می گشتند از این نظر آثار خطی خوشنویسان دوره اسلامی نیز دارای ارزش و اهمیت هنری فوق العاده است که در اقصی نقاط جهان می رفته و به مبالغ گزاف خرید و فروش میشده و اکنون همان ها زینت بخش کتابخانه ها و موزه های مهم دنیا می باشد.
اما چگونگی نحوه اقتباس الفبای عربی در زبان فارسی تا کنون هم مشخص نشده و همچنان لاینحل مانده است. ولی آنچه مسلم است این است که خط کوفی تنها خط
مشترک و معمول زبان تازی و پارسی قریب مدت پنج قرن بوده و در ظرف این مدت رو به تکامل رفته تا اینکه در اوایل قرن پنجم هجری به درجه کمال و پختگی رسیده است. متأسفانه از آثار خطی چهار قرن اول هجری به جز مقدار معدودی که به دست آمده تقریباً تمام آثار این چند قرن بر اثر ترک تازی مهاجمین و یا بر اثر سوء حوادث مختلف از بین رفته است و چنین می نماید نوشتن خط کوفی در امر کتاب نویسی از سنه ۳۰۰ هجری به بعد تفنناً صورت می گرفته و خط معمول زمان یک نوع خط کوفی تحریری بود که تصرفی در آن شده و به خط کوفی ایرانی شهرت یافته بود.
مورخین کتاب (الابنیه عن حقایق الادویه) تالیف ابومنصور هروی را که به خط اسدی طوسی شاعر متقدم به سال 4۴۷ چهارصد و چهل و هفت هجری نوشته شده برای نمونه در این باب ذکر کرده اند. فی الجمله در نتیجه تصرفات ایرانیان در خط کوفی انواع گوناگون در نواحی قلمرو اسلام پدید گشته است و در عین حال خط کوفی تا مدتها در بعضی از نوشته جات کتیبه ها و سرفصل کتابها و برای نوشتن قرآن و سایر تزئینات به کار می برده اند، ولی خط ایرانی ها برای سایر حوائج خط نسخ بود که با نسخ جدید متفاوت بوده است و چنانچه گفته خواهد شد همان قلم بعدها اساس خط نستعلیق (خط رسمی کنونی ایرانیان) را پایه گذاری کرد مطلعین و باستان شناسان و اشخاصی که در این زمینه بحث و اظهار نظر کرده اند اصول را شش گونه خط دانسته اند که همگی از خط نسخ بیرون آمده اند و از این رو خط نسخ مادر خطوط مشرق زمین لقب گرفته است. خط های اصلی که شامل شش نوع و به اصطلاح خوشنویسان اقلام سته یا خطوط اصول گفته می شود عبارتست از. محقق.ریحان. ثلث. نسخ. توقیع. رقاع.
شاعری هم تعدادی از اقلام خطوط را بدین گونه معرف است:
انواع خطوط اگر که خواهی ای یار
ثلث است و رقاع و نسخ و توقیع و غبار
ریحان و محقق است و توقیع و دگر
خطی است مسلسل چو سر زلف نگار
کهن ترین مدرکی که از این نوع خط یعنی (خطی مشابه نسخ) به طور نمونه ارائه داده شده و اکنون در دست است یک صفحه قدیمی قباله زمینی است که خاورشناس معروف مارگولیوث Margoliuth تاریخ رقم آن را از روی قرائن و امارات (۴۰۱) چهارصد و یک هجری تخمین زده و تعیین می کند. لیکن گروهی دیگر اظهار عقیده می کنند که ممکن است قدمت آن خيلى مقدم تر از تاریخ مذکور بوده باشد.
جای گفتگو و تردید نیست که این گونه خط نسخ متمایز از خط نسخ کامل جزو اقلام سته متداول اسلامی نیست، بلکه این خط نسخ مورد بحث بعدها احداث شده و هنوز قالب حقیقی خود را نیافته بود و ابتدائی بود و بعدها تکامل یافت و گفته اند که با خط تعلیق نزدیکی و تشابهی مشهود دارد که ما درباره آن سخن خواهیم گفت.
از زمانیکه از پیدایش خطوط تازی می گذرد و در ایران و خارج از ایران برای زبان های اسلامی خط های گوناگون فراوانی که بیشتر آنها جنبه تفنن داشته وضع شده که از شصت قسم متجاوز است و معروف ترین آنها خط مغربی در دیار مغرب و خط نسخ کشمیری در هندوستان است و اقلام تفننی آن بدین ترتیب می باشند: طغرا. زلف عروس. لرزه وجود. مقرمط. تحریر. معقلی و غیره و پنج قسم از خط فرعی همین سلسله خطوط عبارتست از: تعلیق. شکسته تعلیق. نسخ تعلیق (نستعلیق). شکسته نستعلیق شکسته. که باز هم از آنها پس از این سخن به میان خواهیم آورد. (۳) - خط نسخ نیز به نسخ قدیم و جدید تقسیم شده و خطی که در فوق نقل گردید نمونه ای از خط نسخ ایرانی (نسخ جدید) در فاصله قرن ششم و هفتم هجری.
است که اختلافی با نسخ قدیم دارد و مورخین متذکرند که این قلم بعدها به شکل تعلیق و بالاخره در قرن دهم به شکل نستعلیق (خط کنونی فارسی) جلوه گر شده است.
در طی قرون اول و دوم هجری که خطوط عربی تکوین و پیدایش می یافت به علت عدم توجه به خوشنویسی پیشرفتی در این امر حاصل نشده و به طور کلی باید گفت در چهار قرن اول هجری به خوشنویسی توجه شایانی نشده ولی فقط در اواخر قرن دوم از این هنر ذکری به میان آمده و اجمالاً گفته می شود مأمون خلیفه عباسی و برمکیان از مروجین خوشنویسی و مشوقین خوشنویسان بوده اند.
مورخین و محققانی که معتقدند خط نسخ از خط کوفی تولید شده اظهار می دارند که آن را ابوعلی محمد بن علی بن حسین بن مقله بیضاوی شیرازی ملقب به (قدوة الکتاب)که در سال (۳۲۸) سیصد و بیست و هشت هجری به حکم الراضی بالله خلیفه عباسی کشته شده وقتی که به دشواری خط کوفی پی برد با اینکه پیوسته به مهام امور کشوری مشغول نیز در دستگاه خلفا به مناصب عالیه مخصوص بود متوجه تسهیل امر تحریر شده و از خط کوفی خط نسخ را استخراج کرده و مقدم بر هر چیز آداب و قواعدی به اسلوبی محکم اختیار نمود و مدار را بر دائره و سطح گذارد و از خط کوفی خطی دیگر احداث کرد و آن را به خط محقق نام گذارد و در تحت قاعده صحیحی در آورد و عده ای را تعلیم داد.
از این تاریخ قرآن و کتب دینی را به این خط نوشتند و چون خط کوفی بیش از پنج دانگ و نیم سطح و نیم دانگ دور نداشت یک دور برخط محقق افزود وانگاه به ایجاد خط ریحان اقدام نمود که آن خط را از خط محقق وضع کرد و نوشتن اکثر کلمات در این قلم تابع قانون خط محقق بود زیرا یک دانگ و نیم دور و چهار دانگ و نیم سطح با محقق بر يك اصول و وجه تشابه تمام داشت، به جز حرف (یا) که دور آن بیشتر از (یای) محقق بود. بعد از فراغت از اختراع و تکمیل خط محقق جمعی را آموخت و در مدتی کوتاه خطوط محقق و ریحان بین مردم رواج یافت. سپس خط ثلث ریحانی را از خط ریحان بیرون آورد و برای آن نیز قواعدی مقرر داشت تا به درجه کمال رسید و بسیاری آن را فرا گرفته به درجه استادی رسیدند و بعد بنا بر استعداد کافیه و وافیه خط نسخ را بنیاد نهاد و برای آن دو دانگ دور و چهار دانگ سطح مقرر داشت و مدار خط نسخ و تعلیم آن را به نقطه سنجید و پایه گذاری کرد و جهت آن دوازده قاعده بدین شرح ایجاد کرد:
1. ترکیب ۲. کرسی 3. نسبت 4. ضعف ۵. قوت ۶. سطح 7. دور 8. صعود ۹. مجاز ۱۰. اصول ۱۱. صفا 12. شأن.
چون خط نسخ با حروف منحنی و قوس دار نوشته می شد نسبت به سایر اقلام از کوفی و محقق و ريحان و ثلث صریح تر و واضح تر و آسان تر بود طبعاً بیش از سایر خطوط در طبایع مردم مطبوع افتاده و قبولیت عامه یافت و چون قرآن و حدیث و کتاب های دینی با آن تحریر یافت کم کم برای کتابت قرآن جایگزین خط کوفی شد.
اما همچنان عناوین سوره ها با خط کوفی نوشته می شد که زیباتر به چشم بیاید هر چند خواندنش دشوارتر بود. بالاخره مردم به واسطه ساده بودن خط نسخ آن را بیشتر در بین خود انتشار دادند. و بدان گرویدند و به تکمیل و توسعه آن کمک کردند تا اینکه این خط در اواخر دوران حکومت فاطمیه در مصر به اعلا درجه تکامل خود رسید در وجه تسمیه نام این خط گفته شده است چون که در واقع خط نسخ سایر خط ها را نسخ کرد، بدین سبب به خط نسخ مشهور گردید ولی چون این خط بیش از سایر خطوط در تحریر قرآن به کار می رفت و خطوط کوفی و ریحان و محقق را فقط از لحاظ تزئین در سرسوره ها می نوشتند، برای اینکه کتابت قرآن با خطوط دیگر فرق داشته باشد دست به اختراع خط توقیع زد که نصف سطح و نصف دور آن بود و قضات سجلات و توقیعات را بدان خط می نوشتند. و خط رقاع که تابع قلم توقیع است برای نوشتن رقعه ها و فرامین ایجاد کرد و گاهی هم در عناوین کتب به کار رفته است و حکام ولایات بدین خط می نگاشتند.
در اول نشأت خط عربی تا مدتی رواج نداشت و انتشار آن در صدر اسلام نیز به کندی صورت می گرفت، چنان که محمد بن عمر الواقدی از مورخین اسلامی مؤلف کتاب المغازی و فتح العجم و احمد بن یحیی البلاذری مورخ بزرگ اسلامی مؤلف فتوح البلدان و غیره نقل کرده اند از تمام قبیله قریش که از اشراف مکه بودند فقط هفده تن به خط آشنا بودند و نوشتن می دانستند و اسامی آنها را نیز ذکر کرده اند. اگر چه کسانی که به خط آشنا بودند معدود بوده ولی این ادعا تا این اندازه مورد تأیید دانشمندان نیست.
چنانکه می دانیم یکی از بهترین اقداماتی که در صدر اسلام به سعی صحابه خاص پیغمبر اسلام انجام شد همانا تهیه نسخه رسمی قرآن (کتاب آسمانی) است که در زمان حضرت رسول اکرم مورد توجه مخصوص مسلمین و پیروان آن حضرت قرار گرفته بود.
از میان اصحاب نزدیک پیغمبر افرادی که خط داشتند و کتّاب وحی نامیده می شدند
به ضبط قرآن می پرداختند. طرز تهیه قرآن چنان بود که هر وقت آیه ای نازل می شد پیغمبر آن را بر اصحابی که حاضر بودند فرو می خواند و ایشان آیه را بر استخوان، سنگ، چوب، ليف خرما و دیگر چیزهای معمول زمان می نوشتند و عده ای هم آنها را از بر کرده و حفظ داشتند و بدین سان تمامی آیات قرآن نزد هیچ یک موجود نبود و هر یک قسمتی از قرآن را به قسمی نزد خویش نگاهداری می نمود.
گفته اند آن گروه که در زمان حضرت رسول اکرم خط داشته اند ظاهراً هر یک از ایشان به یک نوع از این سه خط (آرامی - حمیری - نبطی) آشنا بوده اند و اسامی کتّاب وحی بدین شرح است:
1. عمر بن الخطاب 2. امیر المؤمنین علی بن ابیطالب 3. عثمان بن عفان 4. ابوعبیده بن الجراح ۵. طلحه ۶. یزید بن ابوسفیان ۷. ابوحذیقة بن عتبه بن ربیعه ۸. حاطب بن عمر و عامری 9. ابوسلمة بن عبد الاسد مخزومی 10. ابان بن سعید بن العاص بن امیه 11. (برادرش) خالد بن سعيد 12. عبد الله بن ابوسرح عامری 13. حويطب عبدالعزی عامری ۱۴. ابوسفیان بن حرب بن امیه ۱۵. معاویة بن ابوسفیان ۱۶. جهیم بن الصلت بن مخزمه بن المطلب بن عبد مناف 17. علا بن الحضر می همگی به جزعلاء بن الحضرمی از قریش بوده اند.
از جمله کتاب وحی و یا نویسندگان قرآن، ابی کعب و عبد الله بن مسعود و زید بن ثابت را از صحابه نزدیك و کاتب رسول اکرم دانسته اند که نه فقط آیات قرآن را ثبت می کردند بلکه هرگاه ضرورتی پیدا می شد که نامه ای از سوی پیغمبر به کسی نوشته شود. ایشان می نوشتند. همچنین ابوموسی عبدالله اشعری و مقداد بن عمر در زمره کتّاب وحی بوده اند. در مأخذی نیز دیده ام که اسامی ابی بن وهب و سعید بن زواره و رافع بن مالک و اوس بن خولی را جزو کاتبان قرآن نام برده اند.
اما بد نيست قبلاً در مورد خط عقیده دیگری ابراز شود. اکثر محققان اتفاق بر این دارند که اولین رشته های خط عربی خط مصری (دموتیک) Demotik می باشد.
و دومین آنها خط (فینیقی) و سومین خط آرامی (مسند) است به عقیده دانشمندانی که در زمینه پیدایش خطوط تتبع و تحقیق دامنه داری کرده اند گفته اند از خط فینیقی خطوط مذکور در زیر به وجود آمده است. ۱. یونانی قدیم ۲. عبری ۳. حمیری (حبشی) ۴. آرامی
ولی تاریخ نویسان اسلامی بر این عقیده اند که خط حجازی را اعراب از مردم حیره و انبار گرفته اند و در مورد اینکه در زمان هجرت پیغمبر(ص) به مدینه طیبّه چه خطی در آن شهر رایج و مرسوم بوده است عقاید و نظریات مختلفی وجود دارد و خلاصه آن که در حوالی مدینهٔ آن روزگار کوچ نشینانی از مردم یهودی اسکان داشتند که به اطفال مدینه خط می آموخته اند البته همان طور که قبلاً یادآور شدم عده ای هم قریب ۲۵ نفر در مدینه خواندن و نوشتن می دانستند. حضرت رسول (ص) در آموختن خط و کتابت به مسلمین علاقه فراوان داشتند. به طوری که در جنگ بدر که عده ای از قریش به اسارت مسلمانان درآمدند حضرت رسول اکرم آزاد ساختن آنها را مشروط به تعلیم خط و کتابت به عوض ارمغان به مسلمین قرار داد. اما در مورد خط حجازی: این خط به دو گونه است، یکی نسخ که در نامه نویسی از آن استفاده می شد و چنان که معروف است نامه های پیغمبر به امراء و پادشاهان نواحی اطراف بدین خط نگارش میشده است و اسنادی هم از قرن اول هجری در مورد این خط موجود است و مورخین برای ذکر برهان خود به عنوان یکی از بهترین مدارک کتیبه در مسجد عمر در بیت المقدس را ارائه می دهند.
نوع دوم خط کوفی مقتبس از نوعی سریانی است (و فوق العاده به خطوط حیری شبیه است) و خط حیری شبیه خط نبطی و نبطی خود شبیه به آرامی است. قوم عرب گذشته از اینکه بر استخوان شتر. سنگ. چوب و برگ خرما خطوطی رسم می نموده اند از اشیاه غير منقولی مانند صخره ها و ديوارها نیز برای نوشتن استفاده می کرده اند. خطوطی که اکثراً روی صخره ها و ابنیه ملاحظه می شود خط کوفی است که کم کم این قلم در نوشتن قرآن به کار گرفته شده است این قلم از خط که به نام کوفی نامبرده شده به لحاظ قابلیت بهره گیری آن برای امور تزئینی نیز حائز اهمیت و جالب توجه است زیرا خطاطان با ذوق می توانستند به هر شکل که بخواهند آن را منعطف کنند و با مقاصد و سلیقه خود منطبق سازند. به هر جهت گفته شده قدیمی ترین قرآن که با این خط در دست هست مربوط به قرن سوم هجری است. و ناگفته نماند که امر تحول خط کوفی تا قرن پنجم ادامه داشته است. و از این زمان به بعد بود که خط کوفی از صورت سادگی خارج شد و دارای قواعد و موازین معینی گردید. چه می توان از روی آثار موجود و قرآن های کتابت شده در آن زمان تکامل آن را به خوبی دریافت.
بعد از و خط نسخ از خط نبطی اخذ شده و جهت کتابت قرآن از دوره بعد از قرن چهارم به کار رفت و تكامل و ترقی این خط که تا سده سوم هجری هنوز قالب حقیقی خود را پیدا نکرده و صورت ثابتی نیافته بود از سده سوم به بعد شروع و به مرور به زیبائی و کمال رسید و هر چند که این قلم از نظر تنوع صورت ظاهری قابل مقایسه با خط کوفی نبود ولی دارای همان برجستگی و اهمیت بود زیرا کاتب قادر بوده استعداد و قدرت خویش را با قلمی که در تسلط خود داشته با کمال خوبی و مهارت عرضه بدارد.
خطوط کوفی و نسخ تا اواخر قرن پنجم هجری در ایران فقط در تحریر قرآن به کار می رفته ولی از آخر قرن ششم بیشتر از خط نسخ در نوشتن قرآن استفاده میشده و در این زمان خط کوفی منحصراً در تحریر سر سوره ها به کار گرفته شده است.
خط نسخ که خط متداول تا اوائل قرن هفتم هجری شناخته شده رفته رفته از نظر سبک تغییراتی یافته که حدوث همین تغییرات مبانی ایجاد خط نوی به نام ثلث گردید.
اکنون باز می گردیم به مطلب سابق: چنانکه قبلاً ذکر شده آن عده که در زمان حضرت رسول اکرم خط داشتند هر دسته به یکی از سه خطوط (آرامی، حمیری، نبطی) وقوف داشته اند و همین سه خط در میان اصحاب رسول معمول بوده است و بستگی به این داشت که هر یک از آنها در کدام ناحیه خط آموخته باشند. زمانی که عثمان تصمیم گرفت قرآن را که قبلاً به صورت پراکنده بر پیغمبر نازل شده بود در یک نسخه جمع کند و به شکل کنونی درآورد، آیات قرآن پراکنده بود زیرا که به هنگام نازل شدن آیه ای، هر یک از کتّاب وحی که حضور داشتند آیه را می نوشتند و به این لحاظ هرکدام از آنان قسمتی از قرآن را نزد خود داشتند و قرآن پیش کسی به تمامی موجود نبود کسانی نیز از اصحاب بودند که برخی از قسمت های قرآن را از بر بودند که آنان را (حافظان قرآن) و قاری و قراء می نامیدند و تنی چند از ایشان در جنگ های پس از حضرت رسول (ص) با مسیلمه کذاب کشته شدند. نخست عمر بن خطاب در خلافت ابوبکر خلیفه اول، زید بن ثابت (متوفی ۴۵ ه) را که از کاتبان وحی بود مأمور تدوین قرآن کرد و او آنچه را که روی سنگ و چوب و برگ خرما نوشته بودند و یا بعضی اصحاب حفظ کرده بودند در اوراقی نوشت و آن را (صحیفه) خواند و مجموع آن ها را صحف می خواندند و بعد که با هم گرد آورده شد (مصحف) نام گذاشتند. صحیفه ای را که زید بن ثابت تهیه کرده بود به ابوبکر داد و پس از درگذشت او به دست عمر رسید و آن را به دختر خود حفصه زن پیغمبر بخشید.
اما اصولاً نسبت به تهیه اولین نسخه واحد قرآن به صورت فعلی نظریات مختلفی وجود دارد. یعنی گروهی معتقد به این نیستند که عمر اولین کسی باشد که به سعی او قرآن به دست زید بن ثابت تهیه شده باشد و این روایت مورد اتفاق نیست به هر حال آنچه از مطالعه تاریخ صدر اسلام استنتاج می شود این است که پس از وفات پیغمبر اکرم (ص) چون بیم آن می رفت که کتاب مسلمین از بین برود و یا اینکه مورد تحریف مغرضین قرار گیرد. عاقبت الامر عثمان سومین خلیفه راشدین بانی این امر شد و دستور داد به جمع آوری نسخ گوناگون قرآن بپردازند و در میان نسخ موجود از یک آیه که چند نفر ضبط کرده بودند و یا چندین تن بر خوانده بودند و البته در آنها اختلاف بود به کمک نظریات و صلاح دید عده ای از صحابه صورت واحدی از روایات آن را که به تشخيص خود بهتر می پنداشت ترجیح داد و اتخاذ نمود و به ثبت و ضبط آن پرداخت و على الظاهر ترتيب کنونی متن برگزیده کتاب آسمانی (قرآن کریم) از اوست. عده ای گفته اند که حتی او برخی از آیات قرآن را از بین برده است.
در هر حال قرآنی که عثمان جمع و مرتب کرده از روی چهار نسخه بوده است هر یک از آن نسخه ها در یکی از نواحی قلمرو اسلامی فراهم گردیده بود که بدین شرح می باشد: ۱. نسخه ابی کعب در دمشق ۲. نسخه مقداد بن عمرو در شهر حمص (بين دمشق و حلب) ۳. نسخه عبدالله بن مسعود در کوفه ۴. نسخه ابوموسی در بصره.
نظر به اینکه در لهجه و طرز اداء لغات و کلمات زبان هر یک از این ناحیه های چهارگانه خصوصیاتی موجود بود قرآن به معانی مختلفی که معلول این علت است به چندین اعراب خوانده و تعبیر و تفسیر می شد و از این رو در میان چهار نسخه قرآن موصوف اختلافاتی در روایات پیش آمد تا آنجا که برای آن بعضی تا چهارده روایت قائل شده اند چنانکه خواجه حافط شیرازی علیه الرحمه و الرضوان گفته است: عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت
کهن ترین آثاری که از زمان بعد از اسلام به خطوط عربی تاکنون باقیمانده و یا در سال های اخیر یافت شده است عبارتند از: چند سکه به خط کوفی و به قلم نسخ قدیم و چند سند تاریخی نوشته شده روی پاپیروس. قدیمی ترین آنها نامه ای است از حضرت رسول اکرم که به مقوقس پادشاه حبشه نگاشته شده است و گویا در سال (۱۲۷۵) یک هزار و دویست و هفتاد و پنج هجری در بلده اخمیم مصر کشف شده و اکنون در موزه قسطنطنیه جزء آثار نبویه مظبوط است. تصویر این نامه در مطبوعات ایران منعکس شده است گذشته از آن که مورخان و محققان در صحت و سقم انتساب این رقعه به رسول اکرم تردید کرده اند مضافاً به این از رسم الخط این مکتوب پیداست که خط آن مربوط به اوايل قرن دوم هجری و حداقل صد سال پس از رحلت آن حضرت به رشته تحریر در آمده که جای گفتگو در این مورد بسیار است.
این نکته را باید ناگزیر اضافه کنم که اظهار داشته اند این نامه روی چرم نوشته شده و اسنادی موجود است که مدلل می دارد در آن ایام مراسلات را روی سنگ، چوب و کتف استخوان حیوانات و یا روی لیف خرما می نوشتند و نوشتن روی چرم هنوز معمول نبوده است چنان که در کتب معتبر نیز بدین نکته مهم اشاره شده است.
اثر دوم قرآنی است که اخیراً در کشورهای عربی پیدا شده به خط کوفی و آن را به خلیفه سوم عثمان بن عفان نسبت می دهند. از روی این قرآن نسخه های متعددی تا کنون چاپ شده است. از بررسی خط این قرآن به طوری که اطلاع از تکامل خط آن را به ثبوت می رساند. مسلم می کند که مربوط به اواسط قرن سوم هجری می باشد و از پختگی و استواری خط پیداست که به خط یک نفر خوش نویش کتابت شده و چون خط این نسخه به این درجه از پختگی در زمان عثمان معمول نبوده قهراً نمی توان آن را به خط عثمان دانست. به علاوه همان طور که گفته اند تمام این نسخه بر روی پوست آهو نوشته شده با توجه به اینکه خط این قرآن خیلی درشت است و به طوری که احصاء شده لااقل برای نوشتن قرآن موصوفه با آن خط جلی و امثال آن در حدود سیصد تا چهارصد ورق پوست لازم است.
چنانکه می دانیم اولاً آهو از حیوانات بومی عربستان نیست که این اندازه پوست به دست عثمان رسیده باشد و ثانیاً هم چنانکه پیش از این اشاره شد در زمان حضرت رسول (ص) برای کتابت جز بر روی سنگ و چوب و لیف خرما و یا استخوان حیوانات وسیله دیگری نبوده و بدین ترتیب بضرس قاطع می توان گفت که این هر دو اثر جعلی است.
(تصویر نامه منسوب به حضرت محمد بن عبدالله (ص) پیغمبر اسلام به پادشاه مصر که اصل آن در موزه آثار نبوی اسلامبول موجود است).
این نامه را یکی از دانشمندان فرانسه در یکی از دیرهای مصر پیدا کرد و از راهب همان دیر خرید. سلطان عبدالمجید امپراطور عثمانی این خبر را شنید و آن دانشمند را پیش خود طلبید و نامه را به کارشناسان نشان داد. در نتیجه چون اظهار عقیده شد که این نامه از جانب حضرت رسول (ص) به مقوقس فرماندار مصر نوشته شده است سلطان عبدالمجید این نامه را به بهائی زیاد خرید.
تاکنون این نامه به چندین زبان ترجمه و همراه تصویری از نسخه اصلی چاپ و منتشر گردیده است. و چون مضمون آن مشتمل بر بالاترین اصول یگانه پرستی و دموکراسی اسلام است لذا با ترجمه فارسی آن برای استفاده خوانندگان به چاپ رسید.
ترجمه:
به نام خدای بخشنده مهربان. از محمد بنده خدا. و فرستاده او به سوی مقوقس بزرگ (پادشاه) قبط درود بر آن کس که بپوید راه راست را، سپس من تو را می خوانم به آئین اسلام. اسلام بیاور تا بی گزند بمانی. خدا پاداش تو را دو بار (در دو سرا) می دهد پس اگر رو بگردانی بر تو است گناه مردم قبط.
ای اهل کتاب بیائید بگرائیم به سوی کلمه ای که یکسان باشد بین ما و بین شما و آن این است که پرستش بکنیم مگر خدای بزرگ را، و همتا (و دستیار) قرار ندهیم برای او چیزی را هیچ یک از ما دیگری را جز خدای بزرگ پروردگاران (آقایان)خود نگیریم پس اگر رو بگردانند از این دستور پس بگویید گواهی دهید که ما مسلمانیم
(محمد فرستاده خدا) محل خاتم مبارك.
علت پیدایش این گونه آثار جعلی از این نظر است که از وقتی که علمای خاورشناس توجه ملت های مشرق زمین را نسبت به ارزش کتاب ها و اسناد قدیمی معطوف ساخته اند بازار جعل و تزویر و دغل سازی بالاخص در کشورهای اسلامی رواج گرفته تا آنجا که به ساختن اسناد و کتب کهنه نما مبادرت می نمایند به ناچار درچنین مواقعی بهترین طریقه جهت باز شناختن اصالت اثر یا سندی که آن را به زمان های گذشته نسبت می دهند و در صحت آن شک و تردید می نمایند معرفت و وقوف از تاریخ خط و تکامل خطوط در ازمنه و ادوار مختلف است.
ولی از زمرهٔ آثار عتیقه و کهن سال قرآن های متعددی از قرون اول هجری در موزه های دنیا مانند. ترکیه. مصر. آلمان. فرانسه. انگلستان. و هندوستان و در ایران کتابخانه مبارکه سلطنتی و کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است و از بین تمام این قرآن ها قدیمی ترین آنها قرآنی است که روی پوست نوشته شده و در کتابخانه ترکیه و چند کتیبه هم که باز از قدیمی ترین آنها تاکنون شناخته شده در قبه الصخره در بیت المقدس ضبط و غالباً به خط کوفی و پاره ای مشابه خط نسخ است.
در ابتداء ظهور اسلام زبان و خط ایرانی پهلوی بود و آن را (فارسی میانه) می نامیدند و کتب علمی و سیاسی و ادبی را به خط پهلوی می نوشتند و فقط کتاب های دینی به خط اوستائی نوشته می شد ولی پس از استیلای اعراب بر ایران با نفوذ معنوی آنها بر این مملکت چون در خط پهلوی دشواری ها و نقائص و اشکالاتی وجود داشته باعث گردید که شهرهای ایران یکی پس از دیگری خط عربی را اقتباس کرده و آن را بپذیرند و خط و زبان عربی (کوفی) به واسطه سهولت خود به سرعت در ایران ترویج یابد و به قولی دیگر خط عربی به ایرانی ها تحمیل شد و خط شان جانشین خط پهلوی گردید. از آن پس ایرانیان با دو خط کوفی و نسخ می نوشتند و در نتیجه زبان فارسی با بعضی از لغات عربی آمیخته گردید که در نتیجه زبان پارسی را غنی تر و وسیع تر – پر دامنه تر و فصیح تر و بلیغ تر ساخته و زبانی تشکیل داد موسوم به (فارسی دری) که اساس زبان ادبی و فارسی کنونی ما گردید، از این رو خط پهلوی کم کم منسوخ شد و جز معدودی از مؤبدان کسان دیگری برای نوشتن از آن خط استفاده نمی نمودند.
با این حال چون ایرانیان علاقه بسیاری به زبان مادری و حفظ شعائر و مأثر ملی خویش داشتند مدت ها پس از تسلط اعراب آن را حفظ کرده بودند و حتی در دوره های اسلامی تا مدت درازی در ایران به کار می رفت به طوری که در قرون دوم و سوم هجری در بعضی از نقاط مرتفع ایران مانند شمال آن که از حمله مستقیم عرب ها مصون مانده بود خط پهلوی وجود داشت چنان که در سکه های اسپهبدان طبرستان در صدر اسلام خط پهلوی ملاحظه می شود و تا به سال (۱۶۸) یکصد و شصت و هشت هجری در شهر ری سکه هایی به خط پهلوی ضرب کرده اند و آثار دیگری از کتیبه های خط پهلوی که در اوایل قرن پنجم هجری در پارهٔ ای از بناهای مهم شمال ایران به کار رفته، مانند کتیبه گنبد قابوس که تاریخ آن (۴۰۳) چهار صد و سه به خط پهلوی می باشد.
و کتیبه هایی نیز به خط پهلوی هنوز در گرگان و مازندران مانند برج لاجیم ورسکت در ناحیه سوادکوه سمت مشرق راه فیروز کوه به ساری دیده می شود که بر سر مقبره ابوالفوارس شهریار بن عباس بن شهریار از شاهان مازندران ساخته شده در سال (413) چهارصد و سیزده هجری است و کتیبه پهلوی دارد.
از بررسی تاریخ خط این نکته به نظر می رسد که از ابتداء دوره اسلامی ایرانیان خط عربی را جهت زبانهای ایرانی نپذیرفته باشند زیرا تا قبل از دوره سامانیان ما هیچ اثر و نوشته ای از زبان های ایرانی فعلی در دست نداریم و آشکارست که این گونه مدارک و مأثر به خطوط دیگری به استثنای خطوط اسلامی بوده که چون فعلاً از آنها چیزی در دست نیست لابد از میان رفته است و نمی توان در این زمینه اظهار نظر قطعی نمود.
در ابتدا خط عربی نقطه نداشت و این امر مخصوصاً در نوشتن قرآن تولید اشکال می کرد چون حروف شبیه هم بود. بعد حروف مشابه را با نقطه متمایز کردند و این کار در نيمه دوم قرن اول هجری شروع شد. و گویند اولین کسی که در به کار بردن نقطه اقدام نمود، دانشمند سترك ابو الاسود الدوئلی (متوفی ۶۹ ه.) است که به امر حضرت علی بن ابیطالب اقدام به این عمل نمود.
ایجاد نقطه گذاری در شناختن کلمات و حرکات کمک شایانی به این خط نمود. بعضی هم گفتد اند که قبل از او به برخی حروف نقطه داده شده بود. اعراب نیز همدوش با اعجام شروع شد و شکل آن ابتدا به صورت نقطه بود منتهی با مرکب سیاه و اعراب (فتحه، ضمه، کسره: تنوین، جزم و غیره) با رنگ های مختلف گذاشته می شد و در صدر اسلام کتابت کتاب ها و نامه ها و قرآن ها به دو خط کوفی و نسخ بود تا اواخر خلافت اموی و اوائل حکومت عباسی که خط عربی از حوزه عربستان تجاوز کرد و در کشورهای دیگر مانند ایران و آسیای صغیر و مصر و شمال آفریقا منتشر شد.
از این خطوط اقلام دیگری استخراج کردند که ابن الندیم از ۲۴ قلم آن یاد کرده و توضیح داده است که در زمان مأمون عباسی (۱۹۸- ۲۱۸ ه) خطوط اسلامی رو به پیشرفت نهاد. و محرری به نام احوال که در آن زمان به قوانین خط آشنائی کامل داشته انواع خطوط جدیدی اختراع نمود.
در اینجا باید بیافزائیم که اقلام خطوطی که در قرن اول و دوم هجری متداول بوده به اختلاف با ذکر اسامی تعداد آنها قریب سی قسم کما بیش ثبت و ضبط کرده اند، که به طور قطع نمی توان این گفته را تصدیق نمود چه نمونه هایی از این خطوط که اظهار می دارند دیده نشده است وآنگهی در صورتی که خطوط مورد بحث وجود داشته باشند لااقل اختلاف قلم فاحشی مانند اقلام سته نمی توان برای آنها قائل شد. مؤید این نظریهٔ نوشته ابن درستویه فارسی (۲۵۸ - ۳۳۶ ه) در اثر گرانبهای خود موسوم به (الکتاب) می باشد که ماعیناً نقل قول او را برای مدعای خود در زیر می آوریم:
(اصل خطوط یکی است و صورت همه حروف شکل واحد دارد. و اگر اختلافی در ظاهر حروف به نظر می رسد. به واسطه تصرف و تفنن کاتبان است و این اختلاف از لحاظ ثقیل و خفیف بودن - و تند و ملایم - و درشت و ریزه -آشکارا و درهم - کشیده و مدوّر - متفرق و جمع نوشتن حروف و نزدیک و دور بودن سطور به یکدیگر است.) نهفته نماند که دوازده نوع خط به مرور ایام از خط کوفی استخراج گردید و (نمونه های اغلب آنها به نظر نویسنده رسیده) به منزله شاخه های خط کوفی به شمار می روند. این خطوط اینها است:
خط طومار را در نوشتن کتیبه های مساجد و عمارات به کار می بردند و خط سجلات که قلم خفی (ریز نویسی) بود و خطى درهم و برهم و پیچیده و نیز تفسیر آن مشکل بود برای تسجيل سجلات مورد استفاده قرار می دادند. قباله جات و اسناد را با قلم عهود می نگاشتند. قلم مؤامرات و امانات همچنین در نوشتن احکام و اسناد به کار می رفته.
خطوط دیباج و مدیح و مرصع و ریاس در موارد تحریر مطالب مختلف به کار می رفته و از یک دانک تا شش دانک با آن چیز می نوشته اند. با خطوط غبار و درخس و بیاض قرآن و احادیث و ادعیه و روایات را می نوشته اند و این خط ها تمامی مشتق از خط کوفی بود که بنا به روش و سلیقه کاتبان جزئی تغییراتی پیدا کرده و مردم اکثراً با دشواری های آن مواجه می شدند و اختلاف خطوط روز به روز رو به فزونی گذارد و چند قلم دیگر هم پیدا شد.
این دوازده نوع خط را اسحاق حماد متوفی در سنه (۱۵۴) یکصد و پنجاه و چهار هجری اختراع کرد و پس از وی برادرش ضحاک و بعد از او ابراهیم سکزی و برادرش اسحق که از مردم سیستان ایران بودند در حسن خط معروف و مشهور شدند.
بعد از وفات ابراهیم سکزی در سنه (200) دویست هجری و اسحاق در (۲۱۰) دویست و ده اسناد و اصول سکزی شهرت یافته و احول از کتاب مخصوص مأمون شد و نیز قواعدی جهت کتابت وضع کرد و رساله ای به نام (رساله جامع) نگاشت. فضل بن سهل مروی ایرانی وزیر مأمون عباسی نیز تصرفات عالمانه ای در خط کرده و اول قلم (ریاسی) که منسوب به ریاست او است اختراع و وضع نمود و چندین شکل دیگر از پرتو سعی و اهتمامات او پیدا گردید که تعداد آنها روی هم سی و هفت (۳۷) نوع خط بود که در میان کتاب و نویسندگان در بار خلافت متداول بود و نام آنها به این شرح می باشد:
که این اختلاف اسامی منسوب به مخترعین هرخط و ریزی و درشتی آن بوده است. این خط ها تا زمان المقتدر بالله که در سال (۲۹۵) دویست و نود و پنج بر تخت -خلافت نشست معمول و مستعمل بود و در میان کاتبان دور می زد . در این وقت است که نابغه عرصه خط، شهره آفاق ابن مقله بیضاوی شیرازی بمنصه ظهور رسید و اصلاحی در خط به عمل آورد و آن را از هر حیث پیراسته و آراسته کرد و ما پس از این در صفحات آینده به شرح اقدامات او اشاره خواهیم کرد.
مورخین نوشته اند که خط عربی مخصوص قبيله بنی سام بود که از خط سامی اقتباس شده است از خط سریانی خط کوفی و بالاخره از خط کوفی خط نسخ و خطوط دیگری به وجود آمد که ما پس از این به شرح آنها خواهیم پرداخت. جمعی از محققین، تاریخ رواج خط در میان عربها را تا حدود یک قرن قبل از ظهور اسلام می دانند و می گویند که پیش از ظهور اسلام تجار عرب که به قصد تجارت به حیره (که بعدها نامش به کوفه تبدیل شد) مسافرت می کردند یک نوع خط را که به:
(السطر نجیلی) معروف بود از سریانی ها فرا گرفتند و آن را برای تحریر در حجاز معمول ساختند. در دوران بعثت حضرت رسول اکرم (ص) جماعتی از مردم قریش این خط را یاد گرفتند و نوشتن آن را در مکه و جزیرة العرب رواج دادند و چون این خط با حروف (کاف) در آخر نوشته ها در زینت کتیبه ها و مساجد و در روی سکه ها به کار رفت به خط کوفی مشهور شد. بعضی هم وجه تسمیه شهرت این خط را به کوفی چنین ذکر کرده اند که چون این خط از شهر کوفه ظهور کرد و به مکه و سایر نواحی مهاجرت نمود ، بدین سبب آن را کوفی خواندند.
عده ای از مورخین می گویند بازرگانان عرب هنگام مسافرت خود به شام نوعی خط متداول معروف را که نبطی بود و جهت نوشتن و نامه نگاری به کار برده می شد یاد گرفته و در بین طایفه اعراب حجاز آن را معمول ساخته و این خط همان خط آرامی است که بعدها در تحت قواعد بهتری تکمیل تر شده و به خط نسخ موسوم گردید. قدیم ترین اثری که از زبان و خط عربی به خط نبطی یافت شده کتیبه ای است که به سال (۳۲۸) سیصد و بیست و هشت میلادی بر سر قبر امری القیس شاعر شهیر عرب در المناره واقع در حیره نوشته و نقر شده و با ملاحظه و مطالعه آن استنباط می شود که این خط همان الفبائی است که اعراب جزیره العرب به واسطه مسافرت در اطراف ممالک مجاور و مردم متمدن تر از خود زمانی که به خط و زبان نبطی و سریانی آشنائی پیدا کردند زبان عربی خود را به خط نبطی نوشته اند که یادگار آن تاریخ است و این خط بعدها به دو قسم متمایز کوفی و نسخ در میان اعراب حجاز پیدا شد و از اینجاست که می گوید خط عربی یک قرن قبل از ظهور اسلام در ناحیه حیره متداول بوده است.
قدیم ترین اثری که به خط عربی تا کنون پیدا شده کتیبه ای است که یکی به سه زبان يوناني. سریانی و عربی در یمن است و تاریخ (512) پانصد و دوازده میلادی یعنی صد و ده سال پیش از هجرت و دیگری کتیبه ای است به دو زبان، یونانی و عربی موجود در یک معبد مسیحی واقع در حران.
این خط عربی شباهت فراوانی با ترکیب دو خط نبطی و سریانی دارد و روشن می نماید که خطوط عربی ابتدائی باید از آن دو خط مأخوذ و اقتباس شده باشد چنانکه به اندك تعمق و سنجش حروف خط عربی و نبطی این موضوع از روی شباهت آنها آشکار می گردد. خط عربی در قرون اولیه اسلامی خط کوفی بوده خط نسخ که خط متداول امروز عربی است (و به منزله مادر خطوط مشرق زمین است) در سده های بین دوازده تا پانزده میلادی از خط کوفی پدید آمد. دانشمندان قدیم اسلامی درباره وضع خط عربی اطلاعات دیگری هم به دست داده اند.
ابن الندیم در کتاب الفهرست و القلقشندی در کتاب صبح الاعشی گفته اند که واضعین خط عربی سه نفر به نام مرار بن مّرة. اسلم بن سدره، و عامر بن جدره. از اهالی شهر انبار واقع در ساحل فرات مغرب شهر بغداد بودند که در اشکال حروف و نقطه گذاری تغییراتی داده و تحولاتی در آن ایجاد کرده اند . به همچنین ابن الندیم گفته است که خط عربی ابتدا چهار نوع:
مکی. مدنی. بصری، و کوفی بوده است. هم او می نویسد اولین کسی که در صدر اسلام قرآن نوشت و به خوبی خط معروفیت داشت خالد بن ابوهیتاج بود و بشر بن عبدالملک مسیحی ساکن حیره را اول کسی معرفی کرده اند که خط عربی را به مکه انتقال داد که در آن جا، سفیان بن امیه و ابوالقیس عبدمناف و عمر بن الخطاب و معاویة بن ابوسفیان، این خط را آموختند و خط عربی نخست به ترتیب الفبائی نبود، بلکه به ترتیب حروف ابجد بود و ظاهراً ترتیب الفبائی را با رعایت تناسب و شکل حروف می توان حدس زد که اندکی قبل از ظهور اسلام صورت گرفته است.
القلقشندی در ترتیب حروف عربی می گوید که آن دو قسم است. مفرد. مزدوج و شرقیان و غربیان در ترتیب آن نیز اختلافی دارند، مفرد شرقی ها: اب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک ل م ن ه و لا ی - مفرد نزد غربی ها: ا ب ت ث ح ج خ د ذ ر ز ط ظ ک ل م ن ص ض ع غ ف ق س ش ه و لا ی- مزدوج شرقی ها: ابجد، هوز، حطی، کلمن، سعفص، قرشت، ثخذ، ضظغ مزدوج نزد غربی ها به همان ترتیب فوق است با فرق کلمه آخر به این هئیت: ظغض. چنانکه مشروحاً خواهد آمد در ابتدای وضع خطوط برخی از حرف های ممائل فاقد نقطه بود و یک نوع نوشته می شد.
مثلا فرق مابین ب ت ث و چ ح خ و ر ز و د ذ و سرکش کاف مشکل بود ولی پس از این در صدد برآمدند حروف متشابه را با نقطه مشخص سازند و این امر در نیمه دوم سده اول هجری آغاز و بعدها کامل گردید و ما اکنون شرح بیشتری در این باره خواهیم داد.
پیش از تدوین کتاب اوستا مؤبدان و روحانیان دین زردشتی آن را حفظ کرده و به یاد می سپرده اند . زیرا کتاب اوستا که به زبان قدیمی مشرق ایران بود صدها سال خط مخصوص به خود نداشته در اواسط دوره اشکانی بر آن شدند که باقیمانده اوستا را بعد از استیلای یونانیان و مقدونیان بر ایران بنگارند گویا بدین کار توفیق نیافتند.
ظاهراً در آن زمان خطی برای کتابت اوستا که کافی برای نشان دادن جزئیات صداها باشد نداشتند. زیرا ضمن تدوین اوستا و تحریر آن متوجه شده بودند که خط پهلوی برای نوشتن و تلفظ صحیح اوستا خالی از اشکال نیست و آن طور که باید مطالب اوستا را با تلفظ حروف پهلوی نمی توان ادا نمود ناچار از این کار منصرف شدند. گویا یک بار هم پیش از میلاد در صدد برآمدند اوستا را بنویسند سپس در زمان اردشیر بابکان و شاپور اول فرزند او کوشش و تلاشهائی در این باره کردند که به نتیجه مطلوب نرسیدند.
بدین جهت مؤبد بزرگ ایران (آذر پدمار اسپند) و سایر بزرگان دین زرتشت در زمان شاپور دوم (که از سال سیصد و ده تا سیصد و هفتاد و نه سلطنت کرده است) برای ضبط دقیق سرودهای دینی از خط پهلوی خطی پرداختند به نام (دین دبیره) به معنی خط دینی که برای نوشتن باقیمانده اوستا به کار برده اند و در نتیجه این کتاب تا امروز به جا مانده است . دانشمندان زبان شناس تصدیق دارند که خط اوستائی (دین دبیره) از کامل ترین خطوط و مظهر یک خط کاملاً الفبائیست که تا کنون بشر اختراع کرده است به طوری که می توان تمام زبان های متداول و معمول امروزه دنیا را با این خط نوشت.
کلماتی که با این خط بنویسند درست با همان تلفظ اصلی خود خوانده می شود و صورت تلفظى آن به همان صدای اصلی خود محفوظ می ماند بر خلاف الفبای پهلوی یا بعضی الفباهای امروزی که از الفبای لاتین گرفته شده و از این امتیاز بی بهره اند. چنانچه در الفبای پهلوی اگر یک کلمه ای نوشته شده باشد خواننده در بعضی موارد دچار حیرت می شود که آن را چگونه بخواند و تلفظ نماید: نا گفته نگذریم در میانه ی خطوط میخی، خط میخی فارسی تنها خطی است که به صورت الفبائی نسبتاً کاملی در آمده است.
به خلاصه آن که الفبای اوستائی دارای ۴۴ علامت است که به طور منفصل و جدا از هم و از راست به چپ نوشته می شوند و چون اعراب هم داخل كلمات و حروف آن است ، خواندن و نوشتن آن را بسیار آسان کرده است به طوری که اگر کسی الفبای آن را بداند می تواند خط اوستائی را به سهولت بخواند.